مشاعره از اون طرف

mx_2000

عضو جدید
ساقی بده آن شراب گلرنگ
مطرب بزن آن نوای بر چنگ

سعدی



بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس

گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان

هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس

گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان

هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس

من از بهار و اقاقیا
که روی حصار سنگی دیوارها می نشیند
از آفتاب و زلالی بی حد آب
از روزهای بلند، از شتاب
 

mx_2000

عضو جدید
من از بهار و اقاقیا
که روی حصار سنگی دیوارها می نشیند
از آفتاب و زلالی بی حد آب
از روزهای بلند، از شتاب

من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم: حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم: حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم
با جادوي محبت خود قلب سنگ او
آن ماه ديده است كه لرزيده اشك شوق
در آن دو چشم وحشي و بيگانه رنگ او
ما رفته ايم در دل شبهاي ماهتاب
با قايقي به سينه امواج بيكران
بشكفته در سكوت پريشان نيمه شب
بر بزم ما نگاه سپيد ستارگان
بر دامنم غنوده چو طفلي و من ز مهر
بوسيده ام دو ديده در خواب رفته را
در كام موج دامنم افتاده است و او
بيرون كشيده دامن در آب رفته را
اكنون منم كه در دل اين خلوت و سكوت
اي شهر پر خروش ترا ياد ميكنم
دل بسته ام به او و تو او را عزيز دار
من با خيال او دل خود شاد ميكنم
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم: حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم

يك عمر دويديم و لب چشمه رسيديم ... خشكيد و به يك جرعه چشيدن نرسيديم


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يك عمر دويديم و لب چشمه رسيديم ... خشكيد و به يك جرعه چشيدن نرسيديم


بگذرد از جاه و مال وآبرو
او شراب بوسه مي خواهد ز من
من چه گويم قلب پر اميد را
او به فكر لذت و غافل كه من
طالبم آن لذت جاويد را
من صفاي عشق مي خواهم از او
تا فدا سازم وجود خويش را
او تني مي خواهد از من آتشين
تا بسوزاند در او تشويش را
او به من ميگويد اي آغوش گرم
مست نازم كن كه من ديوانه ام
 

سارا..

عضو جدید
میان کام وناکامی نباشد غیر چندین کام
به کامت باد این شادی حلالت باد ازادی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میان کام وناکامی نباشد غیر چندین کام
به کامت باد این شادی حلالت باد ازادی
بوسيده ام دو ديده در خواب رفته را
در كام موج دامنم افتاده است و او
بيرون كشيده دامن در آب رفته را
اكنون منم كه در دل اين خلوت و سكوت
اي شهر پر خروش ترا ياد ميكنم
دل بسته ام به او و تو او را عزيز دار
من با خيال او دل خود شاد ميكنم
 

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوسيده ام دو ديده در خواب رفته را
در كام موج دامنم افتاده است و او
بيرون كشيده دامن در آب رفته را
اكنون منم كه در دل اين خلوت و سكوت
اي شهر پر خروش ترا ياد ميكنم
دل بسته ام به او و تو او را عزيز دار
من با خيال او دل خود شاد ميكنم

لب و دندانت را حقوق نمک...................هست بر جان و سینه های کباب
این چنین موسمی عجب باشد............که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر........................همچو حافظ بنوش باده ناب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لب و دندانت را حقوق نمک...................هست بر جان و سینه های کباب
این چنین موسمی عجب باشد............که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر........................همچو حافظ بنوش باده ناب
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست


بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست


از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل

زندگي شد من و يك سلسله ناكاميها ..... مستم از ساغر خون جگر آشاميها


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگي شد من و يك سلسله ناكاميها ..... مستم از ساغر خون جگر آشاميها


شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز


شراب خانگي ترس محتسب خورده ... به روي يار بنوشيم و بانگ نوشانوش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شراب خانگي ترس محتسب خورده ... به روي يار بنوشيم و بانگ نوشانوش
لب‌ ر‌ا با لب‌
در ‌اين‌ سکوت‌
در ‌اين‌ خاموشى‌‌ى‌ گويا
گوياتر ‌از ‌هر ‌آنچه‌ شگفت‌‌انگيزتر کر‌امت‌ِ ‌آدمى‌ به‌ شمار ‌است‌
در رشته‌‌ى‌ بى‌‌انتها‌ى‌ معجزتى‌ که‌ ‌اوست‌... در ‌اين‌ ‌ا‌عتر‌اف‌ِ خاموش‌،
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
لب‌ ر‌ا با لب‌
در ‌اين‌ سکوت‌
در ‌اين‌ خاموشى‌‌ى‌ گويا
گوياتر ‌از ‌هر ‌آنچه‌ شگفت‌‌انگيزتر کر‌امت‌ِ ‌آدمى‌ به‌ شمار ‌است‌
در رشته‌‌ى‌ بى‌‌انتها‌ى‌ معجزتى‌ که‌ ‌اوست‌... در ‌اين‌ ‌ا‌عتر‌اف‌ِ خاموش‌،
خراب تر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خراب تر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ

بجز هندوی زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فرخ

سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بود همراز و هم زانوی فرخ

شود چون بید لرزان سرو آزاد
اگر بیند قد دلجوی فرخ
 

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ

بجز هندوی زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فرخ

سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بود همراز و هم زانوی فرخ

شود چون بید لرزان سرو آزاد
اگر بیند قد دلجوی فرخ

یافتم روشندلی از گریه های نیمه شب......................خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب
رهی معیری
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارینا دلم جز تو دگر دلبــــــــر نمی خواهد
دلم غیر از تو زیبارو، گلی دیگر نمی خواهد

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران ... رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی ... تو بمان و دگران وای به حال دگران
 

mx_2000

عضو جدید
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران ... رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی ... تو بمان و دگران وای به حال دگران

تن محنت کشی دارم خدایا
دل حسرت کشی دارم خدایا
ز شوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دارم خدایا
 

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن محنت کشی دارم خدایا
دل حسرت کشی دارم خدایا
ز شوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دارم خدایا

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی.......................یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت
 

Similar threads

بالا