مشاعرۀ سنّتی

[باران 686]

تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف

در هیچ حال با نفس آیینه نیست صاف


هم صحبتان به بازی شطرنج سرخوشند

تا نگذرد مزاج نفاق از سر مصاف

فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید​

عشق​

را زیر باران باید جست​

 

[zahra.71]

فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید​

عشق​

را زیر باران باید جست​

تنگ شد از غم دل جای به من
یکدل و اینهمه غم؟وای به من

 

[self.f_t_m990]

تنگ شد از غم دل جای به من
یکدل و اینهمه غم؟وای به من

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه از افسانه می ترسم، نه از شیطان[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه از کفر و نه از ایمان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه از دوزخ، نه از حرمان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه از فردا، نه از مردن[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه از پیمانه می خوردن[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

 

[zahra.71]

ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو
تاخروش خفته را از دل برآرم چاه کو؟

 

[self.f_t_m990]

ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو
تاخروش خفته را از دل برآرم چاه کو؟

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

 

[مهندکس]

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

دوست دارم بروم سربه سرم نگذارید
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید

 

[self.f_t_m990]

دوست دارم بروم سربه سرم نگذارید
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید

دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

 

[mahdi26465]

دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

یار تویی غار تویی عشق جگر خوار تویی.........................یار مرا غار مرا خواجه نگه دار مرا

 

[self.f_t_m990]

یار تویی غار تویی عشق جگر خوار تویی.........................یار مرا غار مرا خواجه نگه دار مرا

اگر روزی رسد دستم به دامانت
تو معبود منی ، بگذار داد از دل بگیرم

 

[mx_2000]

اگر روزی رسد دستم به دامانت
تو معبود منی ، بگذار داد از دل بگیرم

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

 

[self.f_t_m990]

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقاييم[/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE]

 

[tracer]

[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقاييم[/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE]

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم//نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

 

[self.f_t_m990]

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم//نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم داده بر باد


ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!

شام تاریک ما را سحر کن

 

[a bahare68]

ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم داده بر باد


ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!

شام تاریک ما را سحر کن

نالهٔ عاشق، ناز معشوق

هر دو دروغ و بی‌اثر شد


راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

 

[self.f_t_m990]

نالهٔ عاشق، ناز معشوق

هر دو دروغ و بی‌اثر شد


راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

 

[mx_2000]

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

یکی پرسید از سقراط، کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را

اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی

که گردونها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را

 

[zahra.71]

یکی پرسید از سقراط، کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را

اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی

که گردونها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را

ای شمع لاف پاکی دامن چه میزنی؟
پروانه ات برهنه در آغوش میکشد

 

[self.f_t_m990]

ای شمع لاف پاکی دامن چه میزنی؟
پروانه ات برهنه در آغوش میکشد

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

 

[zahra.71]

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

ناله من اثری در دل صیاد نکرد
پروبالم نگشود از قفس آزاد نکرد

 

[self.f_t_m990]

ناله من اثری در دل صیاد نکرد
پروبالم نگشود از قفس آزاد نکرد

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را,
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[zahra.71]

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را,
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

اینکه هرسو میکشم باخود مپنداری تن است
گور گردانست و در او آرزوهای من است

 

[self.f_t_m990]

اینکه هرسو میکشم باخود مپنداری تن است
گور گردانست و در او آرزوهای من است

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

 

[zahra.71]

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

کردم سفر از کوی تو شاید روی از یاد
فریاد که جز یاد توام همسفری نیست

 

[self.f_t_m990]

کردم سفر از کوی تو شاید روی از یاد
فریاد که جز یاد توام همسفری نیست

تو را من چشم در راهم شباهنگام​

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
​

وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم​

 

[mx_2000]

تو را من چشم در راهم شباهنگام​

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
​

وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم​

ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین وگرنه بدنام شوی

 

[مهندکس]

ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین وگرنه بدنام شوی

یارب امشب مددی کن به پریشانیم امشب
تا غم نشود باعث ویرانی ام امشب
بگذار که چون شمع غریبانه بسوزم
تا فاش نگردد غم پنهانی ام امشب..

 

[zahra.71]

یارب امشب مددی کن به پریشانیم امشب
تا غم نشود باعث ویرانی ام امشب
بگذار که چون شمع غریبانه بسوزم
تا فاش نگردد غم پنهانی ام امشب..

بوی تورا نسیم سحر میدهد به من
یک نامه از تو حال دگر میدهد به من

 

[self.f_t_m990]

بوی تورا نسیم سحر میدهد به من
یک نامه از تو حال دگر میدهد به من

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

 

[*zahedan]

دامن يار گرفتم که بيا با من باش
وعده اي داد ، سر خرمن باش
گفتمش يار رهايت نکنم تا به ابد
گفت من رفتم و تو، تا به ابد
بسته پيوسته به اين دامن باش

 

[باران 686]

دامن يار گرفتم که بيا با من باش
وعده اي داد ، سر خرمن باش
گفتمش يار رهايت نکنم تا به ابد
گفت من رفتم و تو، تا به ابد
بسته پيوسته به اين دامن باش

شاد آمدم , شاد آمدم , از جمله آزاد آمدم
چندين هزاران سال شد تا من بگفتار آمدم

آنجا روم , آنجا روم , بالا بدم بالا روم
بازم رهان , بازم رهان کاينجا بزنهار آمدم