زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

yasse_sepid

عضو جدید
کاربر ممتاز


وااااااای
یاد ترم قبلم افتادم که باید حشراتو خشک می کردم. اونام همین طوری بال بال می زدن:w06:

شیشه رو میزاشتم کنار نا جلوی چشم نباشن و اشک نریزم... چه خاطرات بدیه:cry:
 

sey

عضو جدید
احترام به نیاز مشتری در صنایع خودرو سازی آلمان

احترام به نیاز مشتری در صنایع خودرو سازی آلمان

 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
مرسی خوبممممم رضا جان. دفاع هم خوب بود. زدن زیر چشمامون !
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیـــهوده ورق می خورنــــــــد تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛

روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ...

شنبــــه هایی که فقـــط پیشوندشــــــان عوض می شـــــود ...



 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دلتنگی هایم دست نزن

می شكند بغضــم یك وقت !!

آنگاه غرق می شوی

در سیلاب اشكهایی كه

بهانه ی روان شدنش هستی !! . . .
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمـی شود دوستت نداشت !!

لجـم هـم کـه بگیــــرد از دستـت ،

نهایتــش ایـن است کـــه


دفتــرچه ی خاطرتــم پــُر از فحشهای عاشقانـــه مـی شود . . !
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چایت ســـرد می شود
صنــدلی به روی خودش نمی آورد

کافه می چــرخد دور زیر سیگاریت
سرت را دو دستی می گیـــری
لکنتت را خـــام می خوری
و کوچ می کنی یک خیابان را تا تخت خواب
هر روزت همین است
چایت را بی نگاه... قهوه ات را بی دلیل...
شعرت را بی مخاطب طـــول می دهی
تا جای خالیش ســـرد نشود......
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا