jh1348
کاربر فعال
ابروی دوست کی شود دستکش خیال منتیغ برآور هله ای آفتاب//نور ده این گوشه ویرانه را
کس نزدست ازین کمان تیرمراد برهدف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال منتیغ برآور هله ای آفتاب//نور ده این گوشه ویرانه را
فقط اوراصداکردم نیامدابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدست ازین کمان تیرمراد برهدف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدست ازین کمان تیرمراد برهدف
دلا دیدی که آن فرزانه فرزندفقط اوراصداکردم نیامد
تمام عمردعا کردم نیامد
به من گفت که باید باوفابود
به عهدش هم وفاکردم نیامد
یکی می پرسد اندوه دلت چیستفال بد رنجور گرداند همی//آدمی را که نبودستش غمی
یکی می پرسد اندوه دلت چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه می نویسم
برای انکه باید باشدونیست
یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی
منو به محبت دو روزه مهمون کردی
همه عالم میدونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
ارزویم همه سرسبزی توست...................
تاتوانی سایه دیوارخودبیش کنمبر ظن کز سرم سودای عشقت................. رود,تا بر زمینم استخوان هست
تاتوانی سایه دیوارخودبیش کن
تانگردی سایه جوپای دیوارکسی
غم من مخوریاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غصه نخورکه دوریت برای من شده عادت
تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن استمعذرت مووووووووووخام اشتب شد![]()
تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن است
ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردن است
تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!
میری و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد...
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
دارم هوای صحبت یاران رفته را......یاری کن ای اجل که به یاران رسانیممن نگویم که
مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دارم هوای صحبت یاران رفته را......یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه یاس سه ساله
هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست که تکرار می شود هر سال
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
لعنت و نفرين مي کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده
مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافه کاري
توي رَگاشون مي کشه تنوره
تري گليسريد و قند و اوره
انگار آتيش گرفته ترمه هاشون
هميشه تو همه سگرمه هاشون
به زير دست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي
براي جَستن از مظان شک ها
دايرةالمعارف کلک ها
بچه به دنيا مي آرن با نذور
اغلب*شون يه دونه اون هم به زور
پيش هم از عاطفه دم مي زنن
پشت سر اما واسه هم مي زنن
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |