مشاعرۀ سنّتی

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مو به مو حادثه بارید به هر بندم
تیر باران بلا را به که باید گفت؟

هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟

هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود
شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟

هذیان بود و شب و تاب و تب تردید
درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟

چه کنم این همه اما و اگرها را
این همه چون و چرا را به که باید گفت؟

آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم
جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟

شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم
گله از کار خدا را به که باید گفت؟!

ترکش تیر جگر دوز قضا را دیدم
صف مژگان سیاه تو به یادم آمد
 

MehRaz@

عضو جدید
مرا بگذار با ویرانی ای معمار سنگین دل
که رنگ از روی من ز اندیشه تعمیر می ریزد
" دل به دل ام " ندادی



" دست در دست ام " هم نگذاشتی



" پا به پا " با من نیامدی



تو را بخـــــــــدا برو .....



" سـر به سـرم " نگذار بانو



قول اش را به بیابان داده ام .




مهران پیرستانی / پنجم اسفند هشتاد و نه
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" دل به دل ام " ندادی



" دست در دست ام " هم نگذاشتی



" پا به پا " با من نیامدی



تو را بخـــــــــدا برو .....



" سـر به سـرم " نگذار بانو



قول اش را به بیابان داده ام .




مهران پیرستانی / پنجم اسفند هشتاد و نه

مگر فکر شبیخون دارد آن غارتگر دلها؟
که چون پیکان دلم در سینه جای خواب گرداند
 

tanin67

عضو جدید
من ندانم تو بگو آه چه باشد آن چیز
که دلارام به یک غمزه میسر نکند

دل من ديرزمانيست كه مي پندارد
دوستي نيزگلي ست،مثل
نيلوفر
ناز
بي گمان سنگدلاست آنكه روا مي دارد
جان اين ساقه نازك را
دانسته بيازارد...
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
ای عشق خونم خورده ای صبر و قرارم برده ای
از فتنه ی روز و شبت پنهان شدستم چون سحر




روز یا شب؟
نه ای دوست، غروبی ابدیست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
و صداهایی از دور، از آن دشت غریب
بی ثبات و سرگردان، همچون حرکت باد
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من ديرزمانيست كه مي پندارد
دوستي نيزگلي ست،مثل
نيلوفر
ناز
بي گمان سنگدلاست آنكه روا مي دارد
جان اين ساقه نازك را
دانسته بيازارد...

در عشق دو عالم را من زیر و زبر کردم
اینجاش چه می جستی که او جای دگر دارد
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز یا شب؟
نه ای دوست، غروبی ابدیست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
و صداهایی از دور، از آن دشت غریب
بی ثبات و سرگردان، همچون حرکت باد
در زیر درخت او می ناز به بخت او
تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد

دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را
.
.
.
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد
دلم براي کسي تنگ است
که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي

دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت

و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

- دگر کافي ست.
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را
.
.
.
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد
دلم براي کسي تنگ است
که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي

دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت

و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

- دگر کافي ست.

ترسم از تنهایی احوالم برسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه


هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند

دوباره باز فكرم به سوی تو پریده است
دوباره باز عشقت به كنج دل خزیده است
به سویت، روی خود كردم كه یارب
چرا عشقم به این زودی زیاد او رمیده است
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دوباره باز فكرم به سوی تو پریده است
دوباره باز عشقت به كنج دل خزیده است
به سویت، روی خود كردم كه یارب
چرا عشقم به این زودی زیاد او رمیده است

تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا