narges*
عضو جدید
تو مگر بر لب ابي به هوس بنشيني / ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بينيوصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
تو مگر بر لب ابي به هوس بنشيني / ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بينيوصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
یا رب این شمع شب افروز زکاشانه کیست؟!/تو مگر بر لب ابي به هوس بنشيني / ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بيني
یا رب این شمع شب افروز زکاشانه کیست؟!/جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست؟!/دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو/
باز پرسید خدارا، که پروانه کیست؟!/گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو/
زیر لب خنده کنان گفت که دیوانه کیست...!/
تمام ارزوی من اینست که ببینم ازتورویی
چه زیان ازتوست که من هم برسم به ارزویی
تمام ارزوی من اینست که ببینم ازتورویی
چه زیان ازتوست که من هم برسم به ارزویی
یه لحظه هم نمیتونم باور کنم نباشی من حاضرم بمیرم و تو زنده باشی
روزگار هم نمیتونه دیگه تو رو از من بگیره
آخه اون هم میدونه که نفسم به نفس تو گیره...
رفتی و مثل هر غزلم .ناتمام ماندیار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش الله که روم من ز پی یار دگر
رفتی و مثل هر غزلم .ناتمام ماند
عشقی که تازه داشت .سرانجام می گرفت
رفتی و مثل هر غزلم .ناتمام ماند
عشقی که تازه داشت .سرانجام می گرفت
تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد
داني كه چرا سر نهان با تو نگويم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشبدلا مشتاق دیدارم،غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
می دانم اری نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم بدنبالت ‚ چرا امشب ؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
می نویسم با نورآه کز طعنه بد خواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام روی ز آهن چه کنم
می نویسم با نور
در هوایی از مهر
کاغذی از پر گلهای سپید
نه به یک بار و به ده بار،
راز را هر چند که می خواهم پنهانش کنم
سینه میگوید که من تنگ امدم فریاد کن
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
وندر دل من هزار خورشید بتافت
واخر به کمال ذره ای راه نیافت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراضتو كمان كشيده و تو در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
تا كي به تمناي وصال تو يگانهیار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
هم در ره معرفت بسی تاخته امتا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
هم در ره معرفت بسی تاخته ام
هم در صف عالمان سرانداخته ام
چون پرده ز پیش خویش برداشته ام
بشناخته ام که هیچ نشناخته ام.
هان ، ای طبیب عاشقان ، دستی فروکش بر بَرممن مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
مرا میبینی و هر دم زیادت می کنی دردم/تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دمهان ، ای طبیب عاشقان ، دستی فروکش بر بَرم
تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بربرم
بر گردن و بر دست من بر بند آن زنجیر را
افسون مخوان ، زافسون تو هر روز دیوانه ترم
مرا میبینی و هر دم زیادت می کنی دردم/تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
الا یا ایهالساقی/ادر کاسا و ناولهامرا در منزل جانان چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
الا یا ایهالساقی/ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول/ولی افتاد مشکلها
در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدندانان كه خاك را به نظر كيميا كنند
ايا بود كه گوشه چشمي نظر به ما كنند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |