مشاعرۀ سنّتی

jh1348

کاربر فعال
فقط اوراصداکردم نیامد
تمام عمردعا کردم نیامد
به من گفت که باید باوفابود
به عهدش هم وفاکردم نیامد
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح زرین درکنارش
فلک بنهاده برسرلوح سنگین


شب بخیر دوستان استفاده کردم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکی می پرسد اندوه دلت چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه می نویسم
برای انکه باید باشدونیست





تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی
منو به محبت دو روزه مهمون کردی

همه عالم می‌دونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی
منو به محبت دو روزه مهمون کردی

همه عالم می‌دونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
ارزویم همه سرسبزی توست...................
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
ارزویم همه سرسبزی توست...................



تو کیستی ،که من اینگونه، بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته، روی گردابم!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن است
ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردن است



تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!

میری و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد...
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه یاس سه ساله
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه یاس سه ساله


هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم

مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال

قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال

تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست که تکرار می شود هر سال
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال

قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال

تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست که تکرار می شود هر سال




لعنت و نفرين مي کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده

مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافه کاري

توي رَگاشون مي کشه تنوره
تري گليسريد و قند و اوره

انگار آتيش گرفته ترمه هاشون
هميشه تو همه سگرمه هاشون

به زير دست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي

براي جَستن از مظان شک ها
دايرةالمعارف کلک ها

بچه به دنيا مي آرن با نذور
اغلب*شون يه دونه اون هم به زور

پيش هم از عاطفه دم مي زنن
پشت سر اما واسه هم مي زنن
 

Motahare89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

لعنت و نفرين مي کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده

مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافه کاري

توي رَگاشون مي کشه تنوره
تري گليسريد و قند و اوره

انگار آتيش گرفته ترمه هاشون
هميشه تو همه سگرمه هاشون

به زير دست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي

براي جَستن از مظان شک ها
دايرةالمعارف کلک ها

بچه به دنيا مي آرن با نذور
اغلب*شون يه دونه اون هم به زور

پيش هم از عاطفه دم مي زنن
پشت سر اما واسه هم مي زنن
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....


شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پ
ایانم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پ
ایانم.

من خود نمی روم دگری می برد مرا
نابرده باز سوی تو می آورد مرا
کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا