دل دیوانه دیشب عالمی داشت
جدا زان چشم غمگینت غمی داشت
شبی بود و شرابی بود و حالی
بداغ سینه سوزت مرهمی داشت
حریمی بود و ساغر پر می ناب
در آن خاموشی شب، محرمی داشت
چنان شد بی خبر از عالم جان
کزین عمر گران گوئی دمی داشت
نبودش شکوه از بی همزبانی
خدا را شکر،دیشب همدمی داشت
جدا زان چشم غمگینت غمی داشت
شبی بود و شرابی بود و حالی
بداغ سینه سوزت مرهمی داشت
حریمی بود و ساغر پر می ناب
در آن خاموشی شب، محرمی داشت
چنان شد بی خبر از عالم جان
کزین عمر گران گوئی دمی داشت
نبودش شکوه از بی همزبانی
خدا را شکر،دیشب همدمی داشت