مشاعرۀ سنّتی

[باران بهاری]

با سایه تورا نمی پسندم
عشق است و هزار بدگمانی!

غنی کشمیری

 

[ie student]

یکی را دوست می دارم،ولی افسوس او هرگز نمی داند

نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاهم،ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند

 

[کافر خداپرست]

دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند: يافت مي‌نشود جسته‌ايم ما
گفت: آنک يافت مي‌نشود آنم آرزوست

 

[essyh2003]

ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است

 

[gh_engineer]

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

 

[کافر خداپرست]

تو هم‌چو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي کن و جان بين که چون همي سپرم

 

[ie student]

من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد،این آشنا کرد...

 

[fereshteh_gh]

در دست هر که هست ز خوبی قراضه هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

 

[gh_engineer]

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست

 

[gh_engineer]

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

 

[يامين]

لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست

​

 

[hami_life]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود

 

[باران بهاری]

تو شهی و ملکت جان تو را تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی؟

(ببخشید منم در جواب یامین با "ت"گفتم)

 

[zarnaz_a]

دی شیخ با چراغ همی​گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می​نشود جسته​ایم ما
گفت آنک یافت می​نشود آنم آرزوست

 

[حصار]

ترا یکدم اگر تنها ببینم تمام لذت دنیا ببینم
چه خواهد شد ترا ای آفت جان به کام این دال شیدا ببینم

 

[باران بهاری]

ترا یکدم اگر تنها ببینم تمام لذت دنیا ببینم
چه خواهد شد ترا ای آفت جان به کام این دال شیدا ببینم

من طبیبا ز تو بر خویش خبردارترم
که مرا سوز فراق است و تو گویی که تب است

 

[hami_life]

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان روزها را با تو زیبا می کنم هر شب

 

[حصار]

تو زیبا نیست من کلک زیبا آفرین دارم
تو شیدا نیستی من شور شیدا آفرین دارم

 

[باران بهاری]

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان روزها را با تو زیبا می کنم هر شب

بر صومعه افتاد ز چشم تو نگاهی
صد زاهد پیمانه شکن توبه شکن شد

 

[hami_life]

دادو بیداد که در مجلس ما رندی نیست
که برش داد برم داد ز بیداد کشم

 

[باران بهاری]

من رشته ی زلف یار کوته خواهم
تا بوالهوسان دراز دستی نکنند

(دکمه ی تشکر من غیر فعال شده)

 

[hami_life]

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرده پر نمی زند

 

[باران بهاری]

در هر چمن که مرغ دلم آشیانه ساخت
چرخش به باد داد و خزان را بهانه ساخت

 

[hami_life]

تو را من چشم
در راهم
شباهنگام
در آن نوبت که می بندد به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یانه
من از یادت نمی کاهم

 

[باران بهاری]

مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من ان جا
به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا

 

[hamid_61]

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

همه خوش دل از اینکه مطرب بزند به تار، چنگی

 

[کافر خداپرست]

تنگ غروب

تنگ غروب

ياري کن اي نفَس که درين گوشه قفس
بانگي برآورم زدلِ خسته يک نفَس

تنگِ غروب و هولِ بيابان و راهِ دور
نه پرتوِ ستاره و نه ناله جرس

ه‍. الف. سايه

 

[zarnaz_a]

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

 

[کافر خداپرست]

دوش، دور از رويت اي جان! جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سوداي دل سيلاب داشت

 

[zarnaz_a]

تا که عشقت مطربی آغاز کردم
گاه چنگم گاه تارم روز و شب