ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز//تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند............وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز//تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد............حالتي رفت كه محراب به فرياد آمدترک عاشق کش من مست برون رفت امروز//تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد............حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو ..........پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تودل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند............وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو ..........پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ثواب روزه و حج قبول ان كس برد...كه خاك ميكده عشق را زيارت كرددین و دل بردند و قصد جان کنند//الغیاث از جور خوبان الغیاث
ثواب روزه و حج قبول ان كس برد...كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد
در مذهب ما باده حلال است وليكن....بي روي تو اي سرو گل اندام حرام استواعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند.........چون ب خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
در مجلس ما عطر مياميز كه ما را.....هر لحظه زگيسوي تو خوش بوي مشام استدلا بسوز که سوز تو کارها بکند//نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
در مجلس ما عطر مياميز كه ما را.....هر لحظه زگيسوي تو خوش بوي مشام است
دستی به جام باده و دستی به زلف یار.............رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست..تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود//سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
دستی به جام باده و دستی به زلف یار.............رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست..
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكاراترک عاشق کش من مست برون رفت امروز//تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
شب تاريك وبيم موج وگردابي چنين هايل...كجا دانندحال ما سبكباران ساحل هاای بسا انسان رنجور پریش / سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
ای بسا انسان رنجور پریش / سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
شب تاريك وبيم موج وگردابي چنين هايل...كجا دانندحال ما سبكباران ساحل ها
بر گیر شراب طربانگیز و بیا-----پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیاای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست//خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
بر گیر شراب طربانگیز و بیا-----پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
در شگفتم كه در اين مدت ايام فراق...بر گرفتي زحريفان دل ودل مي دادت
از ابلهیم غصه کند کز کمال جهل//این جمله دید و خوش به تماشا دراوفتاد
من و انکار شراب این چه حکابت باشد.........غالباً این قدرم عقل و کفایت باشداگر با نام حق نامت نگویند//که را باشد مسلمانی مسلم
من و انکار شراب این چه حکابت باشد.........غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی........دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییدست خود بر سر رنجور بنه که چونی//از گناهش بمیندیش و به کین دست مخا
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است..........آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بودسلام
آیینه سکندر جام می است بنگر/تا برتو عرضه دارد احوال ملک دارا
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی........دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دل از جواهر مهرت چوصيقلي دارد---بود ز زنگ حوادث هر اينه مصقولیک حمله کرد ترک تحیر به ترک تاز//پس دست برگشاد و به یغما دراوفتاد
دل از جواهر مهرت چوصيقلي دارد---بود ز زنگ حوادث هر اينه مصقول
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |