ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم / با پادشه بگوی که روزی مقدر است
تا نگرید ابر کی خندد چمن؟
تا نگرید طفل کی نوشد لبن؟
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم / با پادشه بگوی که روزی مقدر است
تا نگرید ابر کی خندد چمن؟
تا نگرید طفل کی نوشد لبن؟
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا ؟
ای مست شبرو کیستی؟ آیا مه من نیستی؟
گر نیستی پس چیستی ای همدم تنهای دل؟
لب و دندانت را حقوق نمک / هست بر جان و سینه های کباب
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام
خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری
یارب ان نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شکر خدا که از مدد بخت کار سازشرابی تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت / باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد
در نمی گیرد دنیا و ناز ما با حسن دوست
خرم ان کز نازنینان بخت برخوردار داشت
تا عشق و رندیست کیشم یکسان بود نوش و نیشم
من دشمن جان خویشم گر او بود دشمن من
ناز پزوده تنعم نبرد راه بدوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد!!!!(مخصوص امالیا)
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی ، چو شراب ناب دادی
همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما
به من فقیر مسکین ، غم بی حساب دادی
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند..........
من که گفتم این پرستو رفتنی ستدردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
من که گفتم این پرستو رفتنی ست
من که گفتم این بها افسردنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل
بـــــه چــــه ميـــخنــــــــدي تـــــو ؟لگام دل بدست کیست یا رب ؟
چرا اینگونه می تازاند امشب ؟
تمام تار و پودم زیر و رو شد
که قلب صاف و بیکرم شد مرکب
بـــــه چــــه ميـــخنــــــــدي تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
يــا بـــه افـســـــــــونـگــــري چـشـــــمـانت
کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!
در دیار نیلگون خواب.ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن
در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام
در دیار نیلگون خواب.ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن
در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام
من تو را به خلوت خدایی خیال خودمرا یاد کن، آنگاه که خدا را صدا میکنی ؛ شاید به صداقت قلب پاکت
من نیز اجابت شوم
من قدم بیرون نمی یارم نهاد از کوی دوستمرا یاد کن، آنگاه که خدا را صدا میکنی ؛ شاید به صداقت قلب پاکت
من نیز اجابت شوم
نه گر قبول کنندت سپاس داری و بسمن تو را به خلوت خدایی خیال خود
بهترین بهترین من خطاب میکنم
بهترین بهترین من
تمام خندهايم را نذركردم كه گريه ام نگيرد اما واى از شبها هواى آغوشت ديوانه ام ميكند و من دراشک غرق ميشوممن قدم بیرون نمی یارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گل است
[FONT="]تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیستنه گر قبول کنندت سپاس داری و بس
که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست
من در اینجای همین صورت بیجانم و بستمام خندهايم را نذركردم كه گريه ام نگيرد اما واى از شبها هواى آغوشت ديوانه ام ميكند و من دراشک غرق ميشوم
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |