یار مردان خدا باش که در کشتی نوحدوست آنست که بگیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
دوست آن است که بگیرد دست دوست.........در پریشان حالی و درماندگیازدســـت جفــای تو شکایت نتـوان کرد ........ مسکـین چه کــند کار چو با پادشه افتاد
یارت آنست که در پای تو جان می بخشدیا رب!به که شاید گفت این نکته،که در عالم
رخساره به کس ننمود،آن شاهد هر جایی
وصال او ز عمر جاودان به ..... خداوندا مرا آن ده که آن بهداني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو
فروغ
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آیدهمه می دانند
همه می دانند
که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من وتو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
ونترسیدیم
فروغ
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
مزن بر سر ناتوان دست زورتو را چشم در راهم شبا هنگام که میگیرن سایه ها رنگ سیاهی
و از ان دلخستگانت را هست اندوهی فرهم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |