وجودت مال من بود ولی انگار که تمومهمی سوزم و لب نمی گشایم که مباد
آهی کشم و دلی به درد آید از او
بدون یاد تو و من لحظه لحظه پیش رومه
وجودت مال من بود از من تنها نگیرش
این تن خستموحالا وقتی میبینی اسیرش
وجودت مال من بود ولی انگار که تمومهمی سوزم و لب نمی گشایم که مباد
آهی کشم و دلی به درد آید از او
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاریوجودت مال من بود ولی انگار که تمومه
بدون یاد تو و من لحظه لحظه پیش رومه
وجودت مال من بود از من تنها نگیرش
این تن خستموحالا وقتی میبینی اسیرش
وجودت مال من بود ولی انگار که تمومه
بدون یاد تو و من لحظه لحظه پیش رومه
وجودت مال من بود از من تنها نگیرش
این تن خستموحالا وقتی میبینی اسیرش
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظه های كاغذی را روز و شب تكرار كردن
خاطرات بايگانی، زندگيهای اداری
آفتاب زرد و غمگين، پلههاي رو به پايين
سقف هاي سرد و سنگين، آسمانهاي اجاري
با نگاهي سرشكسته، چشمهايي پينه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلي های خميده، ميزهای صف كشيده
خنده های لب پريده، گريههای اختياری
عصر جدولهای خالی، پاركهای اين حوالی
پرسه های بی خيالی، صندليهای خماری
سرنوشت روزها را روی هم سنجاق كردم
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاك خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی ميز خالی من، صفحه ی باز حوادث:
در ستون تسليت ها نامی از ما يادگاری
یکی بگه که ماه من کی بوده
مسبب گناه منکی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود
تو دل بارون منو عاشقم کرد
بین زمین و آسمون ولم کرد
یکی بگه که چه جوری شد که این شد
سهمتو آسمون و من زمین شد
یکی بگه که ماه من کی بوده
مسبب گناه منکی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود
تو دل بارون منو عاشقم کرد
بین زمین و آسمون ولم کرد
یکی بگه که چه جوری شد که این شد
سهمتو آسمون و من زمین شد
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
نگو نگو دوست ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم
بیا بیا شكسته قلب من بیا بذار تموم شه انتظارم
تو رو به هر چی میپرستی قسم میدم یه بار دیگه بیا بمون كنارم
آخه خودت میدونی توی دنیا غیر تو كسی رو من ندارم
بگو كه رفتنت یه خوابه یه قلب بی گناهه كه داره میره زیر پای تو
نرو نبودنت عذابه بگو همش یه خوابه تو رو خدا بمون پیشم نرو
نرو نرو به پات میفتم هنوز یه عالم حرفا مونده كه بت نگفتم
بمون میدونی بی تو میمیرم تموم میشم مگه بهت نگفتم
بگو بگو كه اشتباهه بگو به غیر من به هیچكسی نگاه نكردی
نرو تمومه كار من اگه یه روز بری و دیگه برنگردی
بگو كه رفتنت یه خوابه یه قلب بی گناهه كه داره میره زیر پای تو
نرو نبودنت عذابه بگو همش یه خوابه تو رو خدا بمون پیشم نرو
نگو نگو دوست ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم
بیا بیا شكسته قلب من بیا بذار تموم شه انتظارم
یادته خواستی بفهمی که چقدر برات میمیرممرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
تموم رنگای روشن رنگِ تیره میشنمگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بیقرار منست
مکن ار چه میتوانی که ز خدمتم برانیتموم رنگای روشن رنگِ تیره میشن
دیگه یادم میره لبخند بزنم
باورم نمیشه که این آدم منم
که تنها و ناراحت و نا امیدم
دلت میخواد زندگیتو کسی نبینه ؟مکن ار چه میتوانی که ز خدمتم برانی
نزنند سایلی را که دری دگر نباشد
دیر است که دل دار پیامی نفرستادمکن ار چه میتوانی که ز خدمتم برانی
نزنند سایلی را که دری دگر نباشد
دیر است که دل دار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
نگو نگو دوست ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم
بیا بیا شكسته قلب من بیا بذار تموم شه انتظارم
تو رو به هر چی میپرستی قسم میدم یه بار دیگه بیا بمون كنارم
آخه خودت میدونی توی دنیا غیر تو كسی رو من ندارم
بگو كه رفتنت یه خوابه یه قلب بی گناهه كه داره میره زیر پای تو
نرو نبودنت عذابه بگو همش یه خوابه تو رو خدا بمون پیشم نرو
نرو نرو به پات میفتم هنوز یه عالم حرفا مونده كه بت نگفتم
بمون میدونی بی تو میمیرم تموم میشم مگه بهت نگفتم
بگو بگو كه اشتباهه بگو به غیر من به هیچكسی نگاه نكردی
نرو تمومه كار من اگه یه روز بری و دیگه برنگردی
بگو كه رفتنت یه خوابه یه قلب بی گناهه كه داره میره زیر پای تو
نرو نبودنت عذابه بگو همش یه خوابه تو رو خدا بمون پیشم نرو
نگو نگو دوست ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم
بیا بیا شكسته قلب من بیا بذار تموم شه انتظارم
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
میان مهربانان کی توان گفتدر دست گلی دارم
این بار که می آیم
کآن را به تو بسپارم
این بار که می آیم
میان مهربانان کی توان گفت
که یار من چنین گفت و چنان کرد
دلم شکسته ...
اما تو بگــــــو
چگونه با دل شکسته ، دوباره به دل ات پیوند ببندم؟؟
دهان ام پر از حرف است .
اما تو بگـــو عزیزم ...
چطور با دهان پُـر حرف بزنم ؟؟
سینه ام پُـر از درد است ؛
اخر تو بگــو ، تمـــام زندگی ام ...
دیگـــــر چگونه میشود تو را به این همه درد دعوت کنم؟؟
مهران پیرستانی / آذر ماه 89
دلم شکسته ...
اما تو بگــــــو
چگونه با دل شکسته ، دوباره به دل ات پیوند ببندم؟؟
دهان ام پر از حرف است .
اما تو بگـــو عزیزم ...
چطور با دهان پُـر حرف بزنم ؟؟
سینه ام پُـر از درد است ؛
اخر تو بگــو ، تمـــام زندگی ام ...
دیگـــــر چگونه میشود تو را به این همه درد دعوت کنم؟؟
مهران پیرستانی / آذر ماه 89
مرا بگذار با ویرانی ای معمار سنگین دل
که رنگ از روی من ز اندیشه تعمیر می ریزد
مو به مو حادثه بارید به هر بندم
تیر باران بلا را به که باید گفت؟
هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟
هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود
شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟
هذیان بود و شب و تاب و تب تردید
درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟
چه کنم این همه اما و اگرها را
این همه چون و چرا را به که باید گفت؟
آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم
جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟
شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم
گله از کار خدا را به که باید گفت؟!
" دل به دل ام " ندادیمرا بگذار با ویرانی ای معمار سنگین دل
که رنگ از روی من ز اندیشه تعمیر می ریزد
دین و دل و عقل و خرد و هوش فشاندمدر سکوت انتظار روی تو
لحظه لحظه ،چشم من در راه بود
همچو ره پیمای شبهای کویر
آرزوی من ،طلوع ماه بود
" دل به دل ام " ندادی
" دست در دست ام " هم نگذاشتی
" پا به پا " با من نیامدی
تو را بخـــــــــدا برو .....
" سـر به سـرم " نگذار بانو
قول اش را به بیابان داده ام .
مهران پیرستانی / پنجم اسفند هشتاد و نه
مگر فکر شبیخون دارد آن غارتگر دلها؟
که چون پیکان دلم در سینه جای خواب گرداند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب اب حیاتم دادند!
در دل سخت تو بی رحم ندارد تاثیر
ورنه از ناله من کوه به فریاد آمد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |