
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تاصبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام *****جان سلام ****، صبحت بخیرعزیزم صبح قشنگ تو هم بخیرسلام **** سلام ***** جان **** جون، وای از خواب بیدار میشی چه نازمیشی
...
صبحانه:
وا...اقای فرمانده


...
بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدیدوا


آره، تازه پاره هم میشه

وای وای خاک میره تو دهنمون ..

من پسرخواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

...
ناهار این چیه؟ شوره تازه، ادویه هم کم داره فکر کنم سبزی اش نپخته باشه من که نمی خورم، دلدرد میگیرم من هم همینطور چون جوش میزنم فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟





چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد
...
بعد از ناهارفرمانده: کجان اینا؟معاون: رفتن حمام فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد ، اما صدای داد او درمیان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو....بی شعورمگه خودت خواهر مادرنداری..

بی آبرو گمشو بیرون...

وای نامحرم...

***** ******...

کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشادهایستاده است!!)

...
بعد از ظهرفرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟یه دقیقه اجازه بده، خب ***** جان تو چی میخوری؟جوجه بدون برنج رژیمی عزیزم؟آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.
...
شب در آسایشگاه یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز وعشوه میگه: جناب فرمانده

خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رونشون میده، همه با هم ببینیم فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیاتوراست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگوفرمانده: بلندشید بریدبخوابید!
همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اندفرمانده: ببینم چیکار میکنید؟واستا ناخونای پای ***** جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره ***** جون؛ صبر کن این یکی پام مونده فرمانده: به من میگی *****؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی ****: ما اومدیم سربازی یازندان! عجبا