دلم گرفته بی تو
چشام دریای خونه
دلم گرفته بی تو
نزارگم شم
تورگبارزمونه
چشام دریای خونه
دلم گرفته بی تو
نزارگم شم
تورگبارزمونه
دلم گرفته بی تو
چشام دریای خونه
دلم گرفته بی تو
نزارگم شم
تورگبارزمونه
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز | باشد که بازبینیم دیدار آشنا را |
ای به دادمن رسیده
توروزای خودشکستن
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران......چه کنم با دل سرگشته که مرهم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران......چه کنم با دل سرگشته که مرهم با اوست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش....آتش طور کجا موعد دیدار کجاستنازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
شب در خیال خام خود ، با عشق او آمیختم
رشکی بمانده است در دلم از عشق مریم با خدا
یک زمان کوتاه بود موی مرد و بلند موی زن
انعکاس چهره ام در آینه روی زردی بود و موی درهمی
موج می زد در نگاه خسته ام ردپای مانده برجای غمی
از ورای چهره افسرده ام شد هویدا قلب پاره پاره ای
هر چه کاویدم ندیدم آن میان بر جراحت های قلبم مرهمی
یک زمان کوتاه بود موی مرد و بلند موی زن
دیروز آدمی را دیدم، ندانستم که مرد بود یا که زن
داد باد آن زلف و گیسو را به بادنگو بزرگ شدم نگو که تلخه
نگو گریه دیگه به من نمیاد
بیا منو ببر نوازشم کن
دلم آغوش بی دغدغه می خواد
داد باد آن زلف و گیسو را به باد
بید مجنون حیاط کودکی آمد به یاد
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد........حالتی رفت که محراب به فریاد آمدداد باد آن زلف و گیسو را به باد
بید مجنون حیاط کودکی آمد به یاد
در درازی به سر زلف تو می ماند شبدر نمازم خم ابروی تو در یاد آمد........حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
در درازی به سر زلف تو می ماند شب
در سیاهی سر زلف تو به شب می ماند
نیست شبنم اینکه بینی در چمن کز اشتیاقدوره ی ارزانی است!
چه شرافت ارزان ، تن عریان ارزان !
و دروغ از همه چیز ارزان تر
آبروقیمت یک تکه ی نان
وچه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!
نیست شبنم اینکه بینی در چمن کز اشتیاق
پیش لب هایت جهان غنچه آب افتاده است
یاد رخسار تو چون در دل بلبل گرددتَنها پَناه̂ــــگاهِ امـ̂ـــنِ مَن̂
چَشـمانِ توست
...
به وَقتِ گُرگ و میش !!
زَمانی که هَمِه چیز را می دَرَد تَنـ̂̂̂̂ــــهــــایــــــ ی .
یاد رخسار تو چون در دل بلبل گردد
قفس از گریه بلبل سبد گل گردد
یاران چه غریبانه
رفتندازاین خانه
هم سوخته شمع ما
هم سوخته پروانه
هر زمان می دود در خیالم
نقشی از بستری خالی و سرد
نقش دستی که کاویده نومید
پیکری را در آن با غم و درد
رواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توستدلتنگم دلتنگم
دلتنگ ازاین دیوار
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیردلتنگم دلتنگم
دلتنگ ازاین دیوار
ریزم ز مژه کوکب ، بی ماه رخت شب هاروی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |