ای نور چشم من سخنی هست گوش کنملکا مه ها نگارا
صنما بتا بهارا
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیستنه از رومم
نه از زنگم
همان بیرنگ،بیرنگم
بیا یگشای در،بگشای
دلتنگم
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
بدست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
نشان من بسر کوی میفروشان ده
من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند؟
درمن هنوز جرات ابراز عشق نیست
در عشق بازی آدم ترســــو نمی برد
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
وندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد را به گو شه ی چشمی دوا کنیم
(شاه نعمت ا.. ولی)
منم!
بدون تو تنها.. نجه دوزوم گجه لر؟
ولی چه فایده مرگ آذری نمی داند!
دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی
ای بسا ابلیس آدمرو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست...
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم ابادتقدیر ببین به ما چه ها کرد سوزانده و کشده و فنا کرد
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم اباد
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
.........!!!
ما بي هم و هم
هميشه با هم بوديم
مثل دل و غم
هميشه با هم بوديم
مجبور شديم
با هم از هم ببريم
افسوس
چه كم هميشه با هم بوديم..
مـــــانده بــــــودی اگـــر نـــازنینم زنــــدگی رنگ و بــوی دگر داشت
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
موی سپیدم را فلک به آسانی نداد این رشته را به نقد جوانی داده ام
هرکس عیب دیگران روپیش توآوردوشمرد
بی گمان عیب توراپیش دیگران خواهدبرد
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
دل آسوده چه داندکه دل خسته چه باشد
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
دل آسوده چه داندکه دل خسته چه باشد
من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری
یک تن در این دیار وفای تو را نداشتدر دست دشمن آمدی و یاورم شدی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |