>>> * محفل دل سوختگان * <<<

[MaC_MaC]

اينجا آسمان ابريست
آنجا را نميدانم
اينجا شده پائيز
آنجا را نميدانم
اينجا فقط رنج است
آنجا را نميدانم
اينجا دلي تنگ است
آنجا را نميدانم
​

 

[مهرا]

مگه شما از دلسوختگی در نیومده بودی؟؟؟
اینجا چیکار میکنی؟؟؟

 

[Medical_eng87]

مگه شما از دلسوختگی در نیومده بودی؟؟؟
اینجا چیکار میکنی؟؟؟

فکر می کردم از دلسوختگی در اومدم!!
دنیا نتونست ببینه که من دلسوخته نیستم

 

[MaC_MaC]

مگه شما از دلسوختگی در نیومده بودی؟؟؟
اینجا چیکار میکنی؟؟؟

مهرا جان فدات شه اونی که دوسش داری!..نه جانم اینطوریا نیس.ببین اگه شمام تو این حیطه دلسوختگی باشی_که فک میکنم هستی_اونم از نوع اوریجینالش به همونی که عشقو آفرید قسم اگه حتی اونی که دوسش داری و _احتمالا دوست داره!_صب تا شب خدا هم بشینه جفتت و باهات عین فرشته ها مهربون باشه..باز دل سوختت...سوخته ی وجودشه..پایین و داشته باش:

گناه دوری ات نیست
من وقتی
با تو بودم نیز
دلم برایت تنگ می شد..​

 

[nice_Alice]

بسوزه پدر عشق كه مارو سوزوند

 

[مهرا]

آخی نازی گلم


عاشق نشید بهترین راه ممکن

 

[l0ve.s0ng]

آخی نازی گلم


عاشق نشید بهترین راه ممکن

منم یه زمانی یه دل سوخته بودم ولی خیلی وقته دیگه به همین نتیجه رسیدم .وابستگی خیلی بده...
به نظرم بهترین راه همینه
مهرا جون راس میگه..

 

[مهرا]

درستشم همینه
عشقم عشقای قدیمی به این رابطه ها که اسم عشق نمیشه گذاشت

 

[مهرا]

اینجا چرا اینقدر سوت و کوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!1

 

[nice_Alice]

اینجا چرا اینقدر سوت و کوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!1

خوبه مهراجان!؟!

 

[nice_Alice]

دو دریچه

دو نگاه

دو پنجره

دو رفیق

دو همنشین

دو حنجره

دو مسافر تو مسیرزندگی

دو عزیز

دو همدمه همیشگی

باهم از غروب و سایه رد شدیم

قصه ی عاشقی رو بلد شدیم

فکرمیکردیم آخر قصه اینه

جزخدا هیچکی مارو نمیبینه

دو غریبه

دو تا قلبه در به در

دو تا دلواپس این چشمای تر

دو تا اسم

دو خاطره

دو نقطه چین...

دو تا دورافتادهی تنها نشی

عاقبت جدا شدن دستهای ما

گم شدیم تو غربت غریبه ها

آخره اون همه لبخندو سرور

چشم پرحسادت زمونه بود

دو غریبه

دو تا قلب دربه در

دو تا دلواپس این چشمای تر

دو تا اسم

دو خاطره

دو نقطه چین...

دو تا دورافتاده ی تنها نشین...​