خب عجب حكايتي داريم ما بگين چرا؟؟؟
چون ما ساعت ها ميشينيم ووقت صرفه يه فيلمه چرت وپرت ميكنيم...
مثل همين فاصله ها....كه تموم شد.....كه من اصلاً نيگاه به اين چرت وپرت ها نميكنم....
وقت صرف ميكينم ولي در شناخت بزرگانمون......(علمي ،هنري ،فرهنگي) ..شناخت خودمون.....وخيلي چيزهاي با ارزش ديگه كه متاسفانه وقتي براش صرف نميكنيم......
بطور مثال تحقيقات علمي در رابطه با حرف يا شغلمون......يا خواندن كتاب كه ماشاالله تو ما ايراني ها اصلاً نيست......
خب اوناي كه نشستيد اين فيلمه فاصله ها رو نگاه كرديدي بيايد بگيد ........بينيم چه چيزي رو با صرف وقت باارزشتون سر اين فيلم بدست آورديد؟
يا ماهاي كه نگاه نكرديم چه چيزي رو از دست داديم؟
حكايت ما اينه كه ما ايراني ها هنوز اندر خم يه كوچه هستيم و مردم دنيا در حال پيشرفت....
امروز من از يكي پرسيدم كه اميركبير كي بود ؟گفت خب ميشناسمش گفتم چقدر ؟
گفت:در حد اين كتابها كه راجع بهش نوشتن ،گفتم تو كه ميگي ميشناسمش يكي از كارهاش چي بود؟
موند وجواب نداد وگفت بي خيال بابا...........
بعد ازش پرسيدم اين سرياله كه از شبكه پخش مي شد آخرين قسمت اين فيلمه فاصله ها چي شد؟
با خنده گفت:خب اون دختره كه اسمش رو بهم گفت ولي من يادم نيست چي بود اسنمش؟!!
بردنش (به دلايل امنيتي سانسور شد).........صداي سوت....
گفتم هان چي شد؟
سريع داستان فيلم رو فهميدي ولي چرا بزرگان كشور رو نميشناسي؟؟
گفت اي بابا خوشت مياد
منم گفتم با همين حرفاست كه روز به روز روزگار ما ايراني ها داره بدتر ميشه ديگه........چون فكر نميكنيم........
به خاطر همين كه روز به روز حال و احوال زندگي همه به طور اپيدمي داره بدتر ميشه....
بيايد كم بخودمون بيايم......
فقط كمي.....