مشاعرۀ سنّتی

[salvador]

من دل ندهم به کس برای دل تو

تو دل به کسی مده برای دل من

 

[mohamad engineer]

نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند/نه هر که اینه ساز و سکندری داند

 

[sutern]

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار افرین بر غم باد

 

[salvador]

دوستان عيب من بى دل حيران مكنيد

گوهرى دارم و صاحب نظرى مى جويم

 

[sutern]

مرغ در دامم مرا پروانه ی پرواز نیست
در گلویم نغمه هست و رخصت اواز نیست

 

[salvador]

تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن

غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل

 

[چاووش]

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد

 

[mahboobeyeshab]

در دل ای عشق سخنها زتو دارم اما

عمر بگذشت وحدیث تو به پایان نرسید

در دايره قسمت ما نقطه پرگاريم
لطف آنچه تو بنمائي ....بقيه اش يادم رفت ولي ي بود...

 

[mamila]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ و اندر این ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

[k.mohammadi]

در آن دفتر که نقش ما نوشتند , یکی زشت و یکی زیبا نوشتند

 

[sutern]

درد عاشقی را دوایی بهتر از معشوق نیست
شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید

 

[mohamad engineer]

در خرقه چو اتش زدی ای عارف سالک/جهدی کن و سر حلقه ی رندان جهان باش

 

[fairy a]

شبی آمد که می باید فدا کرد / به راه مملکت فرزند و زن را
به پیش دشمنان استاد و جنگید / رهاند از بند اهریمن،وطن را

 

[تاریک وتنها]

شبی آمد که می باید فدا کرد / به راه مملکت فرزند و زن را
به پیش دشمنان استاد و جنگید / رهاند از بند اهریمن،وطن را

ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

 

[چاووش]

نه بوسه ای نه شکر خنده ای نه دشنامی
به هیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست

 

[salvador]

ترا که غارت دل می‌کنی چه غم ز کسی

که هر که ره زند از کاروان نیندیشد

 

[fairy a]

دگرگونه تر باشد آیین ما / جز این باشد آرایش دین ما

 

[salvador]

ای دل خسته نیستی مرد مقام عاشقی

سیر شدی ز خود مگر خون تو جوش می‌زند

 

[تاریک وتنها]

در لب تشنه ی ما بین و مدار آب دریغ

بر سر کشته ی خویش آی و زخاکش بر گیر

 

[چاووش]

ربوده بوسه گرمی ز کام پر عطشی

بهم فشرده لبان را زبیم گمشدنش

 

[sutern]

شاید که به عشق نیک اندیشه کنیم
فرهاد شویم و عاشقی پیشه کنیم

 

[چاووش]

مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن

چشم خونبار مرا همکاسه طوفان مکن

 

[mohamad engineer]

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود/زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

 

[salvador]

تا سر زلف تو را دل جای کرد

از سرای عقل بیرون است باز

 

[mohamad engineer]

زلف اشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

 

[چاووش]

تار های سر زلف تو چو پیوست بهم

داد اسباب پریشانی ما دست به هم

 

[mohamad engineer]

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح/هست خاکی که به ابی نخرد طوفان را

 

[مهندس شکوفه]

آسمان همچو صفحه ی دل من روشن از جلو های مهتاب است
امشب ار خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است

 

[mohamad engineer]

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است/جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

 

[مهندس شکوفه]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چو سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه