زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی

به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی

چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم

منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم

سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت

میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم

صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی
 

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ابتدای زندگیم چیزی در گوشم زمزمه کرد که تا آخر عمر همراه تو هستم

پرسیدم چیستی؟
گفت:غم
فکر کردم غم عروسکی است که میتوانم تا پایان عمر با آن بازی کنم اما...
اما بعدها فهمیدم عروسکی هستم که بازیچه غم شده ام...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كسي با سكوتش
مرا تا بيابان بي انتها جنون برد
كسي با نگاهش
مرا تا درندشت درياي خون برد
مرا بازگردان
مرا اي به پايان رسانده آغاز گردان.....
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر ندارد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر شب ...

ستاره ی دنباله داری

به خانه ات می فرستم

هر روز ...

شبدر چهار برگی

در کفش هایت می گذارم !

هر لحظه ...

برایت دعا می خوانم ...

تا زمانی که ایمان بیاوریم ...

هیچ آرزویی محال نیست !!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به باران قسم
به راز بودنم قسم
به چشمان پرالتماسم قسم
دگر خبرت را از قاصدک لبانت نخواهم گرفت
دگر رازهای سر به مهرم را بتو نخواهم گفت
نه دگر نه من و نه چشمان بخون نشسته ام
نه دیگر سراغت را از آن همه همهمه نخواهم گرفت
راستی یادت هست
چقدر زیر باران دویدم و تو نیامدی
یادت هست
در قنوت و سجودم تو را زمزمه کردم و تو نیامدی
یادت هست ............
نه پرس و جو نکن.........
فقط جان تو و جان کبوترانی که دیماه به ایوان خانه ما می آیند....
 

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي مي خواستم زندگي کنم همه در هارو بستن[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

وقتي مي خواستم به راه مرگ بروم گفتند مرگ کسي دست خودش نيست[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

وقتي خواستم به راستي سخن بگويم گفتند دروغ است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

وقتي خواستم به شانس روي آورم گفتند خرافات است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

وقتي که توبه کردم گفتند بچه‌گانه است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

وقتي خنديدم گفتند ديوانه است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

و حال که سخن نمي گويم مي گويند عاشق است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
و اي کاش مي دانستم براي چه زنده ام؟[/FONT]​
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر آمیخته با حسرت یک خاطره را
قصه حادثه ی برج و کبوتر را
یک بار دیگر می خوانم
ای پرنده ی مهاجر ای مسافر
ای مسافر من ، ای رفته به معراج
تو به اندازه ی قدرت پریدن
تو به اندازه ی دل بریدن از خاک
عزیزی
زیر این گنبد نیلی ،‌ زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور ،‌ یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق ، کبوتری تا برج کهنه پر گشود
خسته و گمشده از اون ور صحرا می اومد
باد پراشو می شکست بارون بهش سیلی می زد
برج تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه ی برج و کبوتر
قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
آخر این قصه رو ... تو می دونی .... تو می دونستی
من نمی تونم برم .... تو می تونی .... تو می تونستی
باد و بارون که تموم شد ، اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاقو تو چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
ای پرنده ی من ای مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم
راز پرواز و فقط تو می دونی ... تو می دونستی
نمی تونم بپرم .... تو می تونی .... تو می تونستی
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر بدوم ، بدوم

دستم

کوتاه تر از آنست

برای داشتنت

مثل سایه ای از خودم ...

بوفی که دیروز به دنیا آمد ،گفت :

وقتی نوری نیست

سایه ای نیست ...

...

باید شمع های کوچک را فوت کنم

و

شمع های بزرگ ...

اما دستم به خورشید نمی رسد ؟!!

وتو می مانی

و نمی رسیم به هم ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو و شبهای تنهایی


...

تو و روزهای نگرانی

...

تو و غروبهای دلتنگی

...

همه می گذرند ...!


گاهي
لبخندي
تنهايي را معني ميكند
و حرفي
فردا را
تو ميداني
كه صداها
ما را معني ميكنند
يادمان باشد
كه عاشق
بميريم ...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
...

...

براي لحظه اي چشمانم را مي بندم ...

دستانت را حس مي كنم ميان دستانم ...

گرماي پيچش انگشتانت ميان انگشتانم ...

مهر مي كني بوسه هايت رايكريز و پي در پي بر دست هايم ...

چشم هايم را مي گشايم ...

دستانم خاليست ...

سرد است ...

تنهاست ...

از هميشه تا هنوز ...!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
این حجم ترسناک مرا در آغوش دردناکش گرفته است
خدای کوچک من
جای من بر روی این خط بلند مرسوم نبود
در این حجم ترسناک
مرا آویخته اند
قهرمانان، همانند هیولاهایی رنگ باخته، زندگی مرا آویخته اند
دم نزنم، طوفانی نخواهد رسید
بازدم هایم چون باران های تند فصلی در کالبدم می بارند
وای، ای وای
که دیدم، با قلبم دیدم
که گاهی رویش انسان، پست تر از رویش عقیده هایش
همچو گردبادی، جسد زنده نمایش
را درخود فرو می برد
به حقیقت دیده ام
اما دم نزنم طوفانی نخواهد رسید
وقتی انسان، پست تر از عقیده هایش بود
می پوسد
و دراین لجن بارور
عقیده می ماند
می روید
باران تاسف بر جسم سنگینش می ریزد
همچنان عقیده می روید
پیش می رود
دیده ام، به حقیقت دیده ام
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی ...
... پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست ...
... نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من ...
... به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل ...
... دلم تنگ است ...
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزای عجيبی‌ان اين روزا
عجيب و غليظ و عميق
ذهن‌ام مثه يه سونای بخار، خيس و سنگين و مه گرفته‌ست
دم‌کرده و مرطوب
تو يه غلظت عجيب شناورن حس‌هام
من که يه عمر آدمِ خوابيدن رو سطح آب بودم
اين روزا دارم ته استخر شنا می‌کنم
تهِ تهِ استخر
اکسيژن نيست اين‌جا که منم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
 

elo0ne_lady

عضو جدید
کسي ما را نمي جويد،
کسي ما را نمي پرسد،
کسي تنها يي ما را نمي گريد،
دلم در حسرت يک دست،
دلم در حسرت يک دوست،
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است،
کدامين يار ما را مي برد،
تا انتهاي باغ باراني؟
کدامين آشنا آيا به جشن چلچراغ عشق دعوت مي کند ما را؟،
واما با توام اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي،
تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي آيي،
تو حتي روزهاي تلخ نامردي،. نگاهت،
. التيام دستهايت را دريغ از ما نمي کردي،
من امشب از تمام خاطراتم ، با تو خواهم گفت،
من امشب با تمام عشق تورا خواهم خواند.
که تویی تنها معبودم....:cry:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم

وحسرتها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را ...

نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم؟:cry:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خیش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم،تا که در آن نقطه ی دور



شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه



می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال



ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه ،بگذار که بگریزم من
از تو ،ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من



به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید



عاقبت بند سفرپایم بست
می روم ،خنده به لب ،خونین دل
می روماز دل دست بردار
ای امید عبث بی حاصل


فروغ فرخزاد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد عشق را دزديد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن زماني كه ميان سنگدل زيبا رخان[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در بند و زندان است[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد اشگ را نوشيد[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن زمانيكه ز شوق [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در ميان ديده غلطان است[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد سينه را بوسيد[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن زمانيكه ز سر عاشقان [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خاموش و لرزان است[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد حرف را بوئيد [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن زمانيكه تمام عطر بودن را[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ميان بهت يك خواهش نمايان است[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد خنده را پيچيد[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن زماني كه گل از غنچه [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پيام دوست دارم را[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به فصلي نو خروشان است[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد قصه را شوريد [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن زماني كه بيان[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در بين هر شاخه [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به تعبير هزاران است[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه بايد شعر را نوشيد [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آنزماني كه غزل[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در ترنم هاي هر سازي زياران است .[/FONT]​
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اگر تركت كردم, دليلش آن نبود كه دوستت نداشتم
.اگر تركت كردم, دليلش آن نبود كه برايت زياد بودم.
اگر تركت كردم, دليلش آن نبود كه زندگيم بي تو بهتر خواهد بود.
تركت كردم تا كه بتونم بهت بگم عاشقت هستم.
تركت كردم, كه بگم: كبوتر با كبوتر, باز با باز. من كبوتر و تو باز
براي من زيادي زياد بودي عزيزم.
تركت كردم, تركت كردم كه فرشتگان تركت نكنند, براي اينكه جاي تو
اونجاست.تركت كردم براي اينكه عاشقت بودم و بمانم.
آخه يه وقتا آدم بايد كسي رو كه خيلي دوست داره ترك كنه تا بتونه هميشه عاشقش بمونه.
مهربونم اينو بدون كه من تا وقتي نفس ميكشم هميشه عاشقت ميمونم..
حالا ديگه اشكهام شدن همساز تنهايي ممتد من.
:cry:
 
بالا