فرمانده ای که حضرت زهرا(سلام الله علیها) معبر را نشانش دادند::

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز



شايد خواندن اين خاطرات براي كساني كه كتاب خاكهاي نرم كوشك را خوانده باشند تكراري باشد اما حلاوت اين حقايق با يك بار خواندن مگر از زير زبان آدم بيرون مي رود؟!

شهید عبدالحسین برونسی از جمله فرماندهانی است که در میان رزمندگان اسلام محبوبیت خاصی داشت. چهره ساده و دلنشین او قلوب همه را فتح کرده بود. به خصوص اینکه علاقه خاصش به حضرت زهرا(سلام الله علیها) جذابیتش را دوچندان کرده بود:

قبل از عملیات رمضان، تیر ماه 61 بود که خبر رسید دشمن تانک‌های جدیدی به نام «تی‌72» وارد منطقه کرده و قصد حمله دارد، خصوصیت این تانک‌ها این بود که آرپی‌جی بر روی آنها بی‌اثر بود و اگر هم اثری داشت باید از فاصله نزدیک شلیک می‌شد.
تیپ 18 جوادالائمه مأمور بود در برابر این دو گردان در منطقه کوشک یک عملیات ایذایی انجام دهد. فرمانده تیپ مسئول گردان‌ها را جمع کرد و سه گردان را مأمور به این عملیات کرد، که عبدالحسین فرمانده یکی از گردان‌ها بود. فرماندهی دستور داده بود که تا قبل از ساعت یک نیمه‌شب باید کار تمام شود.
زمزمه‌های عقب‌نشینی تو گردان راه افتاده بود. اما عبدالحسین همین‌طور روی خاک‌های نرم کوشک سرش را گذاشته بود، نه چیزی می‌گفت و نه جواب کسی را می‌داد.حالا ساعت 12:30 بود. توی این نیم ساعت کاری نمی‌شد کرد که به یکباره عبدالحسین، سید کاظم معاون گردان را صدا زد. گفت از جلوی گردان 25 قدم می‌روی به سمت راست. یک علامت می‌گذاری و گردان را می‌بری آنجا و از آن نقطه چهل متر به سمت دشمن جلو می‌روی تا خودم بیایم.
عبدالحسین با چند تا از بچه‌های آرپی‌جی‌زن آمد. یک جایی را نشان داد و بعد با صدای بلند تکبیر گفت. آنها هم شلیک کردند. دشت یکباره روشن شد و حمله شروع شد. خیلی از تانک‌ها را از بین بردند و برگشتند.صبح که شد فاصله 25 قدم را که نگاه می‌کردی می‌دیدی راهنمایی‌ات کرده تا به موازات موانع بروی برسی اول یک معبر که داخل این معبر می‌رفتی می‌رسیدی به پشت خاکریز و محل سنگر و نفربر فرماندهی. اجساد را که نگاه می‌کردی جسدهای فرماندهان دشمن را می‌دیدی که با آرپی‌جی بچه‌ها زمان جلسه برای عملیات خودشان همه کشته شده بودند.
وقتی با اصرار زیاد جریان را از عبدالحسین پرسیده بودند گفته بود: وقتی که سرم را روی خاک‌های نرم کوشک گذاشتم توسل کردم به مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها).بعد از راز و نیاز اشک‌هایم تند تند سرازیر، به قدری که خاک نرم آنجا گل شد. یک بار صدای ملکوتی خانمی را شنیدم که فرمود: «فرمانده، اینجور وقت‌ها که به ما متوسل می‌شوید ما هم از شما دستگیری می‌کنیم.» و راهکار عملیات را ارائه فرمودند. قبل از عملیات بدر که فرمانده تیپ شده بود، حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در خواب دیده بود که به او گفته بودند: باید بیایی. همیشه آرزو می‌کرد که مثل خود حضرت مفقودالاثر باشد. آخر هم جسدش کنار دجله ماند. دو سه ماه بعد تابوت خالی‌اش را در مشهد تشییع کردند. روح پاک فرمانده تیپ 18 جوادالائمه لشکر پنج نصر، حاج عبدالحسین برونسی.
 
بالا