زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریای من !
ای گاهواره !
ای گور !
وقتی که در تموج آن دور
گنجشک بامداد غزل می خواند ،
وز گستره ی شکوهمند گندمزارانت
دانه برمی چیند ،
این جویبار کوچک آرام
خواب نهنگ می بیند .
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب از هر شب دیگرقلبم



نقش دلتنگی وبی تابی را



بیشتردر دل من



می گرید



امشب این ساحل دل



موج اندوه شب طوفان را



پرتلاطم بدل وساحل دل بازدهد



ومن اماغمناک



موج در موج فقط میگریم



و بسی دلتنگم



خبری از شب آرامم نیست



و دلم میپرسد



آسمانی که بدل ساحل آرام شبود



از چه رو ابری و تاریک شدهست



ماه تابان شب عشق کجاست



تا دگر باره به تصویررخش



سینه را نورانی



وبه موجی ارام



بر رخش بوسه زنم



ماه تابان شب عشق کجاست



وه که بی او چقدردلتنگم .​
 

spow

اخراجی موقت
(زندگی , )


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]صبح شب

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شب صبح[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]صبح شب[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شب صبح[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]صبح شب[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دیگر هیچ[/FONT]
...
..
.
[/FONT]
 

spow

اخراجی موقت
بی تو دلم می‌گیرد
و با خودم می‌گویم
کاش آن یک بار که دیدمت
گفته بودم
که بی تو گاه دلم می‌گیرد
که بی تو گاه زندگی سخت می‌شود
که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه‌ام می‌کند
اما نمی‌گفتم
که این «گاه» ها
گهگاه
تمامِ روز و شب من می‌شوند
آن وقت بغض راه گلویم را می‌گیرد
درست مثل همین روزها
 

alireza behbood

عضو جدید
شايد آن روز که سهراب (سپهري) نوشت : تا شقايق هست زندگي بايد کرد خبري از دل پر درد گل ياس نداشت. بايد اينطور نوشت: هر گلي هم باشي چه شقايق، چه گل پيچک و ياس، زندگي اجبار است، زندگي در گروي فاصله­هاست. فاصله تلخ­ترين خاطره هست.
 

spow

اخراجی موقت


هوا بس ناجوانمردانه سرد است! آآآآي‌ی‌ی!‌
مرا درياب!
مرا درياب اي همسايه ، اي همدل!
آآآآي‌ی‌ی! اي خنده بر لب ، در غم آتش به جاني‌هاي من
مرا سرماي جانفرسا ز پا افکند
در حالــيکه آتش ، تار و پودم را ز هم بگسست!
مي‌فهمي چه مي‌گويم!؟
آنچه حاصل کرده بودم روزها و ماهها و سالها
در نگاهي دادمش از کف
آآآآي‌ی‌ی! مي‌فهمي چه مي‌گويم!؟
من گناهم ، بيگناهي بود
اما نيک ميدانم
که منظور مرا هم از گناه و بيگناهي باز کج مي‌فهمي و
فرياد بر مي‌داري و
بار دگر
آتش و سردی ، بجان خسته و رنجور من داري
آآآآي‌ی‌ی!
اينکه من در دام سرمايي گرفتارم
شگفتي نيست!
هوا سرد ، آسمان سرد و زمانه بی‌جهت سرد است
دو دستانم کرخت و خشک مي‌کاود
اما در نمي‌يابد
بجز سرما
سرماي بيرحمي که ميسوزاندم هر روز
تناقض در تناقض
اين تمام زندگي و رمز و رازم شد!
به هر که دردي از دل مي‌نگارم
باز می‌دارم که در آتش ، ز سرما منجمد گشتم!
نمی‌فهمد!
فقط با زهرخندی
گرم و سردی‌هاي جانم را مضاعف می‌کند ، صد بار
پس چرا اين داستان را باز بنويسم؟!
در آن‌حاليکه من خود نيک ميدانم
نمي‌خواني
نمي‌ماني
نمي‌فهمي
آآآآي‌ی‌ی!
مي‌فهمي چه مي‌گويم!؟

 

spow

اخراجی موقت
تو و خشم کودکانه، من و شور عاشقانه
تو و يک حديث پر غم، من و گريه‌ی شبانه
تو و آن نگاه زخمي، من و قلب پر بهانه
تو و آرزوی رفتن، من وسرسرای خانه
تو و آن کلام آخر، من و حس يک ترانه
تو و التهاب ماندن، من و يک دل دوگانه
تو و گرمی لبانت، من و شعله و زبانه
تو و ابروی کمانت، من و سينه‌ای نشانه
تو و تير آن نگاهت، من و زخم جاودانه
 

spow

اخراجی موقت
رفتى
بدون ِ خداحافظى
اما دلم نشكست!
چون می‌دانستم
«دلى از سنگ ببايد به سر ِ راه ِ فراق»

رفتى
و حسرت ِ آن نيم نگاه ِ آخر بر دلم ماند
اما دلم نشكست!
چون می‌دانستم
«روى ار به روى ما نكنى حكم از آن تُست»

رفتى
و سراغم را هم نگرفتى!
اما دلم نشكست!
چون می‌دانستم
«نه عجب كه خوبرویان بكنند بى‌وفایی»

می‌دانی از چه دلم شكست؟
از اين‌كه وقتى مي‌رفتى باران می‌بارید!

با خودم گفته بودم كه بعد از رفتنت
بدون آنكه ببينى
بدون ِ آنكه كسى ببيند
خاك ِ راهت را سرمه‌ی چشمانم كنم
اما اشك ِ آسمان رد ِ پایت را شست و رفت!

با خودم گفته بودم كه بعد از رفتنت
بوی بودنت را در آغوش مي‌گيرم
باران آن را هم شست و رفت

حالا من مانده‌ام و
کاسه‌ی آبى كه آورده بودم پشت ِ پایت بريزم!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نفس نفس موندن من از تو
شكفتن و گفتن من از تو
مرورم كن خط به خط از نو

بيا ببين در چه حالم از تو
ببين ببين چه زلالم از تو
بيا شعر محال من شو
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میل باز کردن پنجره حتی لحظه ای
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در سر انگشتانم نمی[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لغزد. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نگاهم حتی به اندازه یک پلک زدن خیره نمی ماند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لبهایم حتی به اندازه یک بوسه بر هم نمینشینند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دلم،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دلم به اندازه یک دلتنگی خالی ست......[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]"تو"، هستی....[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و همین همهء مرا بس[/FONT]
[/FONT]
 

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز


من صبورم اما . . .

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را


به غم غربت چشمان خودم می بندم .

...


من صبورم اما . . .

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .


... من صبورم اما . . .

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ،

از شب متروک دلم دور کند ، می ترسم ...

...
من صبورم اما . . .

آه . . . این بغض گران صبر نمی داند چیست ؟
 

noosh_l

عضو جدید
دلتنگ آن كوچه اي هستم كه انتهايش به ساحل دريا ميرسد
همان ساحل روياهايمان
آه ه ه
عبور از كوچه اي تنگ و رسيدن به روياي زيبا با تو
تكرار لحظه هاي با تو بودن آرزوي شب و روز من شده
خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 

Asemane Barani

عضو جدید
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست


ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست


مرا در اوج می خواهی؟ تماشا کن ، تماشا کن


دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن


در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما



همه از من گریزانند



تو هم بگذر از این تنها



فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم



دلم چون دفترم خالی ، قلم خشکیده در دستم



گره افتاده در کارم



به خود کرده گرفتارم



به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟



رفیقان یک به یک رفتند



مرا با خود رها کردند



همه خود درد من بودند ، گمان کردم که هم دردند



شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند



به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند



گره افتاده در کارم



به خود کرده گرفتارم

 

Asemane Barani

عضو جدید
.می خواهی بخند

می خواهی گریه کن

یا می خواهی مثل آینه مبهوت باش

مبهوت من

ودنیای کوچکم

دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی

من با تو زندگی می کنم...!
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا هوا ابری است ..باران می بارد . افتاب را ازیاد برده ام ....
اگر امدی تصویری از افتاب بیاور.........
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودی عشق[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
من، نه قصه شكستنم، به افتخار عشق تو میگم كه بازنده [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]منم... [/FONT] :gol:
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم خمار

بگذار تا به چشم خمار تو بنگریم
از هر دو جام چشم می ناب بر خوریم

از دست رفته بود خمار سرم ، نگر
با مهر روی دوست چه سان باده می خوریم

این گیسوی فتاده به رویش سحرگهی
بر باد رفت و گفت که آب تو می بریم

در چین زلف او که وزد باد صبح دم
ای نافه ختن تو برو ما معطریم

این عشق جان فزای تو خاکستر مرا
بر باد داد و گفت که بگذار و بگذریم

گفتی مرا به عشق کنی دعوتم ، قبول
شرط آن بود که عشق دگر کس نه پروریم

در موسم بهار که مست‌اند بلبلان
رقصی چنین میانه میدان بر آوریم

ای واعظ این چنین که مرا طعنه می‌زنی
کآید زمان آن که همه پیش داوریم

بر طرف گلشنم چه خوش آمد که طرقه‌ای
خوش نازکانه گفت به یاران چو بنگریم:

این جلوه از کمال رخ او به ما رسد
ورنه به سیم و زر نگر از کاه کمتریم

:gol:
 

ariyana.1365

عضو جدید
تنها تویی که در چنین شرایطی می توانی کمکم کنی....
من به سوی تو می آیم
من به کمک تو محتاجم
ای خدای من...........................
 

saloma eng

عضو جدید
آرزو دارم شبی عاشق شوی
ارزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخورد های سرد را!
می رسد روزی که بی من روز هارا سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
می رسد روزیکه تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی!
--------------------------------------------------------------
راست گفتی تنهایم نمی گذاری
من هستم و
رقص پرده به آواز نسیم
و پنجره ای گشوده به حیرانی
آری
تمام دلتنگی من سه واژه شد برای تو
سه واژه ی جدا جدا
من و
شب و
هوای تو!!!
-------------------------------------------------------------
تقدیم به آن کسی که آفتاب مهرش در آستان قلبم هنوز پا برجاست و غروب نخواهد کرد!eng-saeed-lotfi-manesh
 

samira zibafar

عضو جدید
یادمان باشد

یادمان باشد

یادمان باشد : حرفی نزنیم که دلی بلرزد و خطی ننویسیم که کسی را آزار دهد ،



یادمان باشد : جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهیم



یادمان باشد : باید در برابر فریاد ها سکوت کنیم و برای سیاهی ها نور بپاشیم ،




یادمان باشد : از چشمه ، درس خروش بگیریم و از آسمان ، درس پاک زیستن،




یادمان باشد: سنگ خیلی تنهاست، باید با او هم لطیف رفتار کنیم مبادا دل تنگش بشکند




یادمان باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ایم نه برای تکرار اشتباهات گذشته !




یادمان باشد هر گاه ارزش زندگی یادمان رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنیم تا به مفهوم بودن پی ببریم ...




یادمان باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد !




یادمان باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کسی فقط به دست خودش باز می شود




یادمان باشد هیچگاه لرزیدن دلمان را پنهان نکنیم تا تنها نمانیم ...




و یادمان باشد هیچگاه از راستی نترسیم
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
آفتاب شماره انداخت



استخوان های روز درهم شکست



طرح آسمان کامل



هیچ درختی آدم نشد !
 

Asemane Barani

عضو جدید
من پذیرفتم شکست عشق را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این درد آشنا دیوانه است
می روی شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
گرچه تو شادان تر از من میروی
آروز دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی دردرا
تلخی برخوردهای سردرا
 

Asemane Barani

عضو جدید
دسته ای علف چیده ام
خاطراتی از تو ، که پائیز زرد کرده و
کشته .
همه ی ما به آغوش زمین باز می گردیم ...
رایحه ی کشدار دسته های علف ،
و به یاد داشته باش ، که به انتظار دیدنت می مانم .
 

Asemane Barani

عضو جدید
در هجوم وحشي باد كوير
نفس شعله افروخته اي مي گيرد

ساقه اي مي شكند
غنچه سرخ دلش مي گيرد

و صدايي است كه در زمزمه ي باد
مرا مي گويد:

خشت در خانه ي آب مي ميرد
دلم از غربت خود مي گيرد
 
بالا