[ سینما ] - ديالوگ هاي خاطره انگيز و ماندگار سینما

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرمينا، من منتظر بودم
...براي اين فرصت،
51 سال و
نه ماه و چهار روز
اين مدتيه که من عاشقت بودم
از اولين لحظه اي که چشمم بهت افتاد تا حالا
...يه بار ديگه برات تکرار مي کنم
...عهدم براي وفاداري ابديم
و عشق بي پايانم....

Mike Newell |عشق سال‌های وبا Love in the Time of Cholera |2007
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
جیمی ‌: نه نه نه بذار یه چیزی ازت بپرسم. وقتی زدی بغل ،دیدی جلو در خونه‌ی من نوشته باشه انبار مخفی کردن نعش کاکا سیاهها؟!
جولز : نه ندیدم.
جیمی‌: میدونی چرا ندیدی؟
جولز: چرا؟
جیمی‌: چون اینجا نیست. چون انبارداری نعش کاکاسیاها شغل من نیست واسه همینه ندیدی!!!

Pulp Fiction |1994| Quentin Tarantino
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[ در حال آب کردن حلقه تو جواهر فروشی ]

- اگه همسرتون برگشت پيشتون و ديگه حلقه نداشتين چی؟
- ديگه برنميگرده. اون با يه آمريکاييه فرار کرد.
يارو يه کاديلاک داشت.
مايه شرمندگی بچه هاس
اونها رو با من تنها گذاشته و ما پول غذا نداريم
اونها شبها از گرسنگی گريه ميکنن.

- چند سالشونه؟
- چهارده، نُه، هفت، شش، سه، دو، يک
کوچيکه هم شش ماهشه

- اين همه!؟!
- ما جوون بوديم و عاشق
فصل بهار بود...

La Vie de Bohème |زندگی کولی وار 1992 |آکی کوریسماکی

 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر شون مگ گواير

درباره حرفات در باره تابلوی نقاشی ام خيلی فکر کردم و يه چيزايي به نظرم رسيد. اگر از دنيای هنر ازت بپرسم حتمن درباره همه کتابهای هنری نوشته شده, يه جواب سطحی توی چنته داری. درباره ميکل آنژ هم خيلی چيزا می دونی. آثار هنری و نوشتاری, تمايلات هنری, رابطه اش با پاپ, گرايش های جنسی اش, درسته؟ اما شرط می بندم نمی تونی بهم بگی که اگه به جای اون توی کليسای «سيستين» وايستاده بودی, چه حالتی می داشتی. برای اينکه هيچ وقت اونجا نبودی و به بالا و اون سقف نقاشی شده زيبا نگاه نکردی.
اگر راجع به زنا ازت بپرسم شايد از سليقه شخصی ات برام تعريف کنی. چند باری باهاشون بودی, اما نمی تونی بگی چه احساسیه که آدم صبح کنار زنی بيدار بشه که واقعن باهاش احساس خوشبختی می کنه. تو بچه پوس کلفتی هستی. اگه از جنگ ازت بپرسم شايد با نقل قولی از شکسپير جوابم رو بدی. اما هيچ وقت توی يک جنگ نبودی. هيچ وقت سر نزديکترين دوستت را روی پاهات نگرفتی و نديدی که آخرين نفساش رو می کشه و با چشمهای نااميدش بهت نگاهت می کنه .
درباره عشق ازت می پرسم. شايد با يه شعر عاشقانه جوابم رو بدی. اما هيچ وقت زنی را نگاه نکردی که در برابرش احساس درماندگی کنی.. زنی را نشناختی که تنها با نگاهش تعادل رو به زندگی ات برگردونه ... اينکه عاشقش باشی, برای هميشه پيشش باشی درتمام دوره های زندگی همراش باشی. حتا در دوره بيماری سرطانش. نمی دونی شب بيداری در بيمارستان و دو ماه کنار بسترش نشستن و دستش را در دستت گرفتن يعنی چه؟ چراکه دکترا در چشمات چيزی می خونند به اين معنی که مقررات بيمارستان در مورد ساعات ديدار با بيماران در مورد من صدق نمی کنه.

تو در باره از دست دادن يک عزيز چی می دونی؟ چرا که اين يعنی فقط موقعی که يک نفر را بيشتر از خودت دوست داشته باشی و من شک دارم که شهامت اين جور نگاه کردن رو داشته باشی.
بهت نگاه می کنم و يه جوان باهوش و مطمئن را می بينم. تو يه «ويل» با استعدادی. هيچ شکی درش نيس. اما بدون که هيچ کس نمی تونه عمق وجود تورو درک کنه. اما تو فرض می کنی که همه چيز را در باره من می دونی تنها به اين دليل که يه تابلوی نقاشی منو ديدی و زندگی من تکه تکه تحليل کردی؟

Good Will Hunting |1997| Gus Van Sant
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
- آقا حیدر: خوشگل بود؟!
+ نظر: کی؟
- ریحانه...
+ خیلی
- دوسِت داشت؟
+ آره
- از چیِ تو خوشش اومده بود؟
+ خودمم نفهمیدم !
- میپرسیدی ازش...
+ یه بار پرسیدم، جواب نداد
- چرا جواب نداد؟
+ زنا اینجورین دیگه... تو زن داری ؟
- داشتم...
+ زنتَُ کُشتی؟!
- نه...
+ پس الان کجاس؟
- نمیدونم !
+ ینی چی نمیدونم ؟!
- بی خبرم ازش
+ مگه میشه؟
- وقتی حبس ابد خوردم و رفتم زندون، دیگه ندیدمش !
+ پس الان چرا آزادی ؟
- فرار کردم !

رقص در غبار- اصغر فرهادی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
روباه (خطاب به شازده کوچولو): آدما این حقیقتُ فراموش کردن... اما تو نباید فراموشش کنی !... تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کردی مسئولی... تو مسئول گُلِت ی !...

شازده کوچولو | The Little Prince 1974| استنلی دونِن
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه زمانی شاهُ کشتیم سعی کردیم دنیا رو زود عوض کنیم، حالا یه شاهِ دیگه بالا سرمونه! ینم همونه ، انگار مرض داریم این همون سرزمینه که جنگید برای آزادی. حالا میجنگیم واسه نون!

بینوایان
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
لینکلن : در دورانی که نقشه برداری می کردم یاد گرفتم که قطب نما شمال حقیقی را نشان می دهد . حال اگر بدون توجه به موانع برای رسیدن به مقصدت دلت را به دریا بزنی و جز فرورفتن در یک باتلاق کاری از پیش نبری ، دانستن شمال حقیقی چه فایده ای دارد ؟

lincoln | Steven Spielberg | 2012
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
عضو شمارۀ 8 هیئت منصفه: «من فقط می‌خوام راجع بهش حرف بزنیم.»
عضو شمارۀ 7 هیئت منصفه: «خب، چی هست که بخوای راجع بهش حرف بزنی؟ یازده نفر اینجا هستن که فکر می‌کنن اون گناهکاره. هیچکس بجز تو حتی لازم ندیده که واسه بار دوم راجع به این مسئله فکر کنه.»
عضو شمارۀ 10 هیئت منصفه: «می‌خوام یه چیزی ازت بپرسم؛ داستان اونو [متهم رو] باور می‌کنی؟»
عضو شمارۀ 8 هیئت منصفه: «نمی‌دونم که باور می‌کنم یا نه... شاید نه، نمی‌کنم.»
عضو شمارۀ 7 هیئت منصفه: «خب چی باعث شده که به بی‌گناهیش رأی بدی؟»
عضو شمارۀ 8 هیئت منصفه: «خب، یازده تا رأی موافق به گناهکاریش وجود داشت. این آسون نیست که بدون هیچ گفتگویی، منم راحت دستمو بلند کنم و یه پسربچه رو بفرستم سمت مرگ.»
عضو شمارۀ 7 هیئت منصفه: «خب حالا... کی گفته آسونه؟»
عضو شمارۀ 8 هیئت منصفه: «هیچکس.»
عضو شمارۀ 7 هیئت منصفه: «چیه؟ فقط بخاطر اینکه من فوری گفتم گناهکاره؟ من صادقانه فکر می‌کنم اون گناهکاره و اگه صد سال هم حرف بزنی نظرم عوض نمیشه.»
عضو شمارۀ 8 هیئت منصفه: «من سعی نمی‌کنم نظرتو عوض کنم؛ قضیه اینه: ما اینجا داریم راجع به زندگی یه آدم حرف می‌زنیم. نمی‌تونیم تو پنج دقیقه راجع بهش تصمیم بگیریم. این فرضم در نظر نمی‌گیرید که داریم اشتباه می‌کنیم؟»
عضو شمارۀ 7 هیئت منصفه: «فرض کنیم داریم اشتباه می‌کنیم! فرض کنیم کل این ساختمون ممکنه رو سر من خراب بشه. تو می‌تونی هر فرضی رو در نظر بگیری!»
عضو شمارۀ 8 هیئت منصفه: «درسته، منم همینو میگم دیگه.»

12Angry Man |1957 |Sidney Lumet
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
در مواجه شدن با دشمن به خودت ترس راه نده، شجاع و محكم باش كه خداوند شجاعان را دوست دارد،هميشه حقيقت را بگو حتي اگر منجر به مرگت شود،حافظ درماندگان باش و مرتكب خطا نشو...
[FONT=&quot]پادشاهی بهشت[/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بعد از صحنه ي رقص معروف بين وينسنت (تراولتا) و ميا(اما تورمن), ميبينيم که اونا با کاپ قهرماني به سمت در خونه ي ميا ميرن; شما مسلما فکر کرديد که اونا مسابقه ي رقص رو بردند ولي کمي بعد- وقتي بوچ (بروس ويلس) در حال برگشتن به خونشه- ميتونيد به سختي صداي تلويزيون رو از خونه ي کناري بشنويد که به اين اشاره ميکنه که جام قهرماني مسابقات رقص در رستوران دزديده شده[/FONT]; [FONT=&quot]پس در واقع اونا مسابقه رو ميبازند و جام رو ميدزدن[/FONT]!
دزدیده شده[FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیالوگی بین ( حسن و امیر )
حسن : قصه در مورد چی هست ؟
امیر : قصه یک مردیه که گوی جادویی پیدا میکنه و با ریخته شدن اشک چشم داخلش ، اشک تبدیل به مروارید میشه .
تو یه دستش چاقوی خونی و در بغلش جسد زنش
حسن : زنش را کشته بود ؟
امیر : آره حسن
حسن : تا گریه اش بگیره و پولدار بشه ؟
امیر : آره حسن خیلی باهوشی ها ....
امیر : چیزی شد حسن ؟
حسن : امیر آقا صبحانه تون رو میل کردین ؟
امیر : چی شد یهو ؟
حسن : اجازه میدی در مورد قصه ازت سوالی بپرسم ؟
امیر : معلومه بپرس ..
حسن : چرا باید اون مرد زن خودشو بکشه ؟
امیر : به خاطر اینکه خب اشکش در بیاد و اون رو در داخل گوی بریزه
حسن : این رو فهمیدم ولی چرا برای اینکار یه پیاز پوست نکند !!!!!!!

The kite ruuner |2007| Marc forster
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
دختر:می تونم یه سوال بپرسم؟
سرباز:چه سوالی؟
دختر:میگم چرا تو استادیوم زن ها حق ندارند بیان کنار مرد ها بشینند فوتبال ببینند؟
سرباز:آخه شما خانوم چرا نمی فهمی؟اصلا نمیشه زن ها برن تو استادیوم کنار مردان غریبه بشینند!
دختر:پس چرا تو بازی ژاپن که تو همین استادیومم بود زن های ژاپنی اومدند نشستند فوتبال دیدند؟
سرباز:فرق داره,اونا ژاپن ها بودند.
دختر:آها,یعنی مشکل من اینه که تو ایران به دنیا اومدم؟!یعنی اگه تو ژاپن به دنیا می اومدم الان می تونستم فوتبال ببینم؟!
سرباز:خانوم چرا نمی فهمی؟اونا از زبان ما بلد نیستند,اگه تماشاگر حرف های فحشی میزنه اونا نمی فهمن چی میگه.
دختر:خداوکیلی مشکل فقط فحش دادنه؟
سرباز:نه!بازم نمیشه!اصلا نمیشه دوتا نا محرم کنار هم بشینند!
دختر:پس چرا تو سینما میشه؟
سرباز:اون سینماست فرق داره.
دختر:چه فرقی می کنه؟!تازه سینما تاریک هم که هست!!!

آفساید _ جعفر پناهی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
مایک : تو یه روانی هستی و من عاشقتم ...
اَبی : من روانی نیستم
مایک : من الان بهت گفتم عاشقتم ولی توفقط واژه روانیُ شنیدی،
این نشونه آدمای روانیه !
"The Ugly Truth"
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
جان مریک(مرد فیل نما):آقای تریوز,خیلی وقته مسئله ای هست که می خوام از شما بپرسم!
تریوز:بپرس.
جان مریک:می تونید من رو معالجه کنید؟
تریوز:نه...نه,ولی می تونم ازت مراقبت کنم,اما نمی تونم معالجت کنم.

The Elephant Man |مرد فیل‌نما 1980| دیوید لینچ
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
- اون کيفي که امروز عصر دستتون بود ، از کجا خريدين ؟
- چرا مي پرسين ؟
- به نظرم خيلي شيک بود
- مي خواستم براي زنم يه دونه بگيرم
- آقاي چاو ، شما خيلي به خانومتون محبت دارين
- نه واقعا ، زن من خيلي بهونه گيره تولدش 2 روز ديگه س ، نمي دونم واسش چي بگيرم
آيا رنگ ديگه ش رو هم دارن ؟
- بايد از همسرم بپرسم
- چرا ؟
- چون اون توي يکي از سفر هاي کاريش واسم خريده
- باشه
- منم مي خواستم يه چيزي ازتون بپرسم، کراواتتون رو کجا خريدين ؟
- دقيقا نمي دونم کجا ، تمام کراوات هام رو زنم مي خره
اين رو هم توي يه سفر کاري خارج از کشور خريده ، فکر نکنم اينجا بفروشن
- چه تصادفي! شوهر منم يکي مثل همين داره
گفت رئيسش بهش هديه داده
هر روز اين کراوات رو مي بنده
- زن منم يه کيف داره عين همين

In the Mood for Love |2000| وونگ کار وای
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
لـئـون: ایـن گـلـدون تـنـهـا دوسـتـمـه،هـمـیـشـه سـبـزه، سـاکـتـه، مـثـل خـودمـه,ریـشـه نـداره!

مـاتـیـلـدا: اگـه واقـعـن دوسـتـش داری تـو زمـیـن بـکارش تـا ریــشـه داشـتـه بـاشـه...
Léon |1994| Luc Besson
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرپیکو (آل پاچینو) : بعد مرگت یه روز چشاتو وا می کنی و میبینی توی همین اتاق، با همین آدمای دور و برتی، اونوقت می فهمی که بردنت جهنم!!

سرپیکو (Serpico) / سیدنی لومت
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت، بعضی وقتها به اندازه حرف زدن قدرت داره.

Made In U.S.A | ساخت آمریکا 1966 | ژان لوک گدار
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
والت : فکر میکردم از بلندی میترسی؟
تراویس : از بلندی نمی ترسم ... از سقوط می ترسم!

Paris, Texas |1984| ویم وندرس
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
- خانم دکتر: من فردا دارم میرم سفر
+ علی: تا کی؟
- میرم دیگه... میرم که برم... تا همیشه... دارم برمیگردم... اون پایین چیه؟
+ هیچی... یه راهیه از اونور برمیگرده همینجا !...

چیزهایی هست که نمیدانی- فردین صاحب زمانی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقای مجری : تو سه تا سیب داری ، یکی میاد یه دونشو بر میداره ، چندتا سیب میمونه ؟
پسرعمه زا : سه تا سیب و یه جنازه
:D
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
"دوباره بزن سام!"1972
صحنه داخلی؛ موره هنرهای مدرن نیویورک.دربرابر تابلویی از جکسون پالاک نقاش مدرنیست امریکایی. وودی آلن با دختری که آنجا در برابر تابلو محو تماشا ایستاده سر صحبت را باز می‌کند:
آلن:این کار دوست داشتنی از جکسون پالاکه.درسته؟
دختر:درسته!
آلن:خب این تابلو چی می گه به نظرت؟
دختر: این تابلو؟ داره از منفی بودن این دنیا می گه.از پوچی شنیع هستی.از هیچ بودن ما. از مخمصه ای که بی هیچ ثمری باید درش زندگی کنیم.از هدر رفتن زمان در دنیایی بی فایده تر و سرشار از وحشت و تقلیل یافتگی؛ از احساس دست و پا زدن و خفگی بشر در هستی سیاه و سفید و تهی...
آلن:آهان!...حالا برنامه ت برای شنبه شب چیه؟
دختر: راستش می خوام خودکشی کنم!
آلن: جمعه شب چطور؟..
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرنکی: تو حتی نمی‌شناختیش، ولی داشتی براش گریه می‌کردی.
جانی: لازم نیست برای غمگین بودن کسیو بشناسی، بهش می‌گن هم‌دلی...

Frankie and Johnny |1991| Frankie and Johnny
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
جانی:نگران نباش...من کنارتم..دیگه دلیلی نداره بترسی..
فرانکی:انا من میترسم،ازاینکه تنها باشم میترسم..ازاینکه نتونم تنها باشم میترسم..ازاون چیزی ک هستم میترسم ازاون چیزی ک نیستم میترسم..ازاون چیزی ک ممکن بشم میترسم ازاون چیزی ک نمیتونم بشم میترسم...میترسم تا اخرعمرتو این شغل بمونم.. میترسم همین فردا شغلمو از دست بدم...ومن خسته ام..حسابی خسته ام.. ازاینکه تمام عمر ترسیدم خسته شدم.
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
راس کارگیل: هر کسی میتونه اینجا هر چیزی رو که دلش میخواد انتخاب کنه. این قدرت رهبری و اقتدار شما رو نشون میده که بدون هیچ سرنخی بتونین شماره درست رو انتخاب کنین. حالا انتخاب با شماست جناب رئیس جمهور. ببینیم میتونین شماره درست رو انتخاب کنین یا نه.

رئیس جمهور: خیلی خب. من 3 رو انتخاب میکنم.
راس کارگیل: دوباره سعی کنین!
رئیس جمهور: 1
راس کارگیل: برو بالا!
رئیس جمهور: 5 ؟
راس کارگیل: خیلی رفتی بالا!
رئیس جمهور: 3 ؟
راس کارگیل: 3 رو یه بار گفتی.
رئیس جمهور: 6 ؟
راس کارگیل: تا 5 بیشتر نداریم!
رئیس جمهور: 2 ؟
راس کارگیل: دو برابرش کن!
رئیس جمهور: 4 ؟
راس کارگیل: هرچی که شما بخواین! … آفرین! چه انتخاب شایسته ای!
The Simpsons Movie | 2007| دیوید سیلورمن
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
وودی آلن:ببینم اینکه انسان قبل تولدش وجود نداره...درسته؟
سیمیاس:بله درسته.
وودی آلن: و قطعا بعد از مرگش هم وجود نداره..درسته؟
سیمیاس: بله درسته.
وودی آلن(فاتحانه): هومممم.
سیمیاس:خب... که چی؟
وودی آلن: هستی که بین دو نیستی قرار گرفته چیزی بیشتر از یه وهم نیست..
وودی آلن در نقش سقراط / از کتاب مرگ در می زند
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]جک (بنیسیو دل تورو): عیسی به من خیانت کرد[/FONT][FONT=&quot].
پدر روحانی (ادی مارسن): بس کن، وگرنه میری جهنم!
جک: جهنم؟! جهنم اینجاست، جهنم همینجا (توی سر منه)!
پدر روحانی: داری روح خودتُ لعنت میکنی، همین الان خفه شو و از عیسی طلب بخشش کن.
جک: طلب بخشش؟ هر کاری که از من خواست کردم، عوض شدم، زندگیمُ وقفش کردم اما اون به من خیانت کرد. اون وانت لعنتیُ بهم داد تا بتونم خواسته اشُ انجام بدم. کاری کرد تا اون مَرد و بچه هاشُ بکشم، اما بهم قدرت موندن و نجات دادنشونُ نداد.
پدر روحانی: اینقدر کفر نگو حرومزاده! به مسیح هیچ ربطی نداشت.
جک: خدا حتی از حرکت یک تار مو خبر داره. خودت یادم دادی.[/FONT]

[FONT=&quot]21gram | آلخاندرو گونزالز اینیاریتو[/FONT]
 

Similar threads

بالا