دکتر شون مگ گواير
درباره حرفات در باره تابلوی نقاشی ام خيلی فکر کردم و يه چيزايي به نظرم رسيد. اگر از دنيای هنر ازت بپرسم حتمن درباره همه کتابهای هنری نوشته شده, يه جواب سطحی توی چنته داری. درباره ميکل آنژ هم خيلی چيزا می دونی. آثار هنری و نوشتاری, تمايلات هنری, رابطه اش با پاپ, گرايش های جنسی اش, درسته؟ اما شرط می بندم نمی تونی بهم بگی که اگه به جای اون توی کليسای «سيستين» وايستاده بودی, چه حالتی می داشتی. برای اينکه هيچ وقت اونجا نبودی و به بالا و اون سقف نقاشی شده زيبا نگاه نکردی.
اگر راجع به زنا ازت بپرسم شايد از سليقه شخصی ات برام تعريف کنی. چند باری باهاشون بودی, اما نمی تونی بگی چه احساسیه که آدم صبح کنار زنی بيدار بشه که واقعن باهاش احساس خوشبختی می کنه. تو بچه پوس کلفتی هستی. اگه از جنگ ازت بپرسم شايد با نقل قولی از شکسپير جوابم رو بدی. اما هيچ وقت توی يک جنگ نبودی. هيچ وقت سر نزديکترين دوستت را روی پاهات نگرفتی و نديدی که آخرين نفساش رو می کشه و با چشمهای نااميدش بهت نگاهت می کنه .
درباره عشق ازت می پرسم. شايد با يه شعر عاشقانه جوابم رو بدی. اما هيچ وقت زنی را نگاه نکردی که در برابرش احساس درماندگی کنی.. زنی را نشناختی که تنها با نگاهش تعادل رو به زندگی ات برگردونه ... اينکه عاشقش باشی, برای هميشه پيشش باشی درتمام دوره های زندگی همراش باشی. حتا در دوره بيماری سرطانش. نمی دونی شب بيداری در بيمارستان و دو ماه کنار بسترش نشستن و دستش را در دستت گرفتن يعنی چه؟ چراکه دکترا در چشمات چيزی می خونند به اين معنی که مقررات بيمارستان در مورد ساعات ديدار با بيماران در مورد من صدق نمی کنه.
تو در باره از دست دادن يک عزيز چی می دونی؟ چرا که اين يعنی فقط موقعی که يک نفر را بيشتر از خودت دوست داشته باشی و من شک دارم که شهامت اين جور نگاه کردن رو داشته باشی.
بهت نگاه می کنم و يه جوان باهوش و مطمئن را می بينم. تو يه «ويل» با استعدادی. هيچ شکی درش نيس. اما بدون که هيچ کس نمی تونه عمق وجود تورو درک کنه. اما تو فرض می کنی که همه چيز را در باره من می دونی تنها به اين دليل که يه تابلوی نقاشی منو ديدی و زندگی من تکه تکه تحليل کردی؟
Good Will Hunting |1997| Gus Van Sant