قشنگ ترین شعرهایی که بلدی!!!!

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل دیوانه دیشب عالمی داشت
جدا زان چشم غمگینت غمی داشت
شبی بود و شرابی بود و حالی
بداغ سینه سوزت مرهمی داشت
حریمی بود و ساغر پر می ناب
در آن خاموشی شب، محرمی داشت
چنان شد بی خبر از عالم جان
کزین عمر گران گوئی دمی داشت
نبودش شکوه از بی همزبانی
خدا را شکر،دیشب همدمی داشت
 

sayesh

عضو جدید
دل دیوانه دیشب عالمی داشت
جدا زان چشم غمگینت غمی داشت
شبی بود و شرابی بود و حالی
بداغ سینه سوزت مرهمی داشت
حریمی بود و ساغر پر می ناب
در آن خاموشی شب، محرمی داشت
چنان شد بی خبر از عالم جان
کزین عمر گران گوئی دمی داشت
نبودش شکوه از بی همزبانی
خدا را شکر،دیشب همدمی داشت

کتاب شعر جلو دستته؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!باررررررررریک:D
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی تو نیستی


نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
وحرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
دردل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درستمثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها...
هرروز بی تو
روز مباداست
!
حدا بیامرزد قیصر امین پور را
 

sayesh

عضو جدید
وقتی تو نیستی


نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
وحرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
دردل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درستمثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها...
هرروز بی تو
روز مباداست
!
حدا بیامرزد قیصر امین پور را

اوووووووووووووووووووووووووو چخد زیاده تا فردا طول می کشه بخونمشششش:biggrin:
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همان دخترک غم زده ی دیروزم

من همان کودک بی تاب برای بودن

که دلش رادراندوه به زنجیرکشید

وبه اندازه ی دل رنج کشید

و به اندازه ی بی معرفتی دردکشید
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخییییییییییییییی:cry:
نوشته‌هایی هستند که خواندنشان سنگین است
حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند
و پُراند از غم ِشیرین...
دوست داری مرورشان کنی
و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .

اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌اند...
نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.
خط به خط که پایین میروی کلماتش ...
آوار میشوند بر سرت...
بر شانه‌هایت سنگینی می کنند "
بس که درد دارنداز درد نوشته‌اند.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لا لا لا لا گل بهار چشماتو روی هم بذار

از توی شهر قصه ها برام یه دسته گل بیار

لا لا لالا سبد سبد گل های اطلسی و ناز

یادت نره دوست دارم باشه میونه ما یه راز

ممکن که دیو قصه ها به ما حسادت بکنه

بیاد مییونه من و تو بخواد خیانت بکنه

دیو اگه بین ما اومد با هم. هم اغوش میشیم

از تو قصه میریمو براش .فراموش میشیم

میریم تو شهر پرییا اونجا فقط یه رنگیه

کی میتونه به من بگه عاشق شدن چه رنگییه؟

این عشق " پنهونی باشه میونه ما و پرییا

یواشکی و بی صدا"ساده و صاف و بی ریا

وقتی هم آغوش شدیم دست بکشم تویی موهات

شونه کنم تا خود صبح کمون ناز ابروهات

رو پلک های قشنگتو برات نوازش میکنم

پیشونی بلندتو با بوسه نازش میکنم

تو بوسه غرقت میکنم تا جایی که دیونه شی

صدتا دوست دارم میگم با تیک تیک ثانیه ها

هزار دفعه میبوسمت تا بگذرند دقیقه ها

دقیقه ها می رند و تو خوابهای رنگی میبینی

سبد سبد شکوفه و گل های رنگی میچینی

لالا لالا دوست دارم.نمیدونم که میتونم
همیشه پیشت بــمـونم...
سرود این لالایی رو کنار قلبت بــخـونم...
اینم لالایی آخر شب شب خوش دوستان
 

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
...
من اناری را ،
می کنم دانه به دل می گویم:
خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود!!

می پرد در چشمم آب انار!
اشک می ریزم...
مادرم می خندد!!
رعنا هم ...
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز

مثل شب مثل شراب
تو پر از وسوسه ای
مثل شبنم واسه گل
عطش یک بوسه ای
ای غزل
ای دلنواز

ای شروع قصه ساز
.
.

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو شدی قصه عشق
وقتی عاشقی نبود
 

SaEeD_13

کاربر بیش فعال
[FONT=&quot]اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتّانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]تو را در بوستان باید که پیشِ سرو بنشینی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصائی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خلاف من که بگرفته است دامن در مُغیلانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]که گر بگریزم از سختی رفیقِ سست پیمانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]مپرسم دوش چون بودی؛ به تاریکی و تنهایی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]شب هجرم چه می‌پرسی؟ که روز وصل حیرانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
 
  • Like
واکنش ها: A.8

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايا شاه محمود كشور گشاي
ز كس گر نترسي بترس از خداي

كه پيش تو شاهان فراوان بدند
همه تاجداران كيهان بدند

...
...

...

هرآن شد كه دربند دينار بود
به نزديك اهل خرد خوار بود

گر ايدون كه شاهي به گيتي ترا است
نگويي كه اين خيره گفتن چرااست

نديدي تو اين خاطر تيز من
نيانديشي از تيغ خونريز من

كه بد دين و بد كيش خواني مرا
منم شير نر ميش خواني مرا

مرا غمز كردند كان بد سخن
به مهر نبي و علي شد كهن

هر آن كس كه در دلش كين علي است
از او خوارتر در جهان گو كه نيست

منم بنده‌ي هر دو، تا رستخيز
اگر شه كند پيكرم ريز ريز

من از مهر اين هر دو شه نگذرم
اگر تيغ شه بگذرد بر سرم....
 

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخر چگونه زار نگریم برای عشق
وقتی نبود آنچه که دیدم سزای عشق؟!

دیدم در انزوای خزان، باغ عشق را
دیدم به قلب خون غزل، داغ عشق را

دیدم به حکم خار، به گل‌ها کتک زدند
مهر سکوت بر دهن قاصدک زدند

دیدم لگد به ساقه امید می‌زنند
شلاق شب به گُرده خورشید می‌زنند

دیدم که گرگ، بره ما را دریده است
دیدم خروس دهکده را سر بریده است

دیدم «هُبَل» به جای "خدا" تکیه کرده بود!
دیدم دوباره رونقِ بازارِ برده بود...

دیدم خدا به غربت خود، زار می‌گریست!
در سوگ دین، به پهنه رخسار می‌گریست

دیدم...
دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و ماتم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالَم است؟!»
 
آخرین ویرایش:

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما را دلی بود کـه ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگـــر است...

امـــروز میخــوری غـــم فـــردا و همچنــــان
فــــردا بــــه خاطـــرت غم فردای دیگــر است...

گـــر خلـــق را بـــود ســـر ســودای مـال و جاه
آزاده مــــرد را ســـر و ســـودای دیـگـــر اســت

دیشب دلــم بــه جلــوه مستـــانه ای ربــود
امشــب پـــی ربــــودن دلهـای دیگر است!!

غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است........
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه نفر میاد که من منتظر دیدنشم
یه نفر میاد که من تشنه ی بوییدنشم
مثه یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خالیه سفرمونو پراز شقایق میکنه
واسه موجای سیاه دستارو عایق میکنه

مثه یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

همیشه غایب من زخمامو مرحم میزاره
همیشه غایب من گریه هامو دوس نداره
نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه

مثه یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

زخم این حنجره ی خسته همیشه غایبه
کلید صندوق در بسته همیشه غایبه
نعره ی اسب سپید قصه ی مادر بزرگ
بهترین شعرای سربسته همیشه غایبه

مثه یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
مثه یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
مثه یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
--------------------------------------------------------------
من عاشق این شعرمو ترانش.حرف نداره.........

 

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دیدارم بیا هر شب...
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند!!

دلم تنگ است...
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند!
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها...
دلم تنگ است...

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال،
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی...

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ!!
بهشتم نیز و هم دوزخ...

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها!!
و من می مانم و بیداد بی خوابی....

در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها...
پرستو ها...

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی!!
که می ترسم تو را خورشید پندارند...
و می ترسم همه از خواب برخیزند...
و می ترسم که چشم از خواب بردارند...


نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را...

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند!!

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی...

بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی...
 

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
...

سحري كه در نظاره ليلي نهفته بود

اي كاش بر اراده ي مجنون اثر نداشت...


دستي كه طرح چهره ي يوسف كشيده بود
انگار از وجود زليخا خبر نداشت!!
 

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال



جماعتی که نظر را حرام می‌گویند



نظر حرام بکردند و خون خلق حلال



غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود



عجب فتادن مردست در کمند غزال



تو بر کنار فراتی ندانی این معنی



به راه بادیه دانند قدر آب زلال



اگر مراد نصیحت کنان ما اینست



که ترک دوست بگویم تصوریست محال



به خاک پای تو داند که تا سرم نرود



ز سر به درنرود همچنان امید وصال



حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری



به آب دیده خونین نبشته صورت حال



سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست



که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال



به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی



ولیک ناله بیچارگان خوشست بنال


 

parsa913

عضو جدید
کاربر ممتاز
از زنــدگــانیــــم گــــله دارد جــوانیــــــم----- شرمنده‌ی جوانـــی از این زندگانیـم

دارم هـــوای صحبت یــــاران رفتـــــه را -----یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق----- داده نویــــــد زندگــــی جــاودانیـــــم.........
 

سوسیونلا

عضو جدید
راز دل با کس نگفتم ، چون ندارم محرمی
هر که را محرم شمردم ،عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب گفتم ، تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم . . .
 

سوسیونلا

عضو جدید
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را
کی گشته ای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبوده ای که شوم طالب حضور
پنهان نبوده ای که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشاکنم تو را

فروغی بسطامی
 

سوسیونلا

عضو جدید
کاش من هم مثل یاران عشق یاری داشتم
کاش من هم جان از غم بیقراری داشتم
ای که گفتی : انتظار از مرگ جان فرساتر است
کاش جان میدادم اما انتظاری داشتم . . .
:cry:
 

Similar threads

بالا