زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهمیه سلام... رو تحویل بدم برم!
سلام...
به همه
!
خوبین که؟
روبوسی نکنین که سرما خوردم و مریض میشین! گفته باشم!
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی همیشه نگران , ناراحت و یا افسرده هستیم در واقع داریم در کار خدا برای آوردن پیروزی تاخیر می اندازیم خدا جایی کار می کند که ایمان باشد خداوند می گویید اگر ایمان دارید در من همه چیز ممکن است و بر عکس این هم صادق است اگر ایمان ندارید اگر منفی بی قرار نگران و یا ناراحت هستید معجزات و تغییرات برای شما رخ نخواهد داد بدانید که هر دقیقه ای که به خود اجازه می دهید که به دیدگاهی منفی بلغزید دقیقه ای است که خدا نمی تواند در آن موقعیت وارد عمل شود ... !پس قلب , افکار و احساسات خود را در مسیر ایمان قرار دهید
 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
پنجشنبه بیست و یکم مهر 1390
برقراری تماس مستقیم با یک شماره دایورت شده



همانطور که می‌دانید در گوشی‌های تلفن همراه قابلیتی به نام Divert یا انتقال مکالمه وجود دارد. بدین صورت که هنگامی که خط خود را بر روی شماره‌ای دایورت می‌کنید، از این پس هر تماسی با شما گرفته شود به طور اتوماتیک به شماره مورد نظر تعیین شده منتقل می‌گردد. در نتیجه هیچ کس نمیتواند به طور مستقیم با خط شما تماس بگیرد و گوشی شما هیچ‌گاه زنگ نخواهد خورد. بسیاری افراد از این کار جهت این‌که به هیچ تلفنی پاسخ ندهند و اطرافیان را بپیچانند استفاده می‌کنند. اما از آنجا که دست بالای دست بسیار است
با استفاده از روش زیر می‌توانید به طور مستقیم با خطی که دایورت شده است تماس بگیرید!
این کار بر روی کلیه گوشی‌هایی که قابلیت دایورت را دارا هستند قابل انجام است.

نحوه کار:شما بایستی شماره خودتان را بر روی شماره‌ای که قصد دارید با آن تماس بگیرید دایورت کنید، سپس از خط خودتان با خط خودتان تماس بگیرید! (ترفندستان)
به همین سادگی

جهت فهم بیشتر مثالی می‌زنیم:
فرض کنید شماره شما 09120000000 است. شماره فردی هم که قصد دارید با او تماس بگیرید (که خطش را دایورت کرده است) 09350000000 است.
در گوشی خود به بخش مربوط به تنظیمات Divert (در بعضی گوشی‌ها Call Forwarding) بروید.
خط خود را بر روی شماره 09350000000 که شماره فرد مورد نظر است دایورت کنید.
اکنون توسط همین گوشی و همین خط خودتان که اکنون دایورتش کرده‌اید با شماره 09120000000 که شماره خودتان است تماس بگیرید.
با این کار خط طرف مقابل زنگ می‌خورد و شما بوق آزاد می‌شنوید که به منزله برقرای تماس مستقیم با فرد مورد نظر است؛ به این ترتیب از دایورتی که صورت گرفته عبور کرده اید.


این روش بر روی کلیه خطوط تلفن همراه اعم از همراه اول، ایرانسل و تالیا قابل انجام است.
در پایان دقت کنید پس از برقراری تماس، خط خود را از حالت دایورت خارج کنید.
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنجشنبه بیست و یکم مهر 1390
برقراری تماس مستقیم با یک شماره دایورت شده



همانطور که می‌دانید در گوشی‌های تلفن همراه قابلیتی به نام Divert یا انتقال مکالمه وجود دارد. بدین صورت که هنگامی که خط خود را بر روی شماره‌ای دایورت می‌کنید، از این پس هر تماسی با شما گرفته شود به طور اتوماتیک به شماره مورد نظر تعیین شده منتقل می‌گردد. در نتیجه هیچ کس نمیتواند به طور مستقیم با خط شما تماس بگیرد و گوشی شما هیچ‌گاه زنگ نخواهد خورد. بسیاری افراد از این کار جهت این‌که به هیچ تلفنی پاسخ ندهند و اطرافیان را بپیچانند استفاده می‌کنند. اما از آنجا که دست بالای دست بسیار است
با استفاده از روش زیر می‌توانید به طور مستقیم با خطی که دایورت شده است تماس بگیرید!
این کار بر روی کلیه گوشی‌هایی که قابلیت دایورت را دارا هستند قابل انجام است.

نحوه کار:شما بایستی شماره خودتان را بر روی شماره‌ای که قصد دارید با آن تماس بگیرید دایورت کنید، سپس از خط خودتان با خط خودتان تماس بگیرید! (ترفندستان)
به همین سادگی

جهت فهم بیشتر مثالی می‌زنیم:
فرض کنید شماره شما 09120000000 است. شماره فردی هم که قصد دارید با او تماس بگیرید (که خطش را دایورت کرده است) 09350000000 است.
در گوشی خود به بخش مربوط به تنظیمات Divert (در بعضی گوشی‌ها Call Forwarding) بروید.
خط خود را بر روی شماره 09350000000 که شماره فرد مورد نظر است دایورت کنید.
اکنون توسط همین گوشی و همین خط خودتان که اکنون دایورتش کرده‌اید با شماره 09120000000 که شماره خودتان است تماس بگیرید.
با این کار خط طرف مقابل زنگ می‌خورد و شما بوق آزاد می‌شنوید که به منزله برقرای تماس مستقیم با فرد مورد نظر است؛ به این ترتیب از دایورتی که صورت گرفته عبور کرده اید.


این روش بر روی کلیه خطوط تلفن همراه اعم از همراه اول، ایرانسل و تالیا قابل انجام است.
در پایان دقت کنید پس از برقراری تماس، خط خود را از حالت دایورت خارج کنید.
این چه وضعشه چرا به این راه کشیده شدی.. من ناراحتتم... بچه بزار کنار این نقشه های شیطونیو....
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلام صبح همه بخیر.... خوبین خوشین سلامتین ؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلام پژمان

کجایی تو؟؟؟خوبی؟;)




سلاااااااااااامممم احوال شما خوب هستین ؟ خوش میگذره ؟ منم خوبم... درگیر همه چیز ..... سرم شلوغ شده بود... اینترنت هم نداشتم... چشمام هم که یاری نمیرسوند بهم..... متاسفانه نشد بیام اینجا... اینجا هم که اینقدر سرعتش کمه که آدم جونش به لبش میرسه ! شما خوبین ؟ خوش میگذره ؟ :gol:
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیـزی نمیـخـآهَم جـز . . .

یـکــ اتــآقِ تـآریک

یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم

یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !

وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے . . . !




 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمـــی دانـم چــــرا ؟!


ایـن روزهــــا



در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد



تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "



چشمـــــانم



خیس مــــی شـــــود ... !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی کمی بامن مهربان باش

مهربان بودم ولی مهر تو ندیدم


گفتی که چشمانت را ازمن نگیر

نگرفتم و چون مهتاب تابیدم


گفتی که در باغ آرزوهام بمان

چو نیلوفر بر عشق تو پیچیدم


گفتی که نقش مرا بکش

شکل تو را در خواب کشیدم


گفتی که از عشق من حذر کن

این محال بود و چوشمع نالیدم


گفتی که مشق عاشقی را تو بنویس

نوشتم و اما احسان تو ندیدم

گفتم که عشق تو هوس بود

این حقیقت را چه دیر فهمیدم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
سلاااااااااااامممم احوال شما خوب هستین ؟ خوش میگذره ؟ منم خوبم... درگیر همه چیز ..... سرم شلوغ شده بود... اینترنت هم نداشتم... چشمام هم که یاری نمیرسوند بهم..... متاسفانه نشد بیام اینجا... اینجا هم که اینقدر سرعتش کمه که آدم جونش به لبش میرسه ! شما خوبین ؟ خوش میگذره ؟ :gol:

قربانت هستیم و میگذرونیم
آره سرعت بسیار کم و داغون

چشمات مگه چی شده؟
من چندبار جویای احوالت بودم:gol:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نمـــی دانـم چــــرا ؟!


ایـن روزهــــا



در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد



تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "



چشمـــــانم



خیس مــــی شـــــود ... !


عشق تو ‌‌‌‌‌توی وجودم/ عشق تو گرمی شبهام / مثل یک راز نگفته شعله می کشه رو لبهام

عشق تو خون تو رگهام/ حس این چشمای گریون/تن تو گرمی آفتاب توی چلّه تابستون
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمـــی دانـم چــــرا ؟!


ایـن روزهــــا



در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد



تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "



چشمـــــانم



خیس مــــی شـــــود ... !
چرا اخه؟....
ای دنیای بی وفا ببین با آدما چی کار می کنی:(
 

yallfa

عضو جدید
[h=1]دروغ های مادرم (بیچاره مادر) [/h]
داستان من از زمان تولّدم شروع می‎ شود. تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهی‎دست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،: فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم. و این اوّلین دروغی بود که به من گفت. زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم. مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا می‎کرد و می‎خورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت: بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی ‎دانی که من ماهی دوست ندارم؟ و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت. قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه می‎رفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباس‎فروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانم‎ها بفروشد و در ازاء آن مبلغی دستمزد بگیرد. شبی از شب‎های زمستان، باران می‏بارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابان‎های مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه می‎کند. ندا در دادم که، مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح. لبخندی زد و گفت: پسرم، خسته نیستم. و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت. به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام می‎رسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم. مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود که من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و نوش جان، گوارای وجود می‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم: مادر بنوش. گفت: پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم. و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت. بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوه‎زنی که تمامی مسئولیت منزل بر شانه ی او قرار گرفت. می‏بایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما. غذای بخور و نمیری برایمان می‏فرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر می‏شود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت: من نیازی به محبّت کسی ندارم… و این پنجمین دروغ او بود. درس من تمام شد و از مدرسه فارغ‎التّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمی‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزی‎های مختلف می‏خرید و فرشی در خیابان می‏انداخت و می‏فروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفه ی من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت: پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازهء کافی درآمد دارم. و این ششمین دروغی بود که به من گفت. درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقاء رتبه یافتم. یک شرکت آلمانی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رئیس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را می‏دیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می‏رفتم .با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت: فرزندم، من به خوش‏گذرانی و زندگی راحت عادت ندارم. و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت. مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور می‏توانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود.همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همه ی اعضاء درون را می‏سوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من می‎‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت: گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمی‎کنم. و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت. وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت …

منبع سایت :http://story.yall.ir
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
[h=1]Service Temporarily Unavailable[/h] The server is temporarily unable to service your request due to maintenance downtime or capacity problems. Please try again later.



چشمام بعد از عمل ( 2 سال پیش ) دیگه مثل سابق نیست !!! این سایت هم برام باز نمیشه .......... مرسی دوست عزیزم :gol:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چشمام بعد از عمل ( 2 سال پیش ) دیگه مثل سابق نیست !!! این سایت هم برام باز نمیشه .......... مرسی دوست عزیزم :gol:[/QUOTE]

ای وای من چرا؟الان این همه پیشرفت داریم تو چشم پزشکی
پیگیر باش داداشم
مثه سابق میشه
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
چشمام بعد از عمل ( 2 سال پیش ) دیگه مثل سابق نیست !!! این سایت هم برام باز نمیشه .......... مرسی دوست عزیزم :gol:

ای وای من چرا؟الان این همه پیشرفت داریم تو چشم پزشکی
پیگیر باش داداشم
مثه سابق میشه[/QUOTE]


کم کم داره مثل سابق ضعیف میشه ! دی: شما چطورین خوبین ؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ای وای من چرا؟الان این همه پیشرفت داریم تو چشم پزشکی
پیگیر باش داداشم
مثه سابق میشه


کم کم داره مثل سابق ضعیف میشه ! دی: شما چطورین خوبین ؟[/QUOTE]

من خوبم روزمره گیه دیگه
شمام که نیستی اینجارو بترکونیم
پایه ندارم
رضا بیشتر فعاله
منم کمتر میام. فقط مطلبی چشمم افتاد میذارم با یکمی دستو پا شکسته جواب بچه هارو میدم
یا قبلا هم همین بوده اینجا
یا من الان همه چی دستم اومده رضایت بخش نیست
اوایل اومدم ذوقو شوق داشتم
نمیدونم دلیلش چیه
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
کم کم داره مثل سابق ضعیف میشه ! دی: شما چطورین خوبین ؟

من خوبم روزمره گیه دیگه
شمام که نیستی اینجارو بترکونیم
پایه ندارم
رضا بیشتر فعاله
منم کمتر میام. فقط مطلبی چشمم افتاد میذارم با یکمی دستو پا شکسته جواب بچه هارو میدم
یا قبلا هم همین بوده اینجا
یا من الان همه چی دستم اومده رضایت بخش نیست
اوایل اومدم ذوقو شوق داشتم
نمیدونم دلیلش چیه[/QUOTE]


الان همینی هم که میاین خوبه ..... من که هر وقت اینترنت داشته باشم جام اینجاست !
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[/QUOTE]


الان همینی هم که میاین خوبه ..... من که هر وقت اینترنت داشته باشم جام اینجاست ![/QUOTE]


باشه هستم اکثرا
میگم آی اس آی دادی هیچی؟
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
الان همینی هم که میاین خوبه ..... من که هر وقت اینترنت داشته باشم جام اینجاست ![/QUOTE]







باشه هستم اکثرا
میگم آی اس آی دادی هیچی؟[/QUOTE]


نه هنوز که نه ! اما قرار هست یک دونه بدم برای پایان نامم.... متاسفانه وقتمو دارم با همیشهای الکی داخلی میگذرونم.... مثل بذر مشهد و ..... این چیزا....
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
همایشو ول کن امتیاز نداره عادت نکن
میگم پژمان غلام نژادی یا نیک نشان؟
منم مشهد 4 تا مقاله دادم
میای دیگه؟اقلا میبینمت اونجا

نه اون قاسمی نژادش منم.... بله دیدم اسمتونو توی مشهد با سوخته سرایی... من 2 تا نفر اولم ... 5 تا نفرات بعدی... غلام نژاد کیه !!! هاهاها ... نه نمیشناسم .... دی: دی: دی:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نه اون قاسمی نژادش منم.... بله دیدم اسمتونو توی مشهد با سوخته سرایی... من 2 تا نفر اولم ... 5 تا نفرات بعدی... غلام نژاد کیه !!! هاهاها ... نه نمیشناسم .... دی: دی: دی:

آره ببخشید قاسمی نژاد
دیدم نزدیک 10 تا مقاله دادی
باریکلا عنوانهاش که توپه
سوخته سرایی نه سوخت آبندانی
آرزوی موفقیت مرسی که فعالی خوشمان آمد;)
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
آره ببخشید قاسمی نژاد
دیدم نزدیک 10 تا مقاله دادی
باریکلا عنوانهاش که توپه
سوخته سرایی نه سوخت آبندانی
آرزوی موفقیت مرسی که فعالی خوشمان آمد;)


متشکرم منم همینطور برای شما... 10 تاست اما 3 تاش که مال بچه ها بود قبول نشده متاسفانه.... منم برات آرزوی موفقیت میکنم
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
بهترین ترجمه فارسی Germination Rate چی هست ؟؟ نرخ جوانه زنی ؟ یا میزان جوانه زنی !؟ کلمه ای بهتر سراغ ندارین !؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا