مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
نعره ز جان زنیم همه روز تا به شب

ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم


باشد که یک نفس نظری سوی ما کند

دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم

شب خوش.:gol:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نعره ز جان زنیم همه روز تا به شب

ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم


باشد که یک نفس نظری سوی ما کند

دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم

شب خوش.:gol:
می گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
 

rebeca20

عضو جدید
یه بیت شعر از یک روشندل ( نابینا )
..:: ::: ..: :..: ...... ::: ..:
::..::: ..:.:: .....:::: :.:.:.
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بیت شعر از یک روشندل ( نابینا )
..:: ::: ..: :..: ...... ::: ..:
::..::: ..:.:: .....:::: :.:.:.

دستت درد نکنه ، اگه می تونی این خط بریل رو برامون ترجمه کن تا ما هم بتونیم بخونیمش .


ترسم كه قلم شعله كشد صفحه بسوزد


با آن دل گريان به عزيزم چه نويسم


با درود


من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

سد با تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه هستی من آیه تاریکی است
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوران ازل بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمه ساز عراقی هیچ است
هر چه در احوال جهان می نگرم
همه عشرت است و باقی هیچ است
 

setayesh87

عضو جدید
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

دل خراب از غم عشق است وليکن ای دوست
نیست پرواي من از تجربه ي ویراني
 
آخرین ویرایش:

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم

پرده برانداختی کار به اتمام رفت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
لاله گون شد رخم از خون دل اما چه توان کرد

که سیاهست دل لاله عذاری که تو دانی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
:gol::gol:


شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم

نهد پا بر سرم از راه هر کس خار بردارم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یار در دل هست اگر دل نیست ایمن گو مباش

کعبه گر محمل نشینم نیست از محمل گم است
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol::gol:
تا قفل قفس باز شد ان سوخته پر رفت
دلواپس ما بود ولیکن به سفر رفت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا تو در حسن و ملاحت همچنان لیلی شدی

عاشق مسکینت ای دلبر همی مجنون شود
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم رمیده شد و غافلم من درویش


که آن شکاری سر گشته را چه آمد پیش


چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم


که دل به دست کمان ابروئیست کافر کیش


:redface:
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی‌جان بود
 

hasti.v

عضو جدید
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/218366-صندلی-از-نوع-سردش.نیازمند-نفس-های-گرم-شما...
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه ي هستي من آيه ي تاريکي ست
که تو را تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه تو را آه کشيدم آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا