MJD.ASKARI
عضو جدید
سلام منم باsonichkaموافقم، وقتی با عشق درگیری نمی تونی به جدایی فکر کنی ، اگه دوطرفه باشه خیلی بدتره ولی وقتی برات اتفاق افتاد میبینی که کاریش نمیشه کرد.
ولی فراموش کردن واقعا سخته.یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم توشدی مادر و من با همه پیری پسرم
توجگر گوشه هم از شیر گرفتی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق وآزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیم بود که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوارودرش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو ازآن دگری رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
ز شکار دگران چشم ودلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل در جگرم موج زند چون یاقوت شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
توجگر گوشه هم از شیر گرفتی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق وآزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیم بود که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوارودرش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو ازآن دگری رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
ز شکار دگران چشم ودلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل در جگرم موج زند چون یاقوت شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم