مولای من! میخواهم از آسمان بگویم كه هر روز نه، هر ساعت نه،
هر لحظه و ثانیه از تو جان میگیرد و در پیشگاه شكوه تو جان میدهد.
ای آفتاب مهربانی! میخواهم از خورشید بگویم كه در هر طلوع
با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ میزند و از ضریح تو نور میگیرد.
ای حجت خدا! خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را میشكند
و خاك پایشان را به سینه زخمآلود خود میزند كه عمری است از طواف تو جا مانده است.
خوش به حال رواقها، درها و دیوارهایی كه از نفس مهمانانت پَِر میگیرند و به ضریح پاك تو میرسند.
خوش به حال منارهها وكاشیها!
حال در آستانه سالروز طلوع جاودانه تو ای شمسالشموس،
از راه دور به میعادگاه عاشقی تو چشم دوختهایم تا از جام كرامتت جرعهای بنوشیم.
عنایتی کن و ما را بینصيب مگردان!
ای امام رئوف، ای غریب غریب نواز!
به آستانة محبّت تو، دامن دامن حاجت می آوریم و صحرا صحرا کرامت می بریم.
چه کنیم که ظرفیت دست و دامن کوچک ما اندک است،
و الاّ دریای احسان تو بیکرانه است.
میلیون ها زائر را می پذیری،
نه منّت می گذاری و نه منّت می پذیری.
هرکس را به نحوی می نوازی،
تو "رضا"یی و همه را راضی بر می گردانی
و ذرّه ای از عنایت تو و ارادت ما کم نمی شود.
آنجا که فرشتگان به کفشداری حرمت مشغولند و کرّوبیان خادمان افتخاری آستان تواند،
ما کمتر از آنیم که خاک پای خستة زائرانت باشیم و "اباصلت" آستانت به شمار آییم.
اما تو زائرانت را دوست داری و در خانة خودت به حضور می پذیری.
لحظه ای که دلمان می شکند و شانه هایمان می لرزد و اشک در دیدگانمان حلقه می زند،
یعنی اذن ورودمان داده ای.
وقتی "السلام علیک" می گوییم،
رواق چشممان با قطرات اشک، آیینه کاری می شود.
آنگاه از پشت ضریح اشک،
سیمای تو را می بینیم که در هاله ای از عصمت سبز قرار دارد
و دست عنایتت بر سر زائران است
و نگاه مهربانت، ضامن آهوی دل ما می شود،
دلی که از همه جا رمیده و به حرم تو روی آورده است.
همه ی هستی ما، نذر یک لحظه حضور در کنار ضریحت باد !
ای هشتمین نور آسمان عشق و دلدادگی ...
پروانه ها، بال زنان، شاعرانه ترین پروازشان را بر گرد شمع شبستان هشتم دنیا، آغاز می کنند. خورشید، شور و التهاب شگفتی را در وجود خویشتن احساس می کند. ماه، از همیشه زیباتر می شود و نگاهش را میهمان سرور و سرسبزی می سازد. درختان با خرسندی به سیمای آفتاب می نگرند و به شادمانی می پردازند. کائنات غرق در نورند. فرشته ها و آدمیان مسرورند. همگان مشتاق طلوع روی اویند. همه می خواهند سیب خوشبوی وجود او را ببویند.
آری، ای سید گل ها، ای مولا، ای سبزه زار سر زندگی و صفا، ای علی بن موسی الرضا علیه السلام، قدوم پاک تو، حضور همه زیبایی ها را بیمه می کند. دست های مهربان لطف تو، برترین سایه بان دل ها و دیده های ماست. ای هشتمین امام،
چشم امید بر در لطف تو بسته است هر زائری که گوشه ی صحنت نشسته است
بارانی است حال و هوای دو دیده ام اینجا همیشه کاسه ی چشمم شکسته است از باب جبرئیل به پا بوست آمدن از آسمان رسیده و رسمی خجسته است آن پیرمرد تشنه در آن گوشه ی حرم از راه دور آمده و سخت خسته است با صد امید حاجت این بار خویش را با پارچه به پنجره فولاد بسته است وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است یعنی که زائر حرم کربلا شده است با یاد خاطرات سفر با عشیره ام بر عکس یادگاری باصحن ، خیره ام از بس دلم شکسته برای زیارتت با اشک شوق گرم وضوی جبیره ام یاد غروب های زیارت هنوز هم گاهی پی دو جرعه ی جامع کبیره ام یا "قادة الهداه و یا سادة الولاه" مستبصرٌ بشأنکم ، این است سیره ام فرموده اید ؛ فعلکم الخیر یا رضا ای هشتمین کلامکم النور ، تیره ام از بس گناه دور و برم را گرفته است چون تک درخت خشک میان جزیره ام ما هم شنیده ایم که فرموده ای شما هستم در انتظار ظهور نبیره ام دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز