سال دوم هنرستان سر كلاس آمادگي دفاعي جاتون خالي بود.
از وقتي معلم شروع ميكرد به درس دادن ما هم تا مي تونستيم از خودمون صداي هر چي حيوون و جك و جونور بود در مياورديم.تا ميومد اينور كلاس اونور شروع ميشد.تا ميرفت اونور كلاس اين ور شروع مي كرد.
يه بار هم بالاي سرش به سقف يه چتر باز شده رو آويزون كرديم.بعد از نيم ساعت كه كلاس شروع شده بود يهو افتاد پايين.
بيچاره داشت سكته ميكرد.
يه بار هم روي صندليش سوسك مرده گذاشتيم.
بيچاره يه بار از دستمون گريه كرد. ديگه هم نيومد سر كلاس ما.رفتيم براش گل خرديم دوباره اومد.اما ما بازم از اين كارا كرديم.
هميشه هم روي تخته نوشابه ميريختيم كه نريم رياضي حل كنيم.به هواي اينكه تخته پاكن بشوريم مي رفتيم رو تخته پاكن نوشابه ميريختيم .اون وقت موقع پاك كردن گند زده ميشد به تخته.
تو كارگاه صداي گربه در مياورديم بعدش ميگفتيم از بيرونه.اونم ميرفت دنبال گربه.
هر وقت ميخواستيم بريم سايت از تو راهرو فيوض رو مي پرونديم.كل هنرستان فكر ميكردن كه سايت سيم كشيش مشكل داره.خلاصه اون روز كلاس تعطيل ميشد تا وقتي كه بعد چهار ساعت فيوض رو دوباره مي زديم.اخه شش ساعت سايت داشتيم .
بالاي در گرد گچ ميريختيم تا معلم درو باز ميكرد رو سرش گرد ميرخت.البته خودش نمي فهميد چون مقنعه سرش بود.
وقتي هم كه ناظم ميومد عذر خواهي ميكرديم گاهي هم ميگفتيم كاره گرافيكي هاست كه با ما لجن. اما دوباره روز از نو......
با كاغذ ادامس موزي سر كلاس موشك بازي ميكرديم.
از معلما همش غلط املايي ميگرفتيم تا عصباني بشن.
بازم بگم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!