فراق یار

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب به دلایل طبیعی می میرد. اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق می‌کند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمی میرد، ماهی به خاطر آب خودش را می کشد.
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج نمناک دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی!
و من…
ومن تنها برای دیدن زیبایی آنچه تو در سر داشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی، نمی دانم کجا، تا کی، برای چه …
ولی رفتی…
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد!
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت!
و بعد از رفتنت …!
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت: تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم!
و من…
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
و من در اوج پائیزی ترین ویرانه ی یک دل
میان غصه ای جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا …
نمی دانم چرا! شاید به رسم عادت پروانگی من باز برای شادی و خوشبختی باغ آرزوهایت دعا کردم …:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است

من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سیاه تو نگونسارتر است

گر تواش وعدهٔ دیدار ندادی امشب
پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است

طوطی ار پستهٔ خندان تو بیند گوید
که ز تنگ شکر این پسته شکربارتر است

هر گرفتار که در بند تو می‌نالد زار
می‌برد حسرت صیدی که گرفتارتر است

به هوای تو عزیزان همه خوارند، اما
گل به سودای رخت از همه کس خوارتر است

گر کشانند به یک سلسله طراران را
طرهٔ پرشکنت از همه طرارتر است

گر نشانند به یک دایرهٔ عیاران را
چشم مردم فکنت از همه عیارتر است

گر گشایند بتان دفتر مکاری را
بت حیلت‌گر من از همه مکارتر است

عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

تیشه بر سر زد و پا از در شیرین نکشید
کوه‌کن بر در عشق از همه پادارتر است

در همه شهر ندیده‌ست کسی مستی من
زان که مست می عشق از همه هشیارتر است

دوش آن صف زده مژگان به فروغی می‌گفت
که دم خنجر شاه از همه خون‌خوارتر است

سر شاهان جوان بخت ملک ناصردین
که به شاهنشهی از جمله سزاوارتر است
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
...تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را

Doorit azaram mide vali dg nemikhaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
اسمان شهر من ابري ايست
ولي مرامش از دل افتابي تو هم بيشتر است...!
انتظار داري چگونه باشم
زماني كه صداي قلب شكسته ام
باخرده شيشه ي خانه ات فرقي ندارد!
اعتقادي به بودنت
حتي در خواب هم ندارم...
چون باور دارم
نيستي در همه جا نيستي ايست!
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
[FONT=courier new, courier, mono]تو ماه را[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]بیشتر از همه دوست میداشتی[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]و حالا[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]ماه هر شب[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تورا به یاد من می اورد[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]میخواهم فراموشت کنم [/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]اما این ماه[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]به هیچ دستمالی [/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]از پنجره پاک نمیشود[/FONT]

 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بغض زنجیره ای از خاطرات گذشته س که دور گردنت حلقه میزنه و هر لحظه که از زندگیت میگذره و هر لحظه که از خاطراتت دور تر میشی حلقه تنگ تر میشه تا تمومت کنه
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


یکریز به خودم می‌گویم
تو را خواب دیده‌ام
و تو هنگام خواب
هی دور من می‌چرخی
دلتنگ نگاهت می‌کنم
نگاه بر لب‌هام می‌گذاری
و می‌گویی: عشق من
صدای تو می‌پرد توی چشم‌هام
و حلقه حلقه اشک درونش می‌گردد
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
ازبس حضور ناب تو پر رنگ میشود
دنبال خویش هستم وپیدا نمی کنم
"من بودنم" با تو هماهنگ می شود
شاید ترا برای دلم افریده اند
دل تنگ غیر, به نیرنگ می شود؟
مرغ دلم که نغمه شیوا بلد نبود
با لحن دلفریبت ,شباهنگ میشود
بامن بمان که بی تو نفس گیر می شوم
بی تو دلم برای خودم تنگ می شود
یک باغ نسترن زتو ترسیم می کنم
آری! ز تو ,وجود من ارژنگ می شود
شاه منی زکشورجانم -مرو- مرو
تیمور وار پای دلم لنگ می شود
یک شهر بی تو درنظرم حبس گشته است
مغلوب عشق تو یله, درجنگ میشود
زان تابناک آتش پنهان بمن بتاب
شریان من پراز می~ گلرنگ میشود
ازمن مگیر خودرا که گمنام می شوم
بی تو تمام حیثیتم ننگ میشود
بی تو دلم برای خودم تنگ می شود
 

nika65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نه دل مفتـون دلبندی ،نه جان مدهوش دلخواهـی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نـه بر مژگان مـن اشـکی،نـه بر لبهای من آهـی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نـه جــان بــی نـصـیـبـم را ، پـیـامـی از دلآرامی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نـه شـام بـی فـروغـم را ، نـشـانـی از سـحرگاهی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نـیابــد مـحـفـلم گـرمی،نـه از شـمعی نه از جمعی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نـدارد خـاطـرم الـفـت ، نه با مـهری نه با مـاهـی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بـه دیـدار اجـــل بـاشـد ، اگـر شـادی کـنــم روزی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بـه بخت واژگـون باشد،اگـر خـنـدان شـوم گـاهـی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کی ام من؟ آرزو گم کرده ای تـنـها و سـرگـردان[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نـه آرامـی،نـه امـیـدی،نـه هـمدردی،نه هـمـراهـی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]گهی خاموش و حیـران،چون نگاهی بر نظرگاهی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]"رهی"،تا چند سوزم در دل شب ها چو کوکب ها[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بــه اقـبـال شـرر نازم ، کـه دارد عـمـر کـوتـاهـی [/FONT]
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
من زیر بارون با چشام یه آرزو ساخته بودم
واسه دوباره دیدنت زندگیمو باخته بودم
یا آرزومو پس بده .یا با دوباره دیدنت
به زندگیم نفس بده
 

mohsen_sayalati

عضو جدید
آفرین شعر های خیلی قشنگی
سلام بچه ها من یه شعر گفتم خواستم اینجا بذارم و از نظراتتون استفاده کنم



****یاد تو****
دل زده ام ازین سرا ز بی مهری ها...
که خسته و نالان ز غصه وغم ها...
شب وروز و رنج تنهایی...
باز هم آغاز روزهای بی انتها...
رنج بودن میان آدمها...
در آرزوی بودن کنار انسانها...
فرق بودن آدمی تابه انسانها...
شایدهست از زمین تا به آسمانها...
رنج حرفهاونگفتن ها...
گفتن وشنیدن ونفهمیدن ها...
بغض هاوفرو بردن ها...
تلخی تحمل نیشخندها...
ودر آخر صبر بر تمام سختی ها...
به شهد شیرین با تو بودن ها...
مرور لحظه های خوب لبخندها...
و تمام ثانیه های کنار هم بودن ها...
روزهای پر ز مهربانی تو...
شب های پر زیاد تو بودن ها...
حس آرامش......
حس عشق.....
حس بودن تو و پر کشییدن ها..
حس لمس تمام خوبی ها ...
با تو بودن در انتهای رویاها **
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلتنگی
خوشة انگور سیاه است
لگدکوبش کن
لگدکوبش کن
بگذار ساعتی
سربسته بماند
مستت می‌کند اندوه

شمس لنگرودی
 

daryanian

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصه عشق ...

قصه عشق ...

قصه عشق ...
دردی پنهان در سینه دارم!
چندیست به عشق تو گرفتارم ...
من که اینگونه نبودم،
بگذار ساده تر بگویم "دیوانه نبودم"!
به خاطر توست که هر لحظه بی تابم ...
من که شاعری عاشق نبودم،
دور تن خویش پیله تنهایی را تنیده بودم ...
شعرهایم همه از سر دلتنگی بود،
با جهان بیگانه و در دنیای خویش
غرق زندگی کردن بودم ...
اما نمی دانم چرا آمدنت دنیای تنهاییم را شکست !
و عشق یکباره درون قلبم نشست ...
تمام روزهایم را شادی در بر گرفت،
و خاطره های تلخ از خاطراتم گذشت ...
نمی دانم این چه حسی بود که مرا عاشق کرد !
تا به خود آمدم مرا از من بودن رها کرد ...
غصه از لحظه هایم پر کشید،
و قلبم پیراهن شادی را بر تن کرد ...
نمی دانم این چه آرزویی بود که برآورده شد !
دلم بیشتر از دیروز
به هوای شعر گفتن دیوانه شد ...
آسمان دلم که همیشه ابری بود،
احساسی تازه گرفت و به هوای تو آفتابی شد...
نمی دانم ،اما حالا این درد یک نوشته شد،
قصه ای تازه درکتاب قصه های عاشقانه شد ...
من ماندم و یک احساس جاودانه،
عشق تو در قلبم
برای همیشه افسانه شد ...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتی صدای قدمهایت به گوش میرسد من از بدمستی
روی جنازه ی شیشه های خرد شده میرقصم
و آنقدر هوس آبتنی با تو به سرم میزند
که تمام ِ رویاهای خیسم
میان دستمال کاغذی های مچاله خشک میشوند
با تو من کابوس را هم
هر شب به انتظار مینشینم...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زيباترين دريا

دريايى است كه هنوز در آن نرانده‏ ايم


زيباترين كودك


هنوز شيرخواره است


زيباترين روز


هنوز فرا نرسيده است


و زيباتر سخنى كه مى ‏خواهم با تو گفته باشم


هنوز بر زبانم نيامده است.
 

لاوي

عضو جدید
حادثه رفتن تو بود..غرور من مهم نیست
برگرد کنارم.. میدونی که خاطراتمون کم نیست
..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر جا که سفر کردم، تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم، تو راهبرم بودی
با هر که سخن گفتم، پاسخ ز تو بشنفتم
بر هر که نظر کردم، تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابيد، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب، شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت، همدوش تو ميرفتم
در شامگه ی غربت، بالين سرم بودی
در خندۀ من چون ناز، در کنج لبم خفتی
در گريه ی من چون اشک، در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم، بيت الغزلم گشتی
چون عرض هنرم کردم، زيب هنرم بودی
آواز چو ميخواندم، سوز تو به سازم بود
پرواز چو ميکردم، تو بال و پرم بودی
هرگز دل من جز تو، يار دگری نگزيد
ور خواست که بگزيند، يار دگرم بودی
سرمد به ديار خود، از راه رسيده گفت
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد فراق

درد فراق



از درد فراق اشک می ریزم
بی روی تو ای یار شب و روز می سوزم
تو چه دانی که دلم سوخت از هجرانت
کی آیی به سراغم تا کنم دیدارت

اشک و آهم همه از حسرت دیدار توست
چه کنم دست خودم نیست که دلم بیمار است
با خبر باش که بیمار توام
درمان من باش مده مرا آزارم

بدان که مهرت نرود از یادم
تا نفس هست تا که نابود نشود بنیادم




 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سربسته باش پیشانی شکسته
زنهاری که از این خزان خسته می وزد
چیدن محبوبه های شب را
تنها به یاد خواهد داد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسى که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالاى دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهر گسل
که برشکستى و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پاى تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست
به جاى خاک که در زیر پایت افکنده است
خیال روى تو بیخ امید بنشانده است
بلاى عشق تو بنیاد صبر برکنده است
عجب در آن‌که تو مجموع و گر قیاس کنى
به زیر هر خم مویت دلى پراکنده است
اگر برهنه نباشى که شخص بنمایى
گمان برند که پیراهنت گل‌آکند است
ز دست رفته نه تنها منم درین سودا
چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگى نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

گمان برند که سعدى ز دوست خرسند است
 

magic2021

عضو جدید
بزار دستاتو تو دستم....میخوام عاشقت بمونم
سالیــانه ساله دوری....ولی من هنــوز همونـم
دارم از تو می نویسم....تویی که نیستی کنارم
آخ خدا میدونه بی تو....چه گذشت به روزگـــارم 
تو تموم بی کسیـهام....عشقت رو زمزمه کـردم
تازه فهمیدم که بی تو....یه نفس,یه آه ســــردم
تو وجـــودت آرزومـــــــه....بی تو رویایـــــی ندارم
بیتو یک صفحه ی پاره....از تقویم بی بـــــــهارم
ساده میگم,ساده بشنو....سرده بی تو دست تنهام
حس بودن با تو خوبـه....ای بهونه ی نفسهــام​
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل کندن اگر که کار آسانی بود، فرهاد به جای بیستون، دل می‏کند.
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی ام!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازتمام بودن توامروز خالی ام...

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازتمام جاری بودن دردل یک دوست... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امروزخالی ام ازهرآنچه که باهم داشتیم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی ام ازیک دنیادلواپسی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی ام ازترس نبودن ,نبودن تو![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فردابی تو می آید!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امروز ازنفس کشیدن رهاخواهم شد... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی می شوم از واژه هایی که برای تو نمی خوانند! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنجره اتاقم مثل همیشه بازاست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تکه کوچکی از آسمان ,تکراری که برای من دریایی است اگربرای تو ناچیزاست...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی می شوم از حس کوچک این رویا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی می شوم از آخرین دیدار [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازحس تلخ آخرین ها [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش تودراین ها شریک بودی ... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گیلاسی که همیشه همدم مستی هایم بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امروزخالی است... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی می شوم امروز از یادها... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی می شوم امرز ازاین خالی ها ... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالی می شوم [/FONT]

[/FONT][/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تارکان دنیا

نور آزارشان می دهد
خوراکشان خاک اره های گرگ و میش
محل حیاتشان برج های کرم-خورده

بیخانمان ها
له می شوند در زیر صخره ها
در درزها و ترک ها
صاف از آن وزنی
که به رویشان غلتیده است

در زمان هایی که به بالا می جهند، بالا به درون سکوت
بالا، بالا به درون سرما
در زمان هایی که خون سفیدشان
در ترانه ای بیصدا به لرزه در می آید

در اوج تنهایی
زیر باران شب
بر می خیزند و فریادی خفه می کشند

فریادی دیگر پاسخ می دهد از قلبی دیگر
همسرایی فریادها انباشته می کند
آن اعماق واپاشیده را
در زیر آسمان سیاه
شعله می کشد
و به آرامی فرو می نشیند



آنان با سَمشان زندگی می کنند

که قلب خودشان را نشانه رفته است
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
آبی بپوش وقت عــزا هم بــرای من
خندان بیا به بدرقه ام ، پابه پای من
هرچند ، تو که کوه دماوند نیستی
تا نشکنی درون خودت در هوای من
روزی که می برند مرا روی دستــها
دنبال دست توست فقط چشمهای من
حتی نخوان زدفتر شـــــعرم حکایتی
تا در دل تو هیــچ نیـفتـــد بــلای من
نذری بکن که آتش دوزخ نســــوزدم
یک آسمان پرنده رها کن به جای من
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی‌توانی با شعر مکاتبه کنی.
خاموش بمان در کنج خویش.
عاشق نشو.

فریادی را می‌شنوم آن‌جا
در دسترس تن‌هامان.
انقلابی در راه است؟ عشق است؟
چیزی نگو.

همه‌چیزی ممکن است، تنها من ناممکن‌ام.
دریا با ماهیانش طغیان می‌کند.
مردانی هستند که بر دریا راه می‌روند
انگار در خیابان قدم بر می‌دارند.
چیزی نگو.

خیال کن فرشته‌ای از آتش
صورت زمین را جارو کرد
و مردان قربانی
بخشش طلب کردند.
چیزی نخواه

 
بالا