می گفت دگر باره به خوابم بینینعره ز جان زنیم همه روز تا به شب
ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم
باشد که یک نفس نظری سوی ما کند
دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم
شب خوش.![]()
یه بیت شعر از یک روشندل ( نابینا )
..:: ::: ..: :..: ...... ::: ..:
::..::: ..:.:: .....:::: :.:.:.
ترسم كه قلم شعله كشد صفحه بسوزد
با آن دل گريان به عزيزم چه نويسم
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بیجان بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |