شهید مورد علاقه تو کیه؟+عکس

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9419&stc=1&d=1240172700
عراقی ها خاکریز را گرفته اند
دارند تیر خلاص را میزنند
باید فرکانس بی سیم را عوض کنم
سلام ما را به امام برسانید
بگویید از ما راضی باشد
هر کاری از دستمان برآمد کردیم.
 

پیوست ها

  • IMG_2669.jpg
    IMG_2669.jpg
    26.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سردار شهید حسین املاکی

سردار شهید حسین املاکی

نام شهيد : حسین
نام خانوادگي : املاکی
تاريخ تولد: 20/2/1340
محل تولد : لنگرود(گیلان)
تاریخ شهادت : 9/1/1367
محل شهادت : بانی بنوک
شهادت در عمليات : والفجر10
وضعيت تاهل : متاهل
آخرين مسئوليت : قائم مقام لشکر 16 قدس گیلان
مزار شهيد : لنگرود ( نمادین)


http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9420&stc=1&d=1240174603
سردارشهید حسین املاکی در شب عاشورا سال هزار و سیصد و چهل، در روستای کولاک محله ، شهرستان لنگرود در خانواده ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود . او پس از گذراندن دوران تحصیلی خود در سال 58 موفق به اخذ دیپلم در رشته بهداشت محیط شد .
روح ایمان و کفر ستیزی و انقلابی حسین آقا انگیزه ای فراهم کرد تا به موج عظیم انقلاب بپیوندد و در این عرصه فعالیت زیادی برای به زانو در آوردن نظام منحوس پهلوی در منطقه داشت و با به ثمر رسیدن نظام مقدس جمهوری اسلامی به سبز جامگان این نهاد بر خواسته از متن امت اسلامی، سپاه پاسداران لنگرود پیوست وبه همراه اولین گروه از نیروهای اعزامی گیلان عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل به دیار خونین سرپل ذهاب و قصر شیرین شتافت.
ایمان، شجاعت، خلاقیت، تدبیر و توانمندی در وی چنان عالی بود که توانست در کوتاهترین زمان، توان رزمی خویش را تثبیت کند و مدتی بعد هم وارد تیپ 25 کربلا شد .
در مدت زمانی اندک توان رزمی خود را به منصه ظهور رساند و چون بر فرماندهان این توانمندی عالی نظامی حسین محرز شد؛ در واحد اطلاعات و عملیات مسئولیت فرماندهی ، محور یکم را بر عهده او گذاشتند و نقشی فوق العاده در این سمت ایفا نمود .
سردارحسین املاکی پس از رشادت ها و دلاوری ها در عملیات های مختلف از جمله ثامن الائمه و فتح المبین و بیت المقدس و رمضان و محرم، در سال 61بود که تصمیم گرفت به سنت دیر پای محمدی (ص) عمل به تکلیف نماید و ازدواج کند اما هنوز بیش از دوازده روز از پیمان مقدس ازدواج وی نگذشته بود که بسوی جبهه های نور علیه ظلمت شتافت.
حسین در عملیاتهای متعددی چون والفجر مقدماتی ، والفجر 1 ، والفجر4 ، والفجر6 ، والفجر 8 ، والفجر9 ، عملیات بدر نقش آفرینی فوق العاده ای ایفاء نمود و بی تردید می توان عنوان کرد آن موفقیت ها مرهون شجاعت، خلاقیت، توانمندی و خدمات عالی حسین املاکی بود . حسین در سال 64 به تیپ قدس گیلان رفت ؛ واحد اطلاعات و عملیات تیپ را تقویت نمود و بهترین طرح عملیاتی والفجر 9 را با توجه به شناسایی هایش در منطقه سلیمانیه ارائه و اجرا نمود و به موفقیتهای بزرگی دست یافت .
سخنان مقام معظم رهبری در مورد این شهید گرانقدر:
شهید املاکی شما ؟! توی میدان جنگ که شیمیای زدند و خودش هم در معرض شیمیای بود ، بسیجی بغل دستش ماسک نداشت ، شهید املاکی ، ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش ! قهرمان یعنی این !؟

البته هر دو شهید شدند . هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد اما این قهرمانی ماند ، اینها که از بین نمی رود . زنده اند هم پیش خداوند زنده اند ، هم در دل ما زنده اند و هم درفضای زندگی و ذهنیت ما زنده اند.


((جهت شادی روحش صلوات))


 
آخرین ویرایش:

شاهد

عضو جدید
مناجات شاعر شهید حسین ارسلان
:gol:



شهید حسین ارسلان "رخشا" در (بیست و پنجم بهمن ماه1324-خورشیدی) در شهرستان مذهبی یزد تولد یافت ، محیط اعتقادی و آموزشهای پدرش "حاج علی اصغر" اورا آشنا و شیفته مکتب اهل بیت (ع) نمود و عشق به ابا عبدالله الحسین(ع) با دوبار شرفیابی و زیارت مرقد پاک آن بزرگوار ، در وجودش شعله ور شد .
"شهید رخشا" سوز و گدازهای درونی را با مطالعه کتب دینی و دیوان اشعار بزرگان تسلی میداد .
وی در سال 1346 بعنوان سپاهی دانش در روستای "گلیردطالقان" مامور به خدمت فرهنگی شد و یکسال از حساسترین دوران خدمت خویش را همجوار در محضر حضرت آیة الله طالقانی(ره)سپری نمود و شیفته بیانات و اندرزهای آن استاد گرانقدر گردید . پس از پایان مأموریت در شهرستان رفسنجان ، به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و بلحاظ سوابق قبلی و آشنایی با آیات عظام ، مأمور پخش اطلاعیه ها و نوارهای مذهبی گردید و در ادامه فعالیتهای فرهنگی و با تبعید آیت الله طالقانی به "بافت" و تماسهای مکرر با ایشان ، بر شدت مبارزات وی افزوده گشت .
در زندگی پر نشیب و فراز فرهنگی و اجتماعی خود ، از تلاش و کوشش و همدردی با درد آشنایان کوتاهی نمیکرد و خدمات صادقانه فرهنگی او را مردم رفسنجان و شاعران این شهر هرگز فراموش نخواهد كرد.
" شهید رخشا" در برخورد با شاگردان بیقرار و حساس خود , بسیار شکیبا و غمخوار بود و لحظه ای از آموختن باز نایستاید.
اندیشه های درونی , او را به سرودن اشعار واداشت , با آنکه بار خوانواده ای را به دوش میکشید , بهیچوجه به مادیات توجه نداشت , در چهره ی آرام و مهربانش , عشق به حق موج میزد. در جهت رسالت و نقش عمده ایکه در هموار کردن زمینه های رشد و استعداد هنری در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حس می نمود در پی ریزی و تشکیل کانون اسلامی شعرا و ادبای اداره ارشاد اسلامی رفسنجان , همت گماشت و از اعضای فعال هیأت مدیره گردید و طی سه سال تلاش و همکاری بی شائبه , بر شیفتگان شعر وادب تعهدات اعضای کانون , افزود و جلسات را انسجام بخشید.
از جمله خصوصیات آن شهید بزرگوار , علاوه بر تبحر و ذوق و استعدادی که در سرودن اشعار شیوا داشت , همچنین با فصاحت سخن و "صدای دلنشین" , هرگز پیرامون سرودن اشعار بی تعهد , نگردید و از شهرت طلبی و دیگر امتیازات پرهیز مینمود و تحت تاثیر جنگ تحمیلی و ایثار و شهادت طلبی های امت اسلام و اام ,جذبه های قلبی خویش را در رثای شهیدان و منقبت رزمندگان میسرود.
مطابق محتوای مناجاتی که از وی به یادگار مانده ساده مردن و درون بستر جان دادن را ننگ میدانست و شهادت در راه حق را آرزو مینمود و میسرود:

مرا با نور مطلق آشنا کن
ز دام ظلمتم یا رب, رها کن
مرا آیینه دل پاک گردان
بمیرانم پس آنگه خاک گردان
برایم ننگ باشد ساده مردن
درون بستر خود , جان سپردن
گنهکارم نمیدانم چه گویم
که راه وصل عشقت را بپویم
خدایا , ای خدای حی یزدان
ز درگاهت تو نومیدم مگردان
شهید حسین ارسلان "رخشا" همراه کاروان معرفة الله و همراه شهید "ماشاءالله صفاری (بندی سیرجانی)" و حمید نیک نفس و دیگر شعرای استان , تحت عنوان "اکیپ فرهنگی ارشاد اسلامی استان کرمان" در تاریخ 11/9/1364 به مناطق جنگی حق علیه باطل عازم شد تا با استمداد از عنایات الهی , گزارش حماسه های بسیجیان عاشق و آگاه را با سلاح شعر بعنوان سلاحی برنده و "مارش فرهنگی به گوش جهانیان برساند.
با ورود به کاروانیان عاشق تحت تاثیر جذبه های معنوی آنان , چنین اقرار مینمود " از افتخارات من اینست که بیست سال در کلاس بعنوان معلم مشغولم ولی روزی که به محیط عشق وارد شدم , کلاس را اینجا دیدم که همه ی شما معلمید و ....
در آن مکان مقدس و در میان رزمندگان , شور و حال تازه ای در وی پدیدار گشت چرا که قلم را , از بیان ایثارگریها و شهادت طلبی های رزمندگان , قاصر میافت و حقیقت عشق و عاشق را , آنهم تا حد جان باختن در راه معشوق , ورای توان بیان و کلام میدانست و معتقد بود , "برای تعریف عشق کسی شایسته تر از شهید نیست , شهید, عشق مجسم است".
در این حال و هوا بود که پرواز و رها شدن از دنیای مادی را طلب مینمود و برای رسیدن به این هدف و آرزوی , کربلالی لاله گون " هورالعظیم" را انتخاب کرد تا صبح روشن را در آن مکان بیابد و سر انجام در نیم روز بیستم آذر ماه هزارو سیصدو شصت و چهار
(20/9/1364) , هنگام دیدار و زیارت توانمندان اسلام , با اصابت شعله های آتشین بعثیان کافر و با مرگی آسان و بی رنج بدیدار یار شتافت. هرچند , رفتن او برای یاران و همراهانش دردناک بود , اما شوری دیگر ئدر دل همسنگرانش پدیدار ساخت , چرا که از هر قطره ی خون شهید هزاران خورشید عشق بر دمید او رفت و همسر و چهار فرزند به نامهای محسن و احسان و امین و مریم به یادگار گذاشت .

فرزندانش نیز اکنون دندانپزشک، مهندس معماری و کارمند دانشگاه ولیعصر هستند. جالبتر اینکه هیچکدام از سهمیه شهید استفاده نکرده حتی به مدرسه شاهد هم نرفتند و پا در رکاب پدر گذاشتند. روحش شاد و یادش گرامی باد

 

seyhoon

عضو جدید
شهید چمران که یک شهید تحصیل کرده و باهوش بود (دکترای برق از دانشگاه برکلی امریکا) و زندگی در امریکا با ان همه رفاه و موقعیت اجتماعی بالا را با رفتن به لبنان عوض کرد.
 

شاهد

عضو جدید
شهید ..(سید پا برهنه)همراه همت تا شهادت

شهید ..(سید پا برهنه)همراه همت تا شهادت

سيد حميد
میرافضلی چگونه مي توانست در جبهه ها کفش بر پا کند،درحاليکه خون همرزمان و يارانش بر ان خاکها ريخته بود."فخلع نعليک"رااز ياد نبرده بود و هنگاميکه با حاج همت سردار خيبر بسوي ميعاد وميقات ازلي خويش مي رفتند، تا عهد خويش وفا کنند واز وفاداران باشند، پايش برهنه بود.


اخرين باري که سيد راديدم،درگرماگرم عمليات خيبر بود.هيچ وقت يادم نمي رود.ان روزرفتم درسنگري که شهيد زين الدين انجا بود.روحيه خيلي عجيبي داشت.فشارکاروخستگي جنگي که طولاني شده بود،حتي براي يک لحظه هم خسته اش نکرده بود.بخصوص اصلا معلوم نبود تا يک دقيقه ديگر ممکن است چه اتفاقي براي همگان رخ دهد.حالا شما تصورکنيد سيدحميد انجا باشدمي شودنورعلي نور.

ان روز،روزسختي بودبراي همه.بخصوص براي حاج همت ولشکرش،لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص).

قرارشده بوديک گروهان يا کمترمأمورشوندبه لشکر۲۷ بروند براي بازسازي وکمک به حاج همت.قراربود که بروند سمت چپ جزيره مجنون که حاجي وبچه هايش انجابودند.اين مأموريت رادادند به سيدحميدتابرودخط راتحويل بگيرد.يادم است مقرفرماندهي لشکر ثارالله درسمت راست جاده،وسط جزيره جنوبي،نزديک کارخانه نمک ونزديک خط بود.
اتش ديوانه بود ومي ريخت روي سنگر.حاج قاسم هم انجا بود وخط رافرماندهي مي کرد.حاج همت وسيدحميدامدندانجاوواردسنگرشدند،سنگري دوروخيلي کوچک.جاکم بود،نشستيم.حاج همت وحاج قاسم صحبت هايشان راکردندوقرار شدمن هم همراهشان بروم تاخط راتحويل بگيريم وشب هم شناسايي داشته باشيم .حاج همت وسيد ازحاج قاسم خداحافظي نمودندورفتندسوارموتورشدندقبل ازاين که سوارموتورشوند من به سيد گفتم:بگذارمن ترک موتورحاجي بنشينم!گفت:پس من؟گفتم:توباموتورمن بيا!لبخند زدوقبول کرد.حالا مي فهمم که لبخندش معناي خاصي داشت.رفتم سوارموتورحاج همت شدم.اماده رفتن بوديم که حاج قاسم صدايم زد وگفت کارم دارد.از موتورامدم پايين ورفتم طرف حاج قاسم وحرفش رازد.برگشتم ديدم سيدبازرفته نشسته ترک موتورحاج همت.اتش انقدرزيادوفرصت کم که معطلي معنا نداشت.پيش خودم فکرکردم حتماسيدفکرکرده کارم زياد طول مي کشدوزودرفته سوارشده که بروندسرقرارشان.به من گفت:توبا موتورخودت بيا،بعداگرفرصت شد،بياسوارموتورحاجي شو!

انگارازچيزي خبرداشت که مي خواست دل مرا بدست اوردودلگيرنباشم. راه افتاديم.انها جلو من پشت سرشان.فاصله مان يکي دومتري مي شد.سنگرپايين جاده بود وبراي رفتن روي پد وسط مي بايست از پايين پد مي رفتيم روي جاده واين کارباعث مي شد سرعت موتورکم شود.عراقي ها روي ان نقطه ديد داشتند .تانکي مستقرکرده بودند وهروقت که ماشين يا موتوري پايين وبالا مي شدونورافتاب به شيشه هايشان مي خورد،گلوله اش راشليک مي کرد.ماموتورها رااستتارکرده بوديم وبا اين حال باز مارامي ديدند،چون فاصله نزديک بود.طبق معمول گلوله اي شليک نشد.يک حسي به من مي گفت گلوله شليک مي شود.
حاج همت راصدازدم وگفتم :حاجي،اين جاراپرگازتربرو!انگارحرف کفراميزي زده باشم،چرا که هنوز بعدازاين همه جنگيدن وديدن خيلي چيزهانفهميده ام که هرگلوله اي که شليک مي شود،باهدف خاصي است که خداوند مقرر کرده،هرگلوله اگرقسمت کسي باشد ،هيچ کس نمي تواند جلوي انرابگيرد.انگارروي گلوله اسم شهيدش رانوشته بودند.بالاخره گلوله شليک شد ودودي غليظ امدبين من وموتورحاج همت قرارگرفت،صداي گلوله وانفجارش موجي را به طرفم اورد که باعث شد تاچند لحظه گيج ومبهوت بمانم،ونفهمم که چه اتفاقي افتاده است.
رسيدم روي پدوسط وازميان دود وباروت بیرون امدم وبه به رفتن خودم ادامه دادم.انگاریادم رفته بود که چه اتفاقی افتاده وبا چه کسانی همراه بودم.یکدفعه متوجه موتوری شدم که سمت چپ جاده افتاده بود .دوپیکرروی زمین افتاده بودند.پیش خودم گفتم اینها کی شهیدشده اند که ازصبح تاحالا من انها راندیده ام ؟ب
ه ارامی ازموتورپیاده شدم وبه طرف انها رفتم.اولین نفررا که برداشتم(حاج همت) دیدم تمام یدن سالم است،فقط صورت ندارد.انگارموج تمام صورتش راقطع کرده بودواصلا شناخته نمی شد.دریک لحظه همه چیزیادم امد،حرکتمان ازپیش حاج قاسم و حرف زدنم باسید وحرکت مان به سمت پدوبعدانفجار.عرق سردی به پیشانی ام نشست .دویدم ورفتم سراغ نفردوم.اوهم به روافتاده بود.نمی توانستم باورکنم
اوسید حمیداست.چون همیشه ازلباس ساده اش می شدشناختش.:gol:
شادی روحشان صلوات
 

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سردار شهید مهدی خوش سیرت

سردار شهید مهدی خوش سیرت

نام شهيد : مهدی

نام خانوادگي : خوش سیرت

تاريخ تولد: 19/06/1339

محل تولد : روستای چورکوچان آستانه اشرفیه(گیلان)

تاريخ شهادت: 06/04/1366

محل شهادت : ماووت عراق

شهادت در عمليات: نصر 4

آخرين مسئوليت : معاون فرماندهی لشکر قدس

مزار شهيد : شهرستان آستانه اشرفیه


http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9428&stc=1&d=1240254014

سردار شهید اسلام ، مهدی خوش سیرت در نوزدهم شهریور سال هزار و سیصد و سی و نه، در روستای چورکوچان شهرستان آستانه اشرفیه دیده به جهان گشود .
تحصیلات دوران ابتدایی ، راهنمایی و متوسطه را آنگونه که شایسته بود در زادگاهش شهرستان آستانه اشرفیه پشت سر نهاد و در سال 1358 موفق به اخذ دیپلم گردید و پس از آن لباس مقدس سربازی را به تن کرد و چون رزمنده ای در خنثی نمودن توطئه های نوکران و جیره خواران استکبار جهانی در منطقه گنبد ، حضوری شجاعانه داشت . هنوز دوره سربازی را به اتمام نرسانده بود که نامش را در مدرسه عشق ثبت نمود؛ مهدی زمانی عضو مدرسه عشق شد که خود تدریس عشق می کرد، وی آبدیده و سرد و گرم جبهه چشیده، لذا دوست داشت با نیروهای رزمنده نه تنها در جبهه و هنگام جهاد و مجاهدت بلکه در پشت جبهه و زادگاه و شهر و حتی منزلشان ارتباط برقرار کند و عجیب به بسیج این پایگاه مردمی عشق می ورزید و بین جبهه و پشت جبهه همیشه در حال تردد بود .
مهدی از روزی که گام در جبهه های حق علیه باطل گذاشت و در مدرسه عاشقان روح الله ثبت نام کرد هرگز تسویه حساب نگرفت و هیچگاه دنبالش هم نرفت، در زمان حضورش در جبهه ها همیشه تلاش داشت در عملیاتها شرکت کند و اگر به دلیل حضور در منطقه ای دیگر موفق به شرکت در عملیاتی نمی شد، غم تمامی چهره نورانی اش را فرا می گرفت و تا چند روز حال خوشی نداشت .
و با تلاش بی وقفه اش در عملیاتهای افتخار آفرین و غرور آمیز طریق القدس ، فتح المبین ، بیت المقدس ، فتح خرمشهر ، رمضان ، مسلم ابن عقیل ، محرم ، والفجر4، والفجر6، هور العظیم ، قدس ، بدر ، والفجر8 ، کربلای2 ، کربلای5 ، ونصر4 و... حضوری قهرمانانه داشت .
آقا مهدی مسئولیت های خویش را در جبهه از فرماندهی دسته آغاز، و پس از گروهان و گردان ، با رشهادت و شجاعت و توانمندی و مدیریتی که از خود نشان داده بود به فرماندهی تیپ دوم محرم و معاونت فرماندهی لشکر قدس گیلان برگزیده شد .
مهدی در زندگی کوتاه؛ لیکن سراسر حماسی اش عجیب به شهدا عشق می ورزید و در فراق دوستان می سوخت و هماره؛ در دل و بر لب آرزوی شهادت داشت و در دعاهایش همیشه می گفت : ((خدایا مرا به جمع این عزیزان ببر))
سر انجام پس از هشت سال حضور مستمر و مداوم در جبهه های جنگ ، و رزم بی امان و مجاهدت در دو جبهه جهاد اصغر و جهاد اکبر؛ در عملیات نصر 4 – فتح ماووت عراق؛ ساعت 30/ 11 تاریخ 6/4/1366 ندای ارجعی الی ربک را از معشوق الهی شنید و بیقرار، مشتاق، عاشقانه و لبیک گویان بسویش پرواز کرد و به دریای رحمت الهی پیوست و ستاره ای درخشان در آسمان انقلاب اسلامی ایران گردید .


((روحش شاد و یاد و خاطره اش عزیز و گرامی باد))
 

پیوست ها

  • خوش سیرت.jpg
    خوش سیرت.jpg
    15.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز شمار اردیبهشت
1 اردیبهشت:عملیات بازی دراز -1360-منطقه سرپل ذهاب_ارتفاع بازی دراز
2 اردیبهشت:تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/شهادت حاج حسین بصیر فرمانده لشگر25کربلا(1365)
3 اردیبهشت:شهادت امیر سپهبد ولی الله قرنی(1358)
5 اردیبهشت:شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در طبس(1359)
6 اردیبهشت:شهادت آیت الله شیخ مهدی شاه آبادی(1363)/شهادت محمد منتظر قائم(1359)
7 اردیبهشت:عملیات ایذایی-1360-منطقه:پاوه_نودشه
8 اردیبهشت:شهادت علی اکبر قربان شیرودی(1360)/شهادت حسن شفیع زاده بنیانگذار و فرمانده توپخانه سپاه(1366)
10 اردیبهشت:عملیات بیت المقدس-1361-منطقه هویزه_خرمشهر-رمز:یا علی ابن ابی طالب(ع)/شهادت محسن وزوایی(1361)
11 اردیبهشت:عملیات ایذایی-شهید عبادت(گروه چمران)-1360-منطقه:سوسنگرد_سید خلف/شهادت حسین قجه ای(1361)
12 اردیبهشت:عملیات ایذایی_ابوذر-1360-منطقه:گیلانغرب_تنگه حاجیان/شهادت استاد مرتضی مطهری
13 اردیبهشت:شهادت حاج حسین اسکندرلو(1365)
19 اردیبهشت:عملیات انصار الحسین-1366-منطقه هور الهویزه_جزیره مجنون
22 اردیبهشت:عملیات ایذایی-1360-منطقه :سوسنگرد_رحیمی
25 اردیبهشت:عملیات شیخ فضل الله نوری-1360-منطقه:آبادان_تپه های مدن
26 اردیبهشت:عملیات حسین بن علی(ع)-1361-منطقه:ارتفاع میمک/حمله ارتش بعث به شهر مرزی مهران و اشغال این شهر(1365)
27 اردیبهشت:عملیات بیت المقدس-1367-منطقه:سلیمانیه(ماووت_ارتفاع شیخ محمد)
28 اردیبهشت:شهادت سید مجتبی هاشمی فرمانده فدائیان اسلام(1364)
31 اردیبهشت:عملیات امام علی(ع)-1360-منطقه:غرب سوسنگرد/عملیات امام مهدی (عج)-1360-منطقه:ارتفاعات الله اکبر_شمال سوسنگرد
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است
امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است
تا لحظه های پیش دلم گور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است
در آسمان سینه من،ابر بغض خفت
صحرای دل،بهانه باران گرفته است
از هرچه بودی عشق،تهی بود خانه ام
اینک صفای لاله و ریحان گرفته است
دیشب دو چشم پنجره،در خواب می خزید
امشب سکوت پنجره،پایان گرفته بود
امشب فضای خانه دل سبز و دیدنی است
در فصل زرد،رنگ بهاران گرفته است
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
از اروند تا هیرمند
نگاهی به مجاهدت های سردار شهید جواد حاج خدا کرمhttp://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9430&stc=1&d=1240266106
 

پیوست ها

  • هيرمند.jpg
    هيرمند.jpg
    17.3 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • سردار شهید جواد حاجی خدا کرم.doc
    29 کیلوبایت · بازدیدها: 0

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
روز دوم ارديبهشت سالروز تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را به همه كساني كه دل در گرو حفظ اين نظام و انقلاب دارند تبريك عرض مي كنم.**امروز در كشور ما سپاه و بسيج آنجايي كه ديگه همه از كار مي مانند وارد عمل مي شوند و قضيه را تمام مي كنند.به عنوان مثال : چندين ماه پيش دستگيري چند جاسوس خبره و متخصص توسط سازمان حفاظت اطلاعات سپاه، دستگيري مجريان سايت هاي ضداخلاقي توسط معاونت اطلاعات سپاه در چند هفته پيش،زدن ضربه سنگين به بزرگترين پروژه براندازي نرم غرب و منهدم كردن آن توسط مركز جرايم سازمان يافته سايبري سپاه.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
روز دوم ارديبهشت ماه سالروز تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را به همه افرادي كه دل در گرو حفظ اين نظام و انقلاب دارند تبريك عرض مي كنم.***در مملكت ما سپاه و بسيج آنجايي كه ديگه همه از كار مي مانند وارد عمل مي شوند و قضيه را تمام مي كنند. به عنوان مثال : دستگيري جاسوسان خبره و متخصص در چند ماه پيش توسط سازمان حفا سپاه ، دستگيري متوليان سايت هاي ضد اخلاقي توسط معاونت اط سپاه و منهدم كردن بزرگترين پروژه براندازي نرم غرب توسط مركز جرايم سازمان يافته سايبري سپاه.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9438&stc=1&d=1240348516
حنای سرخ
بار آخری که از جبهه آمده بود موی سر و صورتش بلند شده بود.به او گفتم:«حاجی!موی سر و ریشت خیلی بلند شده،اصلاح کن»
در جوابم گفت:«می خواهم آنرا خضاب ببندم.»خندیدم و گفتم:«از رنگ قرمز حنا خوشم نمی آید»در جوابم گفت:«این موها و ریشها می خواهند با خون سرخ خضاب بسته شوند...»
وقتی پیکر مطهر شهید را برایمان آوردند ریشش با خون خضاب شده بود.
به نقل از همسر شهید حاج حسین بصیر
 

پیوست ها

  • بصیر.jpg
    بصیر.jpg
    62 کیلوبایت · بازدیدها: 0

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9439&stc=1&d=1240350174
شهید رمضان
برادر بزرگتر گفت:علی اینهمه جبهه بودی بس نیست؟میدانی مادر،چقدر انتظار کشید تا برگردی.
علی جواب داد باید بروم.من نمی توانم بمانم.
چند روز بعد،دخترم آمد.گفت:مادر علی رفته!
گفتم:بدون خداحافظی با من نمیره...
رفتم دم در،کیفش را روی دوشش انداخته بود و روی پله ایستاده بود.کمی آجیل توی کیفش گذاشتم.اشک در چشمانم حلقه زد.هنوز بالای پله ها ایستاده بود.سریع به اتاق برگشتم تا اشک مادرانه ام مانع رفتنش نشود و مرددش نکند.وقتی از اتاق بیرون آمدم،رفته بود.
...رفت و پانزده ماه از او بی خبر ماندیم.یقین پیدا کردیم که علی ما جزء شهدای عملیات رمضان است.برایش مراسم ختم گرفتیم بی اینکه نشانی از پیکرش داشته باشیم.همان شبهای مراسم علی بود که خوابش را دیدم.کنار حوض نشسته بود.
گفتم:علی تو نمرده ای؟
گفت:نه مادر!می بینی که زنده ام!
گفتم:پس چرا اینجا نشسته ای؟
گفت:آخه تو باتلاق افتاده بودم،آمدم اینجا دست و پایم را بشویم...
سالها گذشت.سالها انتظار.
ماه رمضان بود.سالگرد عملیات رمضان و سالگردعلی.سیزده سال از آن روز گذشته بود.خبر رسید،بیایید پیکر پاک علی در تفحص باتلاقهای جنوب بدست آمده است.
مادر شهید علی هوشیار
 

پیوست ها

  • نی.jpg
    نی.jpg
    44.1 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9440&stc=1&d=1240351479
آن روز مبادا که در این نفع وجود
شرمنده لاله های پرپر باشیم
 

پیوست ها

  • ش.jpg
    ش.jpg
    25.2 کیلوبایت · بازدیدها: 0

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9441&stc=1&d=1240352315
شهیدی که در قبر خندید:شهید محمد رضا حقیقی
شهید در یادداشتی که از خود به جا گذاشته بود مصرع دوم شعر را به صورت زیر تغییر داده بود
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
 

پیوست ها

  • حقیقی.jpg
    حقیقی.jpg
    46.4 کیلوبایت · بازدیدها: 0

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9442&stc=1&d=1240352634
تقدیم به جانبازان اعصاب و روان
غزل فراموشی
احوال تو پیداست دگرگون است
صحبت سر دشمن و شبیخون است
هرچند کلاهخود تو یک سطل
نارنجک تو اگرچه صابون است
بگذار بخندند به رفتارت
بگذار بگویند که مجنون است
تنها نمک اند روی زخمها اینها
بهتر که ندانند دلت خون است
بلوار کشاورز نمی داند
در قلب تو چند لاله مدفون است
در خاطر اهل این حوالی نیست
در نقشه کدام نقطه کارون است؟
یک فرقه شنیده اقتدارت را
از این بابت هم از تو ممنون است
اما می گوید ارزش ایثار
بر طبق کدام اصل قانون است؟
ای کاش بیاورد بیاد امروز
این قوم به امثال تو مدیون است
هستی،تو هنوز و بی جهت شاعر
سرگشته میان لفظ و مضمون است
دیروز گذشت و جنگ پایان یافت
موضوع تو داستان اکنون است
کتاب"از نوع غزل"-شاعر:حمید رضا حامدی
 

پیوست ها

  • روان.jpg
    روان.jpg
    23.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

شاهد

عضو جدید
امروز سالگرد شهادت <حمید چریک>فاتح مدال فتح

امروز سالگرد شهادت <حمید چریک>فاتح مدال فتح


فرمانده گردان 408امام حسین(ع)لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
سال 1334 خورشیدی در «کرمان» در خانواده ای متدین و خانه ای محقر پا به عرصه وجود گذاشت. علی رغم مشکلات فراوان تحصیل خود را با موفقیت به پایان رساند.
در سالی که توام بود با تحصیل تجربه های زیادی را جمع می کرد. در سال 1355 به خدمت سربازی رفت اما نتوانست زورگویی و ستم مأمورین شاهنشاهی را تحمل کند و شبانه محل خدمت خود را ترک کرد.
در سال 55 مادرش را از دست داد چندی بعد پدر نیز از دنیا رفت و او به تنهایی عهده دار مخارج خانه شد. در سال 59 به علت وضع کردستان به همراه همرزم خود شهید عربنژاد برای سرکوبی ضد انقلابیون به مهاباد عزیمت کرد و بعد به جبهه ها شتافت.
همسر شهید می گوید: به او حمید چریک می گفتند. اخلاقش خوب و مهربان و صمیمی بود، به بزرگترها احترام می گذاشت، از نظر اخلاقی بی اندازه خوب بود. حدود سه سال با هم زندگی کردیم. قبل از جنگ مأموریت غیر جنگی می رفت به مهاباد و کردستان. او چهار ماه در تهران دوره چریکی دید. جنگ شروع شد روز اول جنگ به جبهه رفتند وقتی و دو ماه می ماند و بعد به مرخصی می آمدند. مرخصی زیاد طول نمی کشید سراسر چهار روز بیشتر نبود و توی این سه چهار روز عجله داشت که به جبهه برگردد از او سوال کردم؟ حتماً داوم توی جبهه هستی و میگفت توی جبهه به من نیاز دارند باید حتماً بروم. از او می پرسیدم در جبهه چه مسئولتی داری نمی گفتند. می گفت: کاری انجام نمی دهم رزمنده ها که به خط مقدم می روند مواظب وسایلشان هستم کاری آنجا ندارم باید بروم.
شهید ایرانمنش بارها در جبهه از ناحیه پا و کمر مجروح شد و گواه صادق این مجاهدتها مدال فتح است که از طرف آیت ا... خامنه ای به دخترش عطا گردید. سرانجام در تاریخ 2/2/61 به خیل شهیدان پیوست
.
ایشان در جبهه فرمانده گردان عملیاتی بودند. باید بیشتر وقت در جبهه باشد. دو د فعه به شدت مجروح شدند و در عملیات بیت المقدس و عملیات فتح المبین تمام بدنشان پر از ترکش بود و می بایست عمل کند. مسافرت کوتاهی به شیراز داشتند وقتی برگشتن یکی از همرزمانش گفتند شما دیگر به جبهه نروید شهید گفت نه من می روم او گفت وضعتان خوب نیست آمدند خانه و گفت بعد از عمل می روم رفت بیرون و آمد گفت نه من باید بروم جبهه ساکشان را مرتب کردند و رفتند 15 روز بعد خبر شهادتشان را آوردند.
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید
 

yareza2006

عضو جدید
نماز شب محمود ترک نمي شد

نماز شب محمود ترک نمي شد، در جبهه که بوديم، يک شب خيلي باران مي باريد، بچه ها لباس خشک نداشتند، هرکس دراين موقعيت فقط به فکر اين است که لباس گرم بپوشد ولي محمود در آن موقعيت اول نماز شبش را خواند.

سردار شهيد مهندس ناصر فولادي از فرماندهان عمليات بيت المقدس، دست مستخدم بخشداري را مي بوسيد و براين بوسه افتخار مي کرد ، چراکه پيامبر اکرم(ص) دست پينه بسته کارگر را مي بوسيد.
ديوان بيگي در وصف همسرش، شهيد ناصر فولادي نوشته است: آنگاه که نوجواني 14 ساله بيش نبودي، از ظلم و ستم شاه و چپاول نفت سخن مي راندي... در مبارزه عليه طاغوت تا پاسي از شب گذشته اطلاعيه هاي امام را بادست نوشته، پخش مي نمودي، با مواد منفجره وآتش زا ، سه راهي و کوکتل مولوتف مي ساختي تا عليه دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گيرد... .
در سال 56 اولين عکس ملعون شاه را از محوطه دانشگاه صنعتي شريف، پايين کشيدي و مجسمه او را سرافرازانه با کمک دوستان سرنگون کردي، در صف تظاهر کنندگان خطاب به مزدوران خائن گفتي:" قلب من آماج گلوله هاي شماست "و سينه ستبر خود را بر آنها گشودي. تو را مبارز يافتم، آنگاه که در سنگر دانشگاه در صف مبارزه با گروه هاي الحادي به دفاع از مظلوميت شهيد بهشتي پرداختي و از ليبرال و منافق بيزاري جستي ... .
تو را مبارز يافتم، آنگاه که در صف فاتحان لانه جاسوسي آمريکا ، يکسال شبانه روز مقابل کفر، خستگي ناپذيري پرتلاش ايستاده و به گفته دوستان، مسئوليت آنان را نيز بر دوش خود نهادي ... .
تو را مبارز يافتم آنگاه که کردستان دست نياز به سوي مبارزان گشود، به مصاف با باطل شتافتي و در ظهر عاشورا، گرسنه وتشنه به ياد امام حسين(ع) و اصحاب با وفايش در زير رگبار گلوله خصم ،به نماز پرداخته و شهد عروج محمود عزيزت( اخلاقي) بودي... . تو را مبارز يافتم آنگاه که در سمت بخشدار منطقه جبالبارز ،28 روز طي طريق نمودي و به گفته دوستان، جبالبارز جنوبي را کشف نموده تا خدمت به محرومين نمايي.
علي گونه 300 گالن نفت را با پمپ دستي، شبي تا صبح، نفت زدي تا فرداي آن روز سريعتر به دست مستضعفين جلوي بخشداري توقف نموده اند برساني ، خود نيز به کمک شتافته و پاکت هاي سيمان را برپشت نهادي که آثار زخم تا مدتها باقي مانده بود، شبانه براي محرومين آذوقه، نفت و ... به درب منزلا مي بردي و خود در گوشه اي پنهان مي شدي تا ريا نشود.
دست مستخدم بخشداري را مي بوسيدي و براين بوسه افتخار مي کردي که چراکه پيامبر اکرم(ص) دست پينه بسته کارگر را مي بوسيد،در درو محصولات محرومان، داسي را در دست گرفته و ساعتها زير آفتاب سوزان کمک مي نمودي... .
تو را مبارز يافتم ، آنگاه که حضور در جبهه را بر هر مسئوليتي اولا دانسته و پيشنهاد فرمانداري را رد نموده و از بخشداري نيز استعفا دادي ... .
به هر حال شهادت محمود روي بچه ها اثر گذاشت. يک کم روحيه آنها را ضعيف کرد ولي يادشان آمد که محمود آرزويش اين بود، آدم ناراحت نمي شود از اين که کسي به آرزويش برسد،... .


تو را مبارز يافتم آنگاه که به خاطر سنت پسنديده ازدواج به اداي نيمي از دين، از حنظله غسيل الملائکه سخن گفتي و جهاد في سبيل الله را بر همه چيز راجع دانستي... .
تو رامبارز يافتم آنگاه که اتاق عقد را با آيات جهاد و شهادت مزين نمودي و پس از مراسم نيز سراسيمه جهت تجديد عهد با شهيدان ، به سوي گلزار شهدا شتافتي.
تو رامبارز يافتم که برتر از حنظله به عهد خود وفا کردي و با حضور در جبهه ، خود را به خرمشهر رساندي و به آرزوي هميشگي ات که هميشه در قنوت نمازهايت تکرار مي شد"الهم ارزقني توفيق شهاده في سبيلک" نائل آمدي و پرونده 22 سال عمر پر برکت که سراسر مبارزه و مجاهده بود، بسته شد و براستي تو را شهادت لايق بود و بس.
 

شاهد

عضو جدید
وصیت نامه سردار شهید حمید ایرانمنش:gol:
بسمه تعالی
السلام علیک یا ابا عبدا... الحسین. لبیک، لبیک، لبیک
خدایا اگر بخواهی از ما بگذری از فضل و احسان تو است نه شایستگی ما و اگر بخواهی ما را به کیفر برسانی از عدل و دادگری توست.
بخششت را بر ما آسان فرما و بگذر از گناهان ما، ما را از کیفرت رها کن. ما را طاقت و توانایی دادگری تو نیست و ما را به عفو و کرم خودت ببخش. آمین.
با سلام و درود به خدا و رسول و ائمه اطهار و امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و ملت شهید پرور ایران.
این وصیتنامه من به امتی قهرمان و شهید پرور است که برای بهای آزادی دین و شرف اسلامی این سرزمین بهای گرانبهایی پرداخته اندو هنوز هم تا به ثمر رساندن این نهال به درختی پر ثمر و پر میوه های شیرین این سرزمین بزرگ اسلامی که وجب به وجب خاک آن بوی عطری دلپذیر از عطرهای بهشت خدایی را میدهد و باید قدر این نعمت خدا داده را بدانیم و بیشتر به قیمت خون و جان و مال به این نهال تازه تولد یافته بپردازیم.
مسائلی چند به شما ملت، به عنوان فرزندی کوچک از فرزندان شما، متذکر می شوم و اگر به سادگی از این مسئله بگذرید بدانید دچار عذابی سخت خواهید شد. همانطور که می دا نید خداوند دلایل وجودی خودش را به وسیله پیامبران به دیده های عقل بر شما مینماید و بعد آنهاییکه ایمان آورده اند ؛ او آنها را مورد امتحانات سخت و شدید قرار می دهد تا ببیند که آیا لایق هستند که نعماتش را باز بر آنهابگستراند. شاید دقت نکنید اطراف شما پراکنده است. خطر کودتا، خطر حملات نظامی، خطرات درگیریهای داخلی و توطئه های سران بعضی کشورهای مرتجع منطقه عرب و کشورهای بلوک شرق و غرب و در رأس آن آمریکای جنایتکار .
خداوند تمام حیله هایشان را برای از بین بردن اسلام به خودشان برگردانده است و آخرین حربه ای را که توانسته اند علم کنند به حساب خودشان طرح کمپ دیوید دوم بوده است که بر خی از حاکمان نالایق عرب می خواهند د و دوستی بیت المقدس راتقدیم آقای بگین نمایند.
تنها نگرانی آنها این است که آمریکای جنایتکار فقط عشرتکده های ما را گرمتر کند و انبارهای مهماتشان را از هر بنجلی پر سازد و محافظت آنها را هم به عهده داشته باشد. بقیه مردم محروم فلسطین و دیگر مردم فقیر بلاد اسلامی در هر شرایطی باشندبه این حاکمان چه مربوط است.
ای جوانان عزیز و ای خواهران، ای مادران و ای پدران به خصوص روی سخنم با شماست بگذارید فرزندانتان با آداب و سنن اسلامی بزرگ شوند و سعی کنید به بعد سیاسی و رکن اساسی اسلامی که به آن توجه دارد و ملت هم آگاه به آن شده است از دست ندهید. قرآن را جهت هدایت، نهج البلاغه را جهت مردم داری و طریقه حکومت، صحیفه سجادیه را جهت آمرزش و طلب مغفرت و دعا به درگاه خدا را از دست ندهید که که همین 3 رکن است که حافظ شما امت شهید پرور اسلامی میباشد. برای اینکه طنابهای محکمی هستند جهت بالا رفتن از آن به طرف خداوند. شما به دوران زندگی پیامبر توجه کنید و بروید مطالعه نمایید که چه رنجهایی متحمل شده اند در آن گرمای شعب ابی طالب و گرمای سخت آن و چه جنگها و ناراحتیها را متحمل نگردید .خوب شما مسلمانید پس بیائید کمی فکر کنید یک شبه که نمی شود تمام مسائل و مشکلات انقلاب تمام عیار اسلامی ما را حل کرد. شما یک کشور در دنیا نشانشان دهید که انقلاب بکند ولی به خط سازش یا به شرق یا به غرب نگراییده باشد و ما انقلابمان مسائل داخلی و گرفتاریهای اقتصادی به اضافه مسئله جنگ و مسائل طبیعی مانند سیل و زلزله همه را در برگرفته است ولی با تمام این مشکلات چون توکل ما بر خدا است خدا هم ما را یاری میدهد. شما ملت چون قوم اسرائیل ناسپاسی را پیشه نگیرید و بهانه های سخت بر سر دولت اسلامی هر روز نتراشید سعی کنید که مشکلات را بکلی از دولت در کلیه زمینه ها بردارید.
سختی هم با دادگاههای انقلاب باید همچنانکه با قاطعیت با منافقین مبارزه نموده است با تروریستهای اقتصادی هم مبارزه کند و آن را محکمتر بر آنان فرود آورد تا بلکه شبی گرسنه ای با شکم سیر بخواب رود.
و در آخرین صحبتهایم روی سخنم با مسئولین امور تربیتی جامعه از روحانیت تا معلمان است، روحانیت متعهد شدیدتر کار کنند. شناسایی اسلام واقعی و معلمین فرزندان مردم را بطور امانتی سالم از لحاظ جسمی و روحی تحویل آینده بدهند علی الخصوص کودکان پرورشگاه رسیدگی بیشتری باید بگردد. در پایان وصیتم از تمام ملت خواستارم شهدای خودتان را فراموش نکنید.
حمید ایرانمنش
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9447&stc=1&d=1240430778
 

پیوست ها

  • گمنام.jpg
    گمنام.jpg
    85.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سردار شهیدمحمود قلی پور

سردار شهیدمحمود قلی پور

نام شهيد: محمود

نام خانوادگي: قلی پور

تاريخ تولد:1332

محل تولد: شیراز

تاريخ شهادت: 10/6/65
محل شهادت: حاجی عمران

شهادت در عمليات: : کربلای2

آخرين مسئوليت:رئیس ستاد لشکر قدس

مزار شهيد: گلزار شهدای رشت


http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9449&stc=1&d=1240436621

پاسدار شهید حاج محمود قلی پور در سال 1332 در استان فارس ، شهرستان شیراز، ازخانوده ای مذهبی که از پدری گیلانی و مادری اصفهانی دیده به جهان گشود . دوران خردسالی وی در شیراز سپری شد او بعلت شغل پدر که نظامی بود به همراه خانواده از شیراز به تهران عزیمت نمود و تحصیلات مقاطع ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت در تهران سپری کرد و تحصیلات مقطع دبیرستان را با توجه به هجرت خانواده از تهران به رشت انتقال یافت و در دبیرستان شهید بهشتی (فعلی) رشت تحصیلات را به پایان رساند .
باورود به سن جوانی از آنجا که شور آزادیخواهی و مبارزه طلبی با بیداد در وجودش شعله می کشید ، به صفوف مبارزین و انقلابیون پیوست و برعلیه نظام جورستم شاهی تلاش و کوشش فراوان نمود .

با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی حاج محمود که در متن انقلاب بود با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی برای حفظ دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی با عضویت در کمیته فعالیتش را تداوم بخشید و با شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی او بعنوان یکی از موًسیسن سپاه رشت در تشکیل این نهاد مقدس انقلاب اسلامی از سر عشق و ایمان شرکت جست.
در کسوت مربی آموزش نظامی و فرماندهی واحد عملیات نقش بسزایی را در آموزش نیروهای سپاهی به انواع تاکتیکهای نظامی و شیوه های رزمی تحت تعلیم وآموزش قرار داد . ایشان مدتی فرماندهی پادگان المهدی چالوس را بعهده گرفت.
او در پاک سازی جنگلهای گیلان از لوث وجود افراد فتنه جو و تروریست بسیار کوشید . حاج محمود نه تنها درگیلان بلکه در استان کردستان و در آزادسازی پاوه از لوث وجود کومله و دمکرات به همراه شهید جلیل القدر چمران مردانه جنگید .
با شروع جنگ تحمیلی نیز بسوی جبهه های نبرد با دشمنان اسلام شتافت ، او در منطقه سرپل ذهاب مسئولیت حفاظت از پادگان ابوذر را داشت و توانست به همت والایش از سقوط حتمی پادگان جلوگیری نماید .
حاج محمود چون از قدرت برنامه ریزی و تدبیر و طراحی کم نظیری برخوردار بود ، فلذا جایگاه ایشان همیشه در پست های حساس و مسئولیت آفرین و پرخطر بود از جمله مسئولیت گروه ضربت عملیات جنگل و فرماندهی عملیات جنگلهای گیلان برای سرکوبی ایادی استکبار جهانی ، فرماندهی گردان رزمی ، معاونت طرح و عملیات تیپ قدس ، قائم مقام ستاد لشکر قدس و ریاست ستاد لشکر قدس برشانه های ستبر ایشان سنگینی می کرد،
سرانجام حاج محمود همانند دیگر همرزمانش زیستنن دراین دنیای فانی برایش دلتنگ وحزن آور بود، ساعاتی پس از شنیدن مژده بشارت شهادت در عالم خواب(رویا) از دوست و همرزمش شهید میثم محمد بیگلو روح بلندش سبکبال و عاشق بر فراز قله های رفیع کدو در حاجی عمران ( محورعملیاتی کربلای 2 ) بر اثر ترکش گلوله توپ دشمن دعوت حق را لبیک گفت و در دیارجانان رحل اقامت افکند و خدایش خونبهایش گردید.



((روحش شاد و راهش پر رهرو باد))
 

پیوست ها

  • 2agpzm1.jpg
    2agpzm1.jpg
    57.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9471&stc=1&d=1240602410
ای شهید،

ای آنکه بر کرانه ی ازلی وابدی وجود بر نشسته ای!
دستی بر آور وما قبرستان نشینان عادات نحیف را نیز از این منجلاب بیرون بکش!
((سید شهیدان اهل قلم))
 
آخرین ویرایش:

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9487&stc=1&d=1240671311
جنگ دریایی
از قرارگاه باهنر آمده بود خلیج،کمکمان می کرد.
گفتم :«اونجا که بازارت گرمتر بود،بیکار بودی اومدی اینجا؟»
گفت:«داداش من،اینجا تیشه به ریشه زدن داره،اونجا این خبرا نبود.»
-منظورت چیه؟
-اونجا یه عده مزدور بدبختن که گول آمریکایی ها رو خورده ان،اما اینجا خود آمریکاییان.یه صفای دیگه داره.تازه میگن اونایی که توی دریا شهید می شن،اجرشون بیشتره.اگه خدا خواست و توی دریا شهید شدیم،برای بقیه شهدا قیافه می گیریم.
*
جنازه اش هم انگار می خندید.
کتاب جنگ دریایی از مجموعه یادگاران
 

پیوست ها

  • دریا.jpg
    دریا.jpg
    83.9 کیلوبایت · بازدیدها: 0

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9503&stc=1&d=1240749856

6اردیبهشت:سالروز شهادت محمد منتظر قائم
(1359)
مقام معظم رهبری و شهید منتظر قائم
مقام معظم رهبری در مراسم هفت شهید منتظر قائم که در مدرسه عالی شهید مطهری برگزارشد،فرمودند:برای اینکه باز هم بیشتر به خون این شهید عرض ارادتی کرده باشم،این جمله و این نکته را می گویم که شهادت این برادر در آن کویر سوزنده ای که مدفن کفار نظامی دشمن شد،یک معنای این مفهوم می تواند باشد که ما جز به بهای خون و جز با سرمایه شهادت و جانبازی امکان ندارد که بتوانیم در مقابل جهازات صنعتی مخوف مقاومت کنیم.
 

پیوست ها

  • طبس.jpg
    طبس.jpg
    70.6 کیلوبایت · بازدیدها: 0

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9504&stc=1&d=1240750249
شهید منتظر قائم و سفید پوشی عمارت
وقتی پدر شهید منتظر قائم،سیاهپوشی محل و ازدحام را می بیند،می گوید:بروید این سیاه ها را بردارید.سیاهپوشی موقعی مورد دارد که اولا بازماندگان عزادار باشند و دیگر اینکه خود شهید وابستگی فراوانی به این دنیا داشته باشد،طوریکه بریدن از دنیا برایش دردناک و ناگوار باشد.در حالیکه پسر من یقین دارم که عاشقانه به دیدار خدا شتافت.او شوق شهادت داشت و هم اکنون نیز به آرزوی خود رسید.بروید عمارت را سفید پوش کنید و پرچم سفید بزنید که رنگ آرامش و رسیدن به رغبت است.
 

پیوست ها

  • منتظر.jpg
    منتظر.jpg
    2.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
كجاييد اي شهيدان خدايي
بلاجويان دشت كربلاييد
كجاييد اي سبكبالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوايي
 

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاج احمد

حاج احمد

يكي مي‌گفت‌: "تازه رسيده بودم به قرارگاه تاكتيكي و دلم مي‌خواست حاج احمد را ببينم‌. همين طور كه داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه مي‌رفتم‌، صحنه عجيبي ديدم‌. درميان آن سكوت وخلوتي بعد از ظهر كه هر كدام از بچه‌ها از شدت گرما به سنگري پناه برده بود و چرت مي‌زدند، حاج احمد در كنار تانكر آب نشسته بود و با دقت و وسواس خاصي‌، ظرفهاي ناهار بچه‌هاي قرارگاه را مي‌شست‌. اول باور نكردم كه حاج احمد باشد ولي وقتي به آرامي نزديك رفتم‌، ديدم كه خود اوست‌. با خودم گفتم آدم مثل حاج‌احمد با آن همه يد و بيضا، فرمانده تيپ ۲۷ حضرت رسول‌(ص‌) و مسوول قرارگاه تاكتيكي باشد و بيايد كنار تانكر آب‌، كاسه بشقابهاي بچه‌ها را بشويد؟! در همين فكر بودم كه يك هو به ياد دوربينم افتادم‌. به تندي‌، با دوربين قراضه‌اي كه روي دوشم داشتم‌، جلو رفتم و قبل از اين كه متوجه شود، او را درون كادر دوربين جا دادم و با فشار تكمه‌اي‌، براي هميشه ثبتش كردم‌"

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9512&stc=1&d=1240777862

دوستان نمیدونم چه قدر حاج احمد متوسلیان و میشناسید.همینو بگم که در نوع خودش نابغه ای بود.
پیشنهاد میکنم برای شناخت بیشتر این سردار رشید اسلام کتاب(فیلمنامه) ****وقتی کوه گم شد*****نوشته بهزاد بهزاد پور رو بخونید. پشیمون نمیشید.

 

پیوست ها

  • 27_8707171340_L600.jpg
    27_8707171340_L600.jpg
    93.2 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا