مشاعره

وضعیت
موضوع بسته شده است.

وهاب...

اخراجی موقت
اینا رو از رو کتاب مینویسی راستشو بگو
بزا منم حافظ دارم الان میرم میارمش

شیر پیشت آورم ای محتشم




دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت



ای فدای تو همه بزهای من

ای بیادت هیهی و هیهای من



این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

گفت موسی با کی است این ای فلان
 

وهاب...

اخراجی موقت
برو اجی جوننن
مواظب خودت باش
خدافسسسس

ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز


تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز


دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند

در تن من خون نماند خون دل رز بریز


با دل و جان یاغیم بی‌دل و جان می‌زیم
 

zaha joon

عضو جدید
ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز


تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز


دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند

در تن من خون نماند خون دل رز بریز


با دل و جان یاغیم بی‌دل و جان می‌زیم

کپییی اهاااا حالا paste خخخخخ

معاشران گره از زلف یار باز کنید


شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید


حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید


رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید


به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید


میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید


نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحب ناجنس احتراز کنید


هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید


وگر طلب کند انعامی از شما حافظ

حوالتش به لب یار دلنواز کنید
 

وهاب...

اخراجی موقت
کپییی اهاااا حالا paste خخخخخ

معاشران گره از زلف یار باز کنید


شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید


حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید


رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید


به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید


میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید


نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحب ناجنس احتراز کنید


هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید


وگر طلب کند انعامی از شما حافظ

حوالتش به لب یار دلنواز کنید
در حق آن بنده این هم بیهده‌ست


بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق



گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه



قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست
 

وهاب...

اخراجی موقت
در حق آن بنده این هم بیهده‌ست


بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق



گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه



قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست
تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم کنم شانه سرت



جامه‌ات شویم شپشهاات کشم

شیر پیشت آورم ای محتشم



دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت



ای فدای تو همه بزهای من

ای بیادت هیهی و هیهای من



این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

گفت موسی با کی است این ای فلان



گفت با آنکس که ما را آفرید

این زمین و چرخ ازو آمد پدید



گفت موسی های بس مدبر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی



این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار



گند کفر تو جهان را گنده کرد

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد



چارق و پاتابه لایق مر تراست

آفتابی را چنینها کی رواست



گر نبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را



آتشی گر نامدست این دود چیست

جان سیه گشته روان مردود چیست



گر همی‌دانی که یزدان داورست

ژاژ و گستاخی ترا چون باورست



دوستی بی‌خرد خود دشمنیست

حق تعالی زین چنین خدمت غنیست



با کی می‌گویی تو این با عم و خال

جسم و حاجت در صفات ذوالجلال



شیر او نوشد که در نشو و نماست

چارق او پوشد که او محتاج پاست



ور برای بنده‌شست این گفت تو

آنک حق گفت او منست و من خود او



آنک گفت انی مرضت لم تعد

من شدم رنجور او تنها نشد



آنک بی یسمع و بی یبصر شده‌ست

در حق آن بنده این هم بیهده‌ست



بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق



گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه



قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست



فاطمه مدحست در حق زنان

مرد را گویی بود زخم سنان



دست و پا در حق ما استایش است

در حق پاکی حق آلایش است



لم یلد لم یولد او را لایق است

والد و مولود را او خالق است



هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست

هرچه مولودست او زین سوی جوست



زانک از کون و فساد است و مهین

حادثست و محدثی خواهد یقین



گفت ای موسی دهانم دوختی

وز پشیمانی تو جانم سوختی



جامه را بدرید و آهی کرد تفت

سر نهاد اندر بیابانی و راز
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا