فقط برای خداوند نوشتم .......

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی فکر میکنم

لحظات کور زندگی من ،

چارچوبهای به ظاهر همیشه بسته ،

و دوندگیهای مکررم ؛

همه و همه

باید باشند

تا من

تو را

"تنها تو را

ببینم......"
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق آفرینهاش هستم...

نمیشه حتی حدس زد پشت هر کدوم از اونا چه تدبیریه...

.

.

وقتی میبینم آدما

انقدر باهم تفاوت دارن

که حتی نمیشه شناختشون ؛

که هر کدومشون واسه خودشون یه دنیایی هستن ؛

که انقدر جذاب هستن حتی با وجود ایرادهاشون....

اونوقته که کلی ذوقتو میکنم

که تو رو دارم

که تو خدای منی

انقدر بزرگ

انقدر جذاب

انقدر دلبر

........

قربونت برم عزیز دلم
:heart:
 

*rahil*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدای عزیزم ممنونم که همیشه هستی ...
ببخش خیلی وقتا بهت پشت کردم راهمو گرفتم به سمت اعماق تاریکی پیش رفتم ...اما ممنونم که همیشه پشت سرم بودی مراقبم بودی حتی اگه نخواستم دستمو گرفتی پروازم دادی
خیییلیییییی دوست دارم هرکی باتو باشه رو هم دوست دارم خیلی زیاد...دوستتون دارم دوستای خدا
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدای عزیزم ممنونم که همیشه هستی ...
ببخش خیلی وقتا بهت پشت کردم راهمو گرفتم به سمت اعماق تاریکی پیش رفتم ...اما ممنونم که همیشه پشت سرم بودی مراقبم بودی حتی اگه نخواستم دستمو گرفتی پروازم دادی
خیییلیییییی دوست دارم هرکی باتو باشه رو هم دوست دارم خیلی زیاد...دوستتون دارم دوستای خدا

قربونت برم عزیزم ، چقدر حس لطیفی .... چقدر سرشار شدم از یه رویای ملموس و زیبا


ما هم شما رو دوست داریم دوست خداوند
 

2276417

کاربر فعال



خدا نه در جیبهای من است

نه تو !...

حتی درون قاب اتاقت هم

جا نمی شود؛

از بس بزرگ است !

اما با من ، لابلای درختان

بازی میکند

وقتی که باد می آید .

انگار دستانش

روی شانه هایم می ریزد

وقتی در باران

راه می روم !

......

چقدر خدا بزرگ است !

صبحها وقت نماز

روی ذهنم راه می رود !
قشنگ بود مرسی
 
  • Like
واکنش ها: agin

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
خدایا حتی وقتایی که قر میزنم عاشفتم...
 
  • Like
واکنش ها: agin

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به یکی دیگه میگم بیخال ماشو ! اون بدتر پیله میشه تو نمیدونم چرا بیخیال ما میشی آخه!!؟؟؟ ...................:(:cry:
 
  • Like
واکنش ها: agin

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه لحظـه گـوش کـن خـــدا

جـدی میگــم . . .

نه بچـه بـازیه نـه ادا و اطــوار ،...

تو این دنــیا ...

حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست !

به حق همين روزا، یـه دسـتی بـه زندگیـشون بکـش

الهي آمین...
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دلم
گلم
خوبم
بهترینم
تمام اینها را برای تو می گویم
کم است
هیچ است
قبول
ببین بیا
بیا اینبار به من بفهمان
تا ابد
دم خانه ی تو لانه کنم
و صبحگاه تنها برای تو بخوانم
و شامگاه به قوت قلب چراغ همیشه روشن خانه ی تو چشم برهم بگذارم
خدایا به من بفهمان
...
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرفای دلمه..میخام بی هوابرات بنویسم خدا:
خدایا..
خدای خوبم ازدست آدمات دلگیرم
ازاین دنیات سیرم
کی میشه وقت رفتن خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
آخرین ویرایش:

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی به خودم میگم :

چرا با وجودیکه انقدر بزرگی ،

که در عین دوست داشتنت

بسیار هم ازت میترسم ؛

باز بهت میگم " تو "

نمیگم " شما " ؟.......

چرا هنوز

انقدر راحت

جلوت می ایستم و گستاخی میکنم ؟

چرا تو ..... ببخشید شما ....

چرا شما رو نمیبینم ، توی لحظه لحظه زندگیم؟

چرا انقدر ساده گرفتمت ؟
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دلیل تمام تنها یی هایم این بود
که از تو نزدیکتر ندیدم

دلیل تما صمیمیتم این بود
که از تو رفیقتر ندیدم

بدم بدترینم
اما رهایت نمیکنم

یاد ان چوپان می افتم
که صدایت میزد
و میخواست
موهایت را شانه کند
قبولش کردی
به موسی گفتی هرکه از صمیم قلب باهر زبانی مراخواند
بپذیرش

من هم همان چوپان
.
.
.
در جهنمم که بندازی باز تو را صدا می کنم
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
پروردگارا؛
من به تو پناه می برم؛
که از تو چیزی بخواهم؛
که از آن آگاهی ندارم ...
«سوره ی هود، آیه 47»​
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا؛

آسمانت چه مزه ایست؟
من که فقط زمین خورده ام ...!

 
  • Like
واکنش ها: agin

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا ماهت رو به اتمام است و گناهانم رو به ازدیاد؛

در این ساعاتِ پایانِ میهمانی؛
میهمانِ جا مانده‌ات را با غفران و بخششت بنواز ...

 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کیستی که من اینگونه به اعتماد

نام خود را با تو میگویم

کلید خانه ام را در دستت میگذارم

نان شادی هایم را با تو قسمت میکنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو اینچونین آرام

به خواب میروم....

.

.

.

کیستی که من اینگونه به جدّ

در دیار رویاهای خویش

با تو درنگ میکنم .....
 

sara_mhb

عضو جدید
گاهی خدای مهربونم آنقدر صدایم را دوست دارد
که سکوت میکند تا بارها بگویم "خــدای من "...
 
آخرین ویرایش:

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو

نه مثل پول خرد

که این روزها

گاهی هست و بیشتر نیست ؛

نه مثل آوازهای کودکیم

که یک در میان یادم می آید گاهی ؛

و نه مثل

هیچ چیز دیگری ......

فقط

تنها فقط

شبیه خودت هستی....

.

.

" و لم یکن له کفواً احد "
 

negin1313

عضو جدید
اینقدردلم گرفته که گفتم شاید با نوشتن یه کم سبک شم یک ساله که تو دلم نگه داشتم دیگه ترکیدم
بعد از گذشت سال ها ناراحتی به نقطه ای رسیدیم که گفتیم حالا یه نفس راحت می کشیم که اون موقعه خدا هدیه ای به اسم سرطان رو به مامانم داد چقدر واسه یه خانواده سخته که بخواین به کسی بگید چه مریضی داره یک هفته هممون گریه میکردیم و خودمون رو آماده میکردیم که در مقابل مامان کم نیاریم روزی که خبر رو بهش گفتیم با خنده و گفتن اینکه این یه اتفاق ساده هست مثه سرماخوردگی جریان رو گفتیم . سرطان سینه از نوع بدخیم و تهاجمی وحشتناک بود تمام بدنمون میلرزید .ندونستن اینکه شیمی درمانی چیه واسه مامانم سخت بود و گفتن اینکه مامان موهات از جلسه دوم میریزه از اونم سخت تر بود نمیشد که نگیم باید مریضتون رو واسه این اتفاقا آماده کنید ، موهای خوشکلشو من میچیدم و اون گریه می کرد باید جریان رو میپذیرفتیم ،سه جلسه شیمی درمانی قبل از عمل اولین جلسه شیمی درمانی:ترس با حالت تهوع از هر صدایی بیزار از نور متنفر .سردرد.بی حال خلاصه حالب نبود از جلسه دوم موها شروع کرد به ریختن و یکی از سخترین مراحلی که بیمارتون باید هرقیافه خودشو تویه آینه قبول کنه مامانم گریه میکرد و از ما قایم میشد میگفت منو ببینید حالتون بد میشه .سومین مرحله شیمی درمانیم تموم شد و روز شماری برای عمل ، دقیقا مثله یه قطع عضو روحیه بیمارو دگرگون میکنه خلاصه از زجری که مادرم کشید بعد از عمل ، بنیه ضعیف بخاطر شیمی درمانی قبل از عمل خیلی اذیتش کرد خلاصه....این قصه یکسال ادامه پیدا کرد هر ماه شیمی درمانی و ما خوشحال که روزهای تقویم رو خط میزدیم تا به تهش برسیم بعد از 9جلسه شیمی درمانی 20 جلسه پرتو داشتیم و این شاد ترین لحظات ما تو این یک سال بود که گمان میکردیم این دیگه آخرشه اما از همون روزهای اول پرتو درمانی درد کمر مادرم شروع شد و هر جا میبردیم هر آزمایشی که میدادیم میگفتن عوارض شیمی درمانی تا اینکه بعد از یک ماه دکتر تازه از خواب بیدار شد و گفت این متاستاز هست و کمر مادرتون شکسته و این اون پتکی بود که محکم خورد تو سر ما یه مامان ضعیف که حالا راهم نمیتونه بره و هر شب از درد تا صبح ناله میکنه و خانواده ای که باید روبروی اون بشینه و دردشو تماشا کنه و لبخند بزنه که مامان همه چیز درست میشه
سختر از اون که هیچ روزی دیگه توی تقویم خط نمیخوره ، منتظر معجزه بودن
به قول مامانم میگه چه بمیرم چه شفا پیدا کنم هر دوش معجزه هست
خدایا بازم شکرت میدونم که قدرت مطلقی تو این یه سال بخدا آدم شدم دیگه امتحانمون نکن طاقتمون داره تموم میشه خودت یه نگاه به ما کن و معجزه کن
خدایا من به معجزت ایمان دارما قبلا بهم نشونش دادی این بارم دستمو پس نزن
 

mahtab2689

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینقدردلم گرفته که گفتم شاید با نوشتن یه کم سبک شم یک ساله که تو دلم نگه داشتم دیگه ترکیدم
بعد از گذشت سال ها ناراحتی به نقطه ای رسیدیم که گفتیم حالا یه نفس راحت می کشیم که اون موقعه خدا هدیه ای به اسم سرطان رو به مامانم داد چقدر واسه یه خانواده سخته که بخواین به کسی بگید چه مریضی داره یک هفته هممون گریه میکردیم و خودمون رو آماده میکردیم که در مقابل مامان کم نیاریم روزی که خبر رو بهش گفتیم با خنده و گفتن اینکه این یه اتفاق ساده هست مثه سرماخوردگی جریان رو گفتیم . سرطان سینه از نوع بدخیم و تهاجمی وحشتناک بود تمام بدنمون میلرزید .ندونستن اینکه شیمی درمانی چیه واسه مامانم سخت بود و گفتن اینکه مامان موهات از جلسه دوم میریزه از اونم سخت تر بود نمیشد که نگیم باید مریضتون رو واسه این اتفاقا آماده کنید ، موهای خوشکلشو من میچیدم و اون گریه می کرد باید جریان رو میپذیرفتیم ،سه جلسه شیمی درمانی قبل از عمل اولین جلسه شیمی درمانی:ترس با حالت تهوع از هر صدایی بیزار از نور متنفر .سردرد.بی حال خلاصه حالب نبود از جلسه دوم موها شروع کرد به ریختن و یکی از سخترین مراحلی که بیمارتون باید هرقیافه خودشو تویه آینه قبول کنه مامانم گریه میکرد و از ما قایم میشد میگفت منو ببینید حالتون بد میشه .سومین مرحله شیمی درمانیم تموم شد و روز شماری برای عمل ، دقیقا مثله یه قطع عضو روحیه بیمارو دگرگون میکنه خلاصه از زجری که مادرم کشید بعد از عمل ، بنیه ضعیف بخاطر شیمی درمانی قبل از عمل خیلی اذیتش کرد خلاصه....این قصه یکسال ادامه پیدا کرد هر ماه شیمی درمانی و ما خوشحال که روزهای تقویم رو خط میزدیم تا به تهش برسیم بعد از 9جلسه شیمی درمانی 20 جلسه پرتو داشتیم و این شاد ترین لحظات ما تو این یک سال بود که گمان میکردیم این دیگه آخرشه اما از همون روزهای اول پرتو درمانی درد کمر مادرم شروع شد و هر جا میبردیم هر آزمایشی که میدادیم میگفتن عوارض شیمی درمانی تا اینکه بعد از یک ماه دکتر تازه از خواب بیدار شد و گفت این متاستاز هست و کمر مادرتون شکسته و این اون پتکی بود که محکم خورد تو سر ما یه مامان ضعیف که حالا راهم نمیتونه بره و هر شب از درد تا صبح ناله میکنه و خانواده ای که باید روبروی اون بشینه و دردشو تماشا کنه و لبخند بزنه که مامان همه چیز درست میشه
سختر از اون که هیچ روزی دیگه توی تقویم خط نمیخوره ، منتظر معجزه بودن
به قول مامانم میگه چه بمیرم چه شفا پیدا کنم هر دوش معجزه هست
خدایا بازم شکرت میدونم که قدرت مطلقی تو این یه سال بخدا آدم شدم دیگه امتحانمون نکن طاقتمون داره تموم میشه خودت یه نگاه به ما کن و معجزه کن
خدایا من به معجزت ایمان دارما قبلا بهم نشونش دادی این بارم دستمو پس نزن
ایشالا هرچه زودتر حال مادرتون خوب شه....:cry:خیلی ناراحت شدم...
خدایا همه بیماران رو هرچه زودتر شفا بده ... مادر این دوستمون رو هم هرچه زودتر لباس عافیت بپوشان...آمین
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا من رو ببخش که...

خدایا من رو ببخش که...

خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم ...
چرا ؟!
نمیدونم شاید فکر میکنم : " چون بهم لطف کردی و منو آفریدی ، مدیون من شدی !
" خدایا ببخش که همیشه به فکر معامله کردن با تو بودم : ... " خدایا اگه فلان کارو واسم انجام بدی ... منم قول میدم که فلان و بهمان ... "
خنده ام میگیره شاید هم گریه ، تو میدونی که نمیتونم سر قولم بمونم؛ ولی جوابم رو با محبتت دادی ...
خدایا آخه چرا ؟
خدایا من دردونه ی مخلوقاتتم و شاید به همین خاطر ننر بار اومدم ...
خدایا من باهات کلی حرف دارم و تو هم همیشه برام وقت داشتی و داری
خدایا من فکر میکنم تو خیلی عاشقم بودی و هستی
تو هزاران نشونه برام فرستادی
تو اینقدر عاشقم بودی و هستی که شریف ترین انسانها رو برای رسوندن پیغامت برام انتخاب کردی و فرستادی ، و بهترینشون، همونی که از ابتدا به امین بودن معروف بود ...
خدایا تو خیلی بهم پوئن و امتیاز دادی، ولی من دارم می بازم من دارم به خودم می بازم ...
باختی بزرگتر از این وجود داره که فقط وقتی سر و کله ام دور و برت پیدا میشه که دچار مشکلی شده باشم ؟
خدایا این دستهای منه همونی که همیشه بطرفت درازه و این هم سری که جلوی همه خم شده ولی افسوس از یکبار طاعتِ با صداقت برای اطاعت خدایا ... این منم ... اشرف مخلوقاتت ... جانشین تو بر روی زمین ...
همونی که وقتی منو آفریدی خودت رو احسن الخالقین نامیدی
خدایا من دارم به خودم می بازم
خدایا دستم رو بگیر ...
دست کسی رو که امیدی به طاعت ناچیز و ریایی خودش نداره ...
 
بالا