یاری چو ایزد می کند دامان پر از دل می شود
خسته چو من در نگاهی پر از جان می شود
فرقی نباشد بین ما، جانان یکی باشد همی
با نام او بی شک گره نابسته وا می شود
در چنین روز خدا معجزه بسیار کند
برده آزاد ولی بنده گرفتار کند
راه بگشاید و هموار کند رزق حلال
دم عیسی نفسی بر دل بیمار کند
تا در آغوش یکی، مهر و نوازش یابیم
بکند هرچه که در غیبت دل یار کند
"هادي" افتاد دگر بار بدام دل خود
تا چگونه گذر از مهلکه این بار کند.
