Dokhtar khanoom
عضو جدید
از در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنکشبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.
من که سر درنیاورم به دو کوناز در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
ما گدایان خیل سلطانیماز در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
ترسم که اشک درغم ما پرده در شودمن که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست
ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر به عالم سمرشود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجاییدر میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند...
چشم هایش که بی تردید و شفاف
نگاهم کرده است ساعت ها
بر جای جای روحم
آواز سر داده اند
ومن
سرشارم از او
خالی شده ام ز خود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود
دود آهِ سینه نالان منیاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
آن یار کزو خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بوددود آهِ سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را
دردیر مغان آمد یارم قدحی دردستآن یار کزو خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
تاز میخانه و می نام ونشان خواهد بوددردیر مغان آمد یارم قدحی دردست
مست از می و میخواران ازنرگس مستش مست
درکعبه کوی تو هرآنکس که بیایدتاز میخانه و می نام ونشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
تیر آه ما زگردون بگذرد حافظ خموشدرکعبه کوی تو هرآنکس که بیاید
ازقبله ی ابروی تو درعین نماز است
آب حیوان تیرگون شد خضر فرخ پی کجاستتیر آه ما زگردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن برجان خود پرهیز کن از تیر ما
در ازل هر کو بفیض دولت ارزانی بودآب حیوان تیرگون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل عطر بهاران را چه شد
There is fire starting in my heartدر ازل هر کو بفیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
There is fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and it's bring me out the dark
خانم Adele
کی کند سوی دل خسته حافظ نظریکاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه آدما هر دومون عاشق میشدیم
کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا میگرفت
گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون میشدیم
باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون میشدیم
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که بهر گوشه خرابی دارد
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگه وقت رفتنه، موسم دل کندنه
می رم اما سختمه، عزیزم گریه نکن
اگه دلشکسته ای، تو غما نشسته ای
خنده کن که مرهمه، عزیزم گریه نکن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
روزگاریست که سودای بتان دین من استای گل بشکر آنکه توئی پادشاه حسن
با بلبلان بیدل شیدا مکن غـــــــــــرور
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردمتو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بیقرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریادمی داردکه بربندیدمحمل ها
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بیقرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی با خیال تو دیوونه شد دلای که در کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
محترم داردلم کاین مگس قندپرستمرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |