nahal_e77
عضو جدید
البته جهان
البته نصفی جهان
البته جهان
اينجا كسي از دانشگاه هنر اصفهان داريم؟
جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برند.با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار ماشين جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند.پس از دو سه ساعت رانندگي، توفان و برف و بوران شديدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور مي بينند و تصميم مي گيرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند.هنگامي که نزديکتر مي شوند مي بينند که آن خانه در واقع کاخيست بسيار بزرگ و زيبا که درون کشتزار پهناوريست و دارای استبلي پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طويله ای با صدها گاو و گوسفند است.زني بسيار زيبا در را باز مي کند. مردان که محو زيبايي زن صاحبخانه شده بودند، توضيح مي دهند که چگونه در راه گرفتار توفان شده اند و اگر خانم خانه بپذيرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند.زن جذاب با صدايي دلنشين گفت:همانطور که مي بينيد من در اين کاخ بزرگ تنها هستم، اما مساله اين است که من به تازگي بيوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسايه ها بدگويي و شايعه پراکني را آغاز مي کنند.جک پاسخ داد: نگران نباشيد، برای اين که چنين مساله ای پيش نيايد ما مي تونيم در استبل بخوابيم. سحرگاه هم اگر هوا خوب شده باشد بدون بيدار کردن شما راه خود را به طرف پيست اسکي ادامه خواهيم داد.زن صاحبخانه مي پذيرد و آن دو مرد به استبل مي روند و شب را به صبح مي رسانند بامداد هم چون هوا خوب شده بود راه مي افتند.
...
چندین ماه بعد جک نامه ای از دادگاه دريافت مي کند.در آغاز نمي تواند نام و نشانيهايي که در نامه نوشته بود را به ياد آورد اما سر انجام پس از کمي فشار به حافظه مي فهمد که نامه دادگاه درباره همان زن جذاب صاحبخانه ای است که يک شب توفاني به آنها پناه داده بود.پس از خواندن نامه با سرگرداني و شگفت زده به سوی دوستش باب رفت و پرسيد:باب، يادت مياد اون شب زمستاني که در راه پيست اسکي گرفتار توفان شديم و به خانه ی آن زن زيبا و تنها رفتيم؟باب پاسخ داد: بلهجک گفت: يادته که ما در استبل و در ميان بو و پشگل اسب و قاطر خوابيديم تا پشت سر زن صاحبخانه حرف و حديثي در نيايد؟
باب اين بار با صدايي لرزانتر پاسخ داد: آره.. يادمهجک پرسيد: آيا ممکنه شما نيمه شب تصادفي به درون کاخ رفته باشيد و تصادفي سری به آن زن زده باشيد؟
باب سر به زير انداخت و گفت: من … بله…من…جک که حالا ديگر به همه چيز پي برده بود پرسيد: باب ! پس تو … تو تو اون حال و هوا و عشق و حال خودت رو جک معرفي کرده ای؟!…تا من .. بهترين دوستت را ...!جک ديگر از شدت هیجان نمي توانست ادامه دهد… ، باب که از شرم و ناراحتي سرخ شده بود گفت: ... جک… من مي تونم توضيح بدم.. ما کله مون گرم بود و من فقط مي خواستم .. فقط…حالا چي شده مگه؟جک احضاريه دادگاه را نشان داد و گفت:اون زن طفلک به تازگي مرده و همه چيزش را برای من به ارث گذاشته
سلام!!
فقط کافیه دانشگاه هنر باشه ... ؟!!
رشته ی تحصیلیش مهم نیست ... ؟!
.
.
.
سلام
من زهرا هستم
از اصفهان!!!
فارق التحصیل بیکار
بچه ها منم دیشب سی و سه پل بودم خیلی خوش گذشت،مجتبی خان اونجا جای شمارو هم خالی گزاشتیم
ایشالا یه شوهر خوب گیرتون میاد و دیگه دنبال کار نمیگردید
منم هفته پیش دم آب بودم
خوش به حالتون
ممنون از اینکه به یادم بودید
ایشالا که دیگه آب را نبند
وا یه کم خجالت بکش قدیم به دختر میگفتن شوهر میخوای تا بنا گوش قرمز میشدایشا الله خدا از زبوندون بشنود
وا یه کم خجالت بکش قدیم به دختر میگفتن شوهر میخوای تا بنا گوش قرمز میشد
وا یه کم خجالت بکش قدیم به دختر میگفتن شوهر میخوای تا بنا گوش قرمز میشد
داشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
من زهرا هستم
از اصفهان!!!
فارق التحصیل بیکار
بعله
file:///C:/DOCUME~1/sadegh/LOCALS~1/Temp/moz-screenshot.png
سلام خوش اومدی منم مثله خودت فارغ التحصیل و بیکارم ،غصه نخور
ما دارای دو افتخاریم
اول اینکه هستیم ایرانی
دوم اینکه بچه اصفانیم
همه دنیا اینا خوب میدانید
تا ابد خلیج فارس، خلیج همیشه ایرونی میموند باقی
یا علی
عـــــــــــــــــالــــــــــــــــــــــــــــی بود ، ممنون ...
حتما لطف میکنه!خوب شما از کجا میدونید که من صورتم از شرم سرخ نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما از اونجایی که آرزو بر جوانان عیب نیست ما آرزو می کنیم باشد که خدا لطفی کند
آقا حق با شماس به خود فرد بستگی داره!سلام!!!
خوش اومدین ...
چرا بیکار ... ؟!!!!
حتما خودتون نخواستید و دنبالش نرفتید!!!
درسته؟!!!!
من مهردادم
قبلا خودمو معرفی کرده بودم اما مثل اینکه پاک شده
24 سالمه
محقق هستم و استاد دانشگاه
دیگه چی باس بگم؟