داراي من سلام ................ساراي من سلام
يالطیف
داراي من سلام
ساراي من سلام
ديروز..............
"دارا انار دارد، در دست کوچک خود
سارا انار دارد "
ما مشق مي نوشتيم با شور و شادماني
غافل از آنکه دارا حتي نداشت ناني
سارا گلوله اي خورد، وقتي شعار مي داد
هنگام مرگ خونش بوي بهار مي داد
در دست هايش امروز دارا تفنگ دارد
با دشمنان سارا او قصد جنگ دارد
دارا که مشق ما بود، در جبهه هاست امروز
درس شجاعت او سر مشق ماست امروز
* * *
امروز... ...!
- سي سال از شهادت سارا گذشت!
- نم دانيم که بر سر دارا چه گذشت!
-در جنگ شهيد شد؟
- از جبهه فرار کرد؟
- و يا بعد از جنگ تبديل به يک رانت خوار شده كه خون مردم را مي مكد...............
و شايد هم؛
در جنگ مجروح شد و اکنون جانبازي است که از پنجره خانه کلنگي پدرش به ما مي نگرد..........
و اما من و تو
دارا و ساراي امروز!
روزگارمان را چگونه سپري مي کنيم؟
ما چه بخواهيم و چه نه دارا و ساراي امروزيم!
روزگاري داراي ما؛ "آن سه آذر اهورايي بودند که در پيش پاي "نيکسون" قرباني شدند، آنان که نخواستند همچون ديگران-لقمه ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند"
روزگاري داراي ما؛
دكتر سيد حسين فاطمي بود كه در راه آزادي ايران با بدن تب دار اعدام گشت !
شريعتي بود او که وقتي خبر دستگيري "سارا"يش-پوران شريعت رضوي-را شنيد"تن خاکستر شده اش" بار دگر آتش گرفت و به آسمان رفت!
روزگاري داراي ما "چمران" بود "همت" بود "جهان آرا" بود
و اکنون _ من و تو !
و ما چگونه دارا و سارايي هستيم.
چگونه مي خواهيم جواب نگاه هاي نگران دارا و خون سرخ سارا را بدهيم
با افه هاي روشن فکري؟
پک زدن به سيگار و تحريم انتخابات؟
خب اين افاده ها را شاعران کافه اي ما تجربه کرده اند!
هماناني که در کافه ها شعرواره مي گفتند و از غم توده سخن مي راندند و ...
و ديگر کاري نمي کردند و يا به قولي و ((و ديگر هيچ...!))
آناني که خود را رهرو "نيما" مي خواندند
و نمي دانستند که "نيما" اين شعر را خطاب به ايشان سروده؛
غم اين خفته چند خواب در چشم ترم مي شکند.
واقعا چطور میخواهیم جواب اونا رو بدیم ؟؟؟
به خاطر وجود اینا بود که ایرانی بودنمون باعث افتخارمونه 
يالطیف
داراي من سلام
ساراي من سلام
ديروز..............
"دارا انار دارد، در دست کوچک خود
سارا انار دارد "
ما مشق مي نوشتيم با شور و شادماني
غافل از آنکه دارا حتي نداشت ناني
سارا گلوله اي خورد، وقتي شعار مي داد
هنگام مرگ خونش بوي بهار مي داد
در دست هايش امروز دارا تفنگ دارد
با دشمنان سارا او قصد جنگ دارد
دارا که مشق ما بود، در جبهه هاست امروز
درس شجاعت او سر مشق ماست امروز
* * *
امروز... ...!
- سي سال از شهادت سارا گذشت!
- نم دانيم که بر سر دارا چه گذشت!
-در جنگ شهيد شد؟
- از جبهه فرار کرد؟
- و يا بعد از جنگ تبديل به يک رانت خوار شده كه خون مردم را مي مكد...............
و شايد هم؛
در جنگ مجروح شد و اکنون جانبازي است که از پنجره خانه کلنگي پدرش به ما مي نگرد..........
و اما من و تو
دارا و ساراي امروز!
روزگارمان را چگونه سپري مي کنيم؟
ما چه بخواهيم و چه نه دارا و ساراي امروزيم!
روزگاري داراي ما؛ "آن سه آذر اهورايي بودند که در پيش پاي "نيکسون" قرباني شدند، آنان که نخواستند همچون ديگران-لقمه ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند"
روزگاري داراي ما؛
دكتر سيد حسين فاطمي بود كه در راه آزادي ايران با بدن تب دار اعدام گشت !
شريعتي بود او که وقتي خبر دستگيري "سارا"يش-پوران شريعت رضوي-را شنيد"تن خاکستر شده اش" بار دگر آتش گرفت و به آسمان رفت!
روزگاري داراي ما "چمران" بود "همت" بود "جهان آرا" بود
و اکنون _ من و تو !
و ما چگونه دارا و سارايي هستيم.
چگونه مي خواهيم جواب نگاه هاي نگران دارا و خون سرخ سارا را بدهيم
با افه هاي روشن فکري؟
پک زدن به سيگار و تحريم انتخابات؟
خب اين افاده ها را شاعران کافه اي ما تجربه کرده اند!
هماناني که در کافه ها شعرواره مي گفتند و از غم توده سخن مي راندند و ...
و ديگر کاري نمي کردند و يا به قولي و ((و ديگر هيچ...!))
آناني که خود را رهرو "نيما" مي خواندند
و نمي دانستند که "نيما" اين شعر را خطاب به ايشان سروده؛
غم اين خفته چند خواب در چشم ترم مي شکند.
واقعا چطور میخواهیم جواب اونا رو بدیم ؟؟؟

