فقط اصفهانی ها

MEHDISH12

عضو جدید
طنز (نهایت خوش شانسی)

طنز (نهایت خوش شانسی)

جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برند.با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار ماشين جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند.پس از دو سه ساعت رانندگي، توفان و برف و بوران شديدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور مي بينند و تصميم مي گيرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند.هنگامي که نزديکتر مي شوند مي بينند که آن خانه در واقع کاخيست بسيار بزرگ و زيبا که درون کشتزار پهناوريست و دارای استبلي پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طويله ای با صدها گاو و گوسفند است.زني بسيار زيبا در را باز مي کند. مردان که محو زيبايي زن صاحبخانه شده بودند، توضيح مي دهند که چگونه در راه گرفتار توفان شده اند و اگر خانم خانه بپذيرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند.زن جذاب با صدايي دلنشين گفت:همانطور که مي بينيد من در اين کاخ بزرگ تنها هستم، اما مساله اين است که من به تازگي بيوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسايه ها بدگويي و شايعه پراکني را آغاز مي کنند.جک پاسخ داد: نگران نباشيد، برای اين که چنين مساله ای پيش نيايد ما مي تونيم در استبل بخوابيم. سحرگاه هم اگر هوا خوب شده باشد بدون بيدار کردن شما راه خود را به طرف پيست اسکي ادامه خواهيم داد.زن صاحبخانه مي پذيرد و آن دو مرد به استبل مي روند و شب را به صبح مي رسانند بامداد هم چون هوا خوب شده بود راه مي افتند.
...
چندین ماه بعد جک نامه ای از دادگاه دريافت مي کند.
در آغاز نمي تواند نام و نشانيهايي که در نامه نوشته بود را به ياد آورد اما سر انجام پس از کمي فشار به حافظه مي فهمد که نامه دادگاه درباره همان زن جذاب صاحبخانه ای است که يک شب توفاني به آنها پناه داده بود.پس از خواندن نامه با سرگرداني و شگفت زده به سوی دوستش باب رفت و پرسيد:باب، يادت مياد اون شب زمستاني که در راه پيست اسکي گرفتار توفان شديم و به خانه ی آن زن زيبا و تنها رفتيم؟باب پاسخ داد: بلهجک گفت: يادته که ما در استبل و در ميان بو و پشگل اسب و قاطر خوابيديم تا پشت سر زن صاحبخانه حرف و حديثي در نيايد؟
باب اين بار با صدايي لرزانتر پاسخ داد: آره.. يادمه
جک پرسيد: آيا ممکنه شما نيمه شب تصادفي به درون کاخ رفته باشيد و تصادفي سری به آن زن زده باشيد؟
باب سر به زير انداخت و گفت: من … بله…من…
جک که حالا ديگر به همه چيز پي برده بود پرسيد: باب ! پس تو … تو تو اون حال و هوا و عشق و حال خودت رو جک معرفي کرده ای؟!…تا من .. بهترين دوستت را ...!جک ديگر از شدت هیجان نمي توانست ادامه دهد… ، باب که از شرم و ناراحتي سرخ شده بود گفت: ... جک… من مي تونم توضيح بدم.. ما کله مون گرم بود و من فقط مي خواستم .. فقط…حالا چي شده مگه؟جک احضاريه دادگاه را نشان داد و گفت:اون زن طفلک به تازگي مرده و همه چيزش را برای من به ارث گذاشته
:cool::cool:
:biggrin:


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برند.با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار ماشين جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند.پس از دو سه ساعت رانندگي، توفان و برف و بوران شديدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور مي بينند و تصميم مي گيرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند.هنگامي که نزديکتر مي شوند مي بينند که آن خانه در واقع کاخيست بسيار بزرگ و زيبا که درون کشتزار پهناوريست و دارای استبلي پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طويله ای با صدها گاو و گوسفند است.زني بسيار زيبا در را باز مي کند. مردان که محو زيبايي زن صاحبخانه شده بودند، توضيح مي دهند که چگونه در راه گرفتار توفان شده اند و اگر خانم خانه بپذيرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند.زن جذاب با صدايي دلنشين گفت:همانطور که مي بينيد من در اين کاخ بزرگ تنها هستم، اما مساله اين است که من به تازگي بيوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسايه ها بدگويي و شايعه پراکني را آغاز مي کنند.جک پاسخ داد: نگران نباشيد، برای اين که چنين مساله ای پيش نيايد ما مي تونيم در استبل بخوابيم. سحرگاه هم اگر هوا خوب شده باشد بدون بيدار کردن شما راه خود را به طرف پيست اسکي ادامه خواهيم داد.زن صاحبخانه مي پذيرد و آن دو مرد به استبل مي روند و شب را به صبح مي رسانند بامداد هم چون هوا خوب شده بود راه مي افتند.
...
چندین ماه بعد جک نامه ای از دادگاه دريافت مي کند.
در آغاز نمي تواند نام و نشانيهايي که در نامه نوشته بود را به ياد آورد اما سر انجام پس از کمي فشار به حافظه مي فهمد که نامه دادگاه درباره همان زن جذاب صاحبخانه ای است که يک شب توفاني به آنها پناه داده بود.پس از خواندن نامه با سرگرداني و شگفت زده به سوی دوستش باب رفت و پرسيد:باب، يادت مياد اون شب زمستاني که در راه پيست اسکي گرفتار توفان شديم و به خانه ی آن زن زيبا و تنها رفتيم؟باب پاسخ داد: بلهجک گفت: يادته که ما در استبل و در ميان بو و پشگل اسب و قاطر خوابيديم تا پشت سر زن صاحبخانه حرف و حديثي در نيايد؟
باب اين بار با صدايي لرزانتر پاسخ داد: آره.. يادمه
جک پرسيد: آيا ممکنه شما نيمه شب تصادفي به درون کاخ رفته باشيد و تصادفي سری به آن زن زده باشيد؟
باب سر به زير انداخت و گفت: من … بله…من…
جک که حالا ديگر به همه چيز پي برده بود پرسيد: باب ! پس تو … تو تو اون حال و هوا و عشق و حال خودت رو جک معرفي کرده ای؟!…تا من .. بهترين دوستت را ...!جک ديگر از شدت هیجان نمي توانست ادامه دهد… ، باب که از شرم و ناراحتي سرخ شده بود گفت: ... جک… من مي تونم توضيح بدم.. ما کله مون گرم بود و من فقط مي خواستم .. فقط…حالا چي شده مگه؟جک احضاريه دادگاه را نشان داد و گفت:اون زن طفلک به تازگي مرده و همه چيزش را برای من به ارث گذاشته
:cool::cool:
:biggrin:




سلام!!!

جالب بود ، ممنون ...

تشکر نداشتم ...

.
.
.

حق نگهدارت ...
 

zahra_216

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
من زهرا هستم
از اصفهان!!!
فارق التحصیل بیکار:(:(
 

negarak

عضو جدید
بچه ها منم دیشب سی و سه پل بودم خیلی خوش گذشت،مجتبی خان اونجا جای شمارو هم خالی گزاشتیم
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایشالا یه شوهر خوب گیرتون میاد و دیگه دنبال کار نمیگردید:D
 

mojtaba.baharani

کاربر فعال
منم هفته پیش دم آب بودم
خوش به حالتون
ممنون از اینکه به یادم بودید
ایشالا که دیگه آب را نبندن

بچه ها منم دیشب سی و سه پل بودم خیلی خوش گذشت،مجتبی خان اونجا جای شمارو هم خالی گزاشتیم
 
آخرین ویرایش:

mojtaba.baharani

کاربر فعال
ما دارای دو افتخاریم
اول اینکه هستیم ایرانی
دوم اینکه بچه اصفانیم
همه دنیا اینا خوب میدانید
تا ابد خلیج فارس، خلیج همیشه ایرونی میموند باقی
یا علی
 

negarak

عضو جدید
وا یه کم خجالت بکش قدیم به دختر میگفتن شوهر میخوای تا بنا گوش قرمز میشد :biggrin:

خوب شما از کجا میدونید که من صورتم از شرم سرخ نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما از اونجایی که آرزو بر جوانان عیب نیست ما آرزو می کنیم باشد که خدا لطفی کند;)
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
ما دارای دو افتخاریم
اول اینکه هستیم ایرانی
دوم اینکه بچه اصفانیم
همه دنیا اینا خوب میدانید
تا ابد خلیج فارس، خلیج همیشه ایرونی میموند باقی
یا علی

عـــــــــــــــــالــــــــــــــــــــــــــــی بود ، ممنون ...:smile:
 

tiamolove24

عضو جدید
من مهردادم
قبلا خودمو معرفی کرده بودم اما مثل اینکه پاک شده:)
24 سالمه
محقق هستم و استاد دانشگاه
دیگه چی باس بگم؟
 

Similar threads

بالا