مشاعرۀ سنّتی

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرف نفس به علم است و فضیلت به ادب
نیست بی علم و ادب هیچ شرف انسان را
 

malmal_r

عضو جدید
شرف نفس به علم است و فضیلت به ادب
نیست بی علم و ادب هیچ شرف انسان را


الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

ای هدهد سبا به صبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را ز کنگره عرش مي زنند صفير...ندانمت که در اين دامگه چه افتادست

تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
 

کاظم2020

عضو جدید
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم


 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا در منزل جانان چه امن و عییش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها
 

کاظم2020

عضو جدید
مرا در منزل جانان چه امن و عییش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها

[FONT=georgia, times new roman, times, serif]حال راحتم
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]چشمانم را می بندم[/FONT]
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]با هیچ زنگی نمی پرم[/FONT]
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]نه من منتظر کسی هستم[/FONT]
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]و نه کسی در انتظار من........................[/FONT]​
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماییم که در پای تو چون خاک رهیم
مدهوش و ز دست رفته از یک نگهیم
مستـ ـــــــ از تو ..


مــے رقصمـ تا سرگیـــجــہ ..


تا تار شدטּ اتاقـ ..


تا سیاهـ تر شدטּ چشممـ ..


تا نبینمـ


نبودنـ بــے دلیلتـ را ...
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مستـ ـــــــ از تو ..


مــے رقصمـ تا سرگیـــجــہ ..


تا تار شدטּ اتاقـ ..


تا سیاهـ تر شدטּ چشممـ ..


تا نبینمـ


نبودنـ بــے دلیلتـ را ...

ای شاهد افلاکی, در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم, تو اشک مرا مانی
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم


زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

محفلم چون مرغ شب , از ناله دل گرم بود
چون شفق از گریه خونین, شرابی داشتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محفلم چون مرغ شب , از ناله دل گرم بود
چون شفق از گریه خونین, شرابی داشتم
من این پاییز در زندان ، به یاد باغ و بستانها
سرود ِ دیگر و شعر و غنای دیگری دارم

هزاران را بهاران در فغان آرد ، مرا پاییز
که هر روز و شبش حال و هوای دیگری دارم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا