مشاعرۀ سنّتی

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنم بپوسد و خاکم بباد ریزه شود
هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست


تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!


دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو....
 

Mythical

کاربر بیش فعال
واعظ ما بوی حق نشنید ، بشنو این سخن
در حضورش نیز میگویم ، نه غیبت میکنم
من از مصاحبت آفتاب می ایم
کجاست سایه؟
ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است
و بوی چیدن از دست باد می اید
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
به حال بیهوشی است
 

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از مصاحبت آفتاب می ایم
کجاست سایه؟
ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است
و بوی چیدن از دست باد می اید
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
به حال بیهوشی است

تا چو رویا شود این صحنه ی عشق
کندر و عود در آتش ریزم
زآن سپس همچو یکی کولی مست
نرم و پیچنده ز جا بر خیزم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که درین حلقه نیست فارغ ازین ماجراست
تنهایی تلفنی ست که زنگ می زند مُدام

صدای غریبه ایست که سراغِ دیگری را میگیرد از من

حرفهای بی ربطی ست که سر میبَرَد حوصله ام را

تنهایی زل زدن از پشتِ شیشه ایست که به شب میرسد

فکرکردن به خیابانی ست که آدم هایش قدم زدن را دوست میدارند

آدمهایی که گرمای اتاق را تاب نمی آورند و نیمه شب از خانه بیرون میزنند

تنهایی اضافه بودن است در خانه ای که تلفن هیچ وقت با تو کار ندارد

خانه ای که تو را نمی شناسد انگار

خانه ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی تلفنی ست که زنگ می زند مُدام

صدای غریبه ایست که سراغِ دیگری را میگیرد از من

حرفهای بی ربطی ست که سر میبَرَد حوصله ام را

تنهایی زل زدن از پشتِ شیشه ایست که به شب میرسد

فکرکردن به خیابانی ست که آدم هایش قدم زدن را دوست میدارند

آدمهایی که گرمای اتاق را تاب نمی آورند و نیمه شب از خانه بیرون میزنند

تنهایی اضافه بودن است در خانه ای که تلفن هیچ وقت با تو کار ندارد

خانه ای که تو را نمی شناسد انگار

خانه ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد
دَر هَر لَحظِه تو بامَني

وَلي وَقتي کِه اين حَرف را بِه تو مي گويَم

با تَعَجُب بِه مَن مي نِگري وَ مي گويي ....

آخِه مَگر ميشَوَد ؟! ما مدتها بود کِه يِکديگر را نَديدِه بوديم

وَ دَر اِدامِه ميگويي ...
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دَر هَر لَحظِه تو بامَني

وَلي وَقتي کِه اين حَرف را بِه تو مي گويَم

با تَعَجُب بِه مَن مي نِگري وَ مي گويي ....

آخِه مَگر ميشَوَد ؟! ما مدتها بود کِه يِکديگر را نَديدِه بوديم

وَ دَر اِدامِه ميگويي ...

یا خاطر خویشتن به ما ده
یا خاطر ما ز دست بگذار
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دل است دیگر

یا شور میزند

یا تنگ میشود

یا می شکند

آخر هم مهر سنگ بودن

…میخورد روی پیشانی اش

شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نخست او ارادت به دل درنهاد
پس این بنده بر آستان سر نهاد

در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست
اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم مرا در خود صدا می زن
تا پاسخم را بشنوی پژوک سان ای دوست
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست
اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم مرا در خود صدا می زن
تا پاسخم را بشنوی پژوک سان ای دوست

ترا حکایت ما مختصر بگوش آید
که حال تشنه نمی دانی ای گل سیراب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترا حکایت ما مختصر بگوش آید
که حال تشنه نمی دانی ای گل سیراب
بیا وردار خاطره هاتو

روی قلبم نذار جای پاتو

هی هی هی تویی که داری میری تنهام میذاری

نگو از درد دلم خبر نداری

تو ازم ساده گذشتی خیلی آسون

منو تنها جا گذاشتی زیر بارون
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا