مشاعرۀ سنّتی

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه تو نیم افتاده است
تا گل روی تو دیدم، همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم، همه خلق اغیارند

آن که گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آنست که با دوست به پایان آرند
 

mrsos256

عضو جدید
تا گل روی تو دیدم، همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم، همه خلق اغیارند

آن که گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آنست که با دوست به پایان آرند

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه ی غزل است
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه ی غزل است
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم

تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
 

mrsos256

عضو جدید
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم

تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحر گه گل بلبل تو چه می گویی
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحر گه گل بلبل تو چه می گویی

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت

چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت

نعره ها خواهم زد ودر بحر وبر خواهم فتاد
شعله ها خواهم شد ودر خشک وتر خواهم گرفت

انتقامم را ز زلفش موبه مو خواهم کشید
آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت

یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت

یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت

یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت

یا به حاجت دربرش دست طلب خواهم گشود
یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت

یا لبانش را زلب همچون شکر خواهم مکید
یا میانش را به بر همچون کمر خواهم گرفت

گر نخواهد داد من امروز داد،آن شاه حسن
دامنش فردا به نزد دادگر خواهم گرفت

باز اگر بر منظرش روزی نظر خواهم فکند
کام چندین ساله را از یک نظر خواهم گرفت
 

mrsos256

عضو جدید
یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت

چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت

نعره ها خواهم زد ودر بحر وبر خواهم فتاد
شعله ها خواهم شد ودر خشک وتر خواهم گرفت

انتقامم را ز زلفش موبه مو خواهم کشید
آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت

یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت

یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت

یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت

یا به حاجت دربرش دست طلب خواهم گشود
یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت

یا لبانش را زلب همچون شکر خواهم مکید
یا میانش را به بر همچون کمر خواهم گرفت

گر نخواهد داد من امروز داد،آن شاه حسن
دامنش فردا به نزد دادگر خواهم گرفت

باز اگر بر منظرش روزی نظر خواهم فکند
کام چندین ساله را از یک نظر خواهم گرفت
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ورنه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

;)
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی میخانه باشد عشق دلکش

در او می‌ها همه صافی و بی‌غش

چه از خم چه سبو چه شیشه چه جام

دهد مستی به رندان می‌آشام
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم
من از این فاصله ها بیزارم
کاش میدانستم ..
کاش میدانستم که چه در سر داری
چیست برهان دمی لطف و دمی آزارم
کاش میدانستی کاش میدانستم
چه بگویم با تو ؟
چه بگویم از تو ؟
به که گویم جز تو ؟
چه بگویم با تو ؟
تو که هر قصه من میدانی
چه بگویم با تو ؟
تو که احوال پریشان مرا میدانی
چه بگویم از تو ؟
نشود گفت همه جور تو در یک دفتر
چه بگویم از تو ؟
که چه کرد شمع به پروانه ؟!!
نه ... از آن هم بدتر
به که گویم جز تو ؟
همه لب تر کرده ز پیمانه ی شب
مست خوابند همه
این همه مست کجا هوش شنیدن دارد
به که گویم جز تو ؟
من در این خلوت تاریک در این بند اطاق
این همه دیوار کجا گوش شنیدن دارد
نشد این تا ز سر لطف شبی
سوی من آیی و
بر من نظر تازه کنی
نشد آن تا ز سر بخت شبی
همچو گم کرده رهی
از سر کویم گذری
چو نه ای لطف تو داری ، نه من آن اقبال
شوق دیدار تو را ..
.
.
.
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت توست
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم با نعره​های قلقلش اندر گلو ببست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا