مشاعرۀ سنّتی

samira93

عضو جدید
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش

شب است اى دوست! کو فانوس چشمت؟
کجا پر زد، کجا ققنوس چشمت؟
سكوتى محض اگر مانده است با من
صدایم مى کند ناقوس چشمت
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب است اى دوست! کو فانوس چشمت؟
کجا پر زد، کجا ققنوس چشمت؟
سكوتى محض اگر مانده است با من
صدایم مى کند ناقوس چشمت

تيره گون شد كوكب بخت همايونفال من ........ واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
خنده بيگانگان ديدم نگفتم درد دل ................ آشنايا با تو گويم گريه دارد حال من
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تيره گون شد كوكب بخت همايونفال من ........ واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
خنده بيگانگان ديدم نگفتم درد دل ................ آشنايا با تو گويم گريه دارد حال من


ناله پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است


 

mx_2000

عضو جدید
سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که ان خسرو شیرین آمد

دریا و من چقـــــــــــــــدر شبیــــهیم گرچه باز ... من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با اوچه ساده میشود از حال خویش گفت ... دریا که از اهالی این روزگار نیست
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریا و من چقـــــــــــــــدر شبیــــهیم گرچه باز ... من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با اوچه ساده میشود از حال خویش گفت ... دریا که از اهالی این روزگار نیست

توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود...:D

 

mx_2000

عضو جدید
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود...:D



دیدی ای دل که غــــــــــم یار دگربار چه کرد؟ ... چون بشد دلبــــر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت... آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی ای دل که غــــــــــم یار دگربار چه کرد؟ ... چون بشد دلبــــر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت... آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور


هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور


هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور



رنگ رؤيا زده ام بر افق ديده دل ...... تا تماشا كنم آن شاهد رؤيايي را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رنگ رؤيا زده ام بر افق ديده دل ...... تا تماشا كنم آن شاهد رؤيايي را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

ايكاش ناله هاي چو من بلبلي حزين ...... بيدار كردي آن گل در خاك خفته را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ايكاش ناله هاي چو من بلبلي حزين ...... بيدار كردي آن گل در خاك خفته را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

اي غم كه حق صحبت ديرينه داشتي ....... باري چو ميروي به خدا مي سپارمت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي غم كه حق صحبت ديرينه داشتي ....... باري چو ميروي به خدا مي سپارمت
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش

شیرین سخنان اند
این جماعت شاعر
اما هرگز کسی انها را نمیفهمد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیرین سخنان اند
این جماعت شاعر
اما هرگز کسی انها را نمیفهمد

ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست

ورندان آينه صد گونه تماشا ميکرد

گفتم اين جان جهان بين بتو کي داد حکيم

گفت آنروز که اين گنبد مينا ميکرد

بيدلي با همه احوال خدا با او بود

او نميديدش و از دور خدارا ميکرد

اين همه شعبده خويش که ميکرد اينجا

سامري پيش عصا ديد بيضا ميکرد

گفت آن يار کزو گشت سردار بلند
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست

ورندان آينه صد گونه تماشا ميکرد

گفتم اين جان جهان بين بتو کي داد حکيم

گفت آنروز که اين گنبد مينا ميکرد

بيدلي با همه احوال خدا با او بود

او نميديدش و از دور خدارا ميکرد

اين همه شعبده خويش که ميکرد اينجا

سامري پيش عصا ديد بيضا ميکرد

گفت آن يار کزو گشت سردار بلند


در انتظار فرصت عمري تباه كردم ..... فرصت جوانيم بود من اشتباه كردم
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
محتسب داند که حافظ عاشق است

و آصف ملک سلیمان نیز هم

مثل تقویم ورق خورده و باطل شده ام
غرق دیروزم و فردا شده ام می دانی
بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب
چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی
مثل یک شهر که در آتش اسکندر سوخت
در بیابان دلم جا شده ام می دانی
من هنوز از همه ی شهر شکایت دارم
بین این قوم چه تنها شده ام می دانی
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل تقویم ورق خورده و باطل شده ام
غرق دیروزم و فردا شده ام می دانی
بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب
چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی
مثل یک شهر که در آتش اسکندر سوخت
در بیابان دلم جا شده ام می دانی
من هنوز از همه ی شهر شکایت دارم
بین این قوم چه تنها شده ام می دانی
یادمان باشد به دل کوزه ی آب که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند؛ آبرویش نرود...

یادمان باشد فردا حتما

ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دگر به ترک های دل هر گلدان


 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد به دل کوزه ی آب که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند؛ آبرویش نرود...

یادمان باشد فردا حتما

ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دگر به ترک های دل هر گلدان




نمی دانیم
اگر عبور کنیم
وارد شده ایم
یا خارج

... نمی دانیم
اگر گام برداریم
دور شده ایم
یا نزدیک

ایستاده ایم
حیران
نمی دانیم بخندیم
یا گریه کنیم

عمران صلاحی

 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانیم
اگر عبور کنیم
وارد شده ایم
یا خارج

... نمی دانیم
اگر گام برداریم
دور شده ایم
یا نزدیک

ایستاده ایم
حیران
نمی دانیم بخندیم
یا گریه کنیم

عمران صلاحی

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سروديم نم نم : تو را دوست دارم

 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مبصر امروز چو اسمم را خواند
بی خبر داد کشیدم غایب

رفقایم همگی خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب
بچه ها هیچ نمی دانستند که من اینجایم و دلم جای دگر

دل آنها در پی درس و کتاب
دل من در پی سودای دگر

از پس شیشه عینک استاد ، سرزنش وار به من می نگرد
باز از چهره من می خواند که چه ها بر دل من می گذرد

میکند مطلب خود را دنبال
بچه ها عشق گناه است ، گناه


میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم..................چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
 

mx_2000

عضو جدید
مبصر امروز چو اسمم را خواند
بی خبر داد کشیدم غایب

رفقایم همگی خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب
بچه ها هیچ نمی دانستند که من اینجایم و دلم جای دگر

دل آنها در پی درس و کتاب
دل من در پی سودای دگر

از پس شیشه عینک استاد ، سرزنش وار به من می نگرد
باز از چهره من می خواند که چه ها بر دل من می گذرد

میکند مطلب خود را دنبال
بچه ها عشق گناه است ، گناه

همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما .... به من خراب مسکین غم بی حساب دادی
 

mx_2000

عضو جدید
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز
پاسبان مردم چشم نگران بود مرا


اگر دستم رسد بر چــــــــــــــــــــــــرخ گردون
از او پرسم که این چونست و آن چون
یکی را داده ای صــــــــــــــــــد ناز و نعمت
یکی را قرص نان آغشــــــــــــته در خون
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر دستم رسد بر چــــــــــــــــــــــــرخ گردون
از او پرسم که این چونست و آن چون
یکی را داده ای صــــــــــــــــــد ناز و نعمت
یکی را قرص نان آغشــــــــــــته در خون
نه به دست خصم بدكردار و كیش
نیستم شایسته ی یاری تو
می رسد بر من همه خواری تو
رو به جایی كت به دنیایی خزند
بس نوازش ها ،‌حمایت ها كنند
چه شود گر تو رها سازی مرا
رحم كن بر بیچارگان باشد روا
كاش جان را عقل بود و هوش بود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا