مشاعرۀ سنّتی

jh1348

کاربر فعال
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پ
ایانم.
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه ی زهرطرف میزندم به چنگ و دف
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست


تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست


گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست


من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست
 

jh1348

کاربر فعال
من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست


تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست


گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست


من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست
ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر به عالم سمرشود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر به عالم سمرشود

در میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند...
چشم هایش که بی تردید و شفاف
نگاهم کرده است ساعت ها
بر جای جای روحم
آواز سر داده اند
ومن
سرشارم از او
خالی شده ام ز خود
 

jh1348

کاربر فعال
در میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند...
چشم هایش که بی تردید و شفاف
نگاهم کرده است ساعت ها
بر جای جای روحم
آواز سر داده اند
ومن
سرشارم از او
خالی شده ام ز خود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود

دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس سرزنش
شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
چه چشم های عزیزی توی صورتت داری؟
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
There is fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and it's bring me out the dark
خانم Adele

کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه آدما هر دومون عاشق میشدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا میگرفت
گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون میشدیم
باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون میشدیم
 

jh1348

کاربر فعال
کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه آدما هر دومون عاشق میشدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا میگرفت
گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون میشدیم
باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون میشدیم
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که بهر گوشه خرابی دارد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که بهر گوشه خرابی دارد




دیگه وقت رفتنه، موسم دل کندنه

می رم اما سختمه، عزیزم گریه نکن


اگه دلشکسته ای، تو غما نشسته ای

خنده کن که مرهمه، عزیزم گریه نکن
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است



تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بیقرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بیقرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریادمی داردکه بربندیدمحمل ها
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بیقرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم

مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا