روزای خوش زندگی.....

عشقولانه

کاربر بیش فعال
سلام به همه دوستا خوبم.....
بیاید برگردیم به روزای خوب زندگیمون......
مختصری از خاطرات خوبمون که باعث میشه برای چند دقیقه هم دل خودمون هم دل دوستامون شاد بشه.....

منتظر پستای زیباتون هستم.....
 

mahaya67

عضو جدید
منم بهترین خاطراتم مربوط به سالهایی هست که بابام بود، پارک میرفتیم ،با هم ورزش میکردیم ،بازی میکردیم و...
ترو خدا قدر خونوادتون رو بدونین، فکر نکنین این روزا همیشگیه ،دلخوریارو بذارین کنار ...
 

jentle man

عضو جدید
منم بهترین خاطراتم مربوط به سالهایی هست که بابام بود، پارک میرفتیم ،با هم ورزش میکردیم ،بازی میکردیم و...
ترو خدا قدر خونوادتون رو بدونین، فکر نکنین این روزا همیشگیه ،دلخوریارو بذارین کنار ...

دوستم فوت کرده کارای که باهم کردیم یادمه افسوس دارم الان
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم بهترین خاطراتم مربوط به سالهایی هست که بابام بود، پارک میرفتیم ،با هم ورزش میکردیم ،بازی میکردیم و...
ترو خدا قدر خونوادتون رو بدونین، فکر نکنین این روزا همیشگیه ،دلخوریارو بذارین کنار ...
:cry:
اوهوم اگه قدر روزاشونو ندونن بعد حسرت میخورن...

دوستم فوت کرده کارای که باهم کردیم یادمه افسوس دارم الان
خدا بیامرزدشون آقا محمد...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کردی چرا دیشه انجور رفتار کردم ب خاطر همین قضیه بودش
بله وقتی رفتید متوجه شدم..
ولی خوب نباید اینجوری برخورد میکردید.. بچه هاناراحت شدن..
بخاطرناراحتی خودتون نباید تولد محدثه رو خراب میکردید..
مرگ دست خداس هممون یروز میمیریم...
 

jentle man

عضو جدید
بله وقتی رفتید متوجه شدم..
ولی خوب نباید اینجوری برخورد میکردید.. بچه هاناراحت شدن..
بخاطرناراحتی خودتون نباید تولد محدثه رو خراب میکردید..
مرگ دست خداس هممون یروز میمیریم...
تو حال خودم نبودم دیشب معذرت میخوام
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
[QUOTE=mohammad sarbaz;
خدا رحمت کنه دوستتونو..جاش همیشه سبز باشه..منم میخواسم از روزای خوبی که با آجیم داشتم بگم(خواهر عزیزو دوسداشتنیم.همه چیزم بود.همه وجودم بود)
 

jentle man

عضو جدید
mohammad sarbaz; خدا رحمت کنه دوستتونو..جاش همیشه سبز باشه..منم میخواسم از روزای خوبی که با آجیم داشتم بگم(خواهر عزیزو دوسداشتنیم.همه چیزم بود.همه وجودم بود)[/QUOTE گفت:
تاموقعی که داریم قدرشو نمیدونیم وقتی از دستش میدیم تازه میفهمیم چه چیز گران بهارو از دست دادیم
 
  • Like
واکنش ها: A.8

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی دوسدارم در اینمورد صحبت کنم .حرف بزنم که چه روزایی رو داشتم...ولی نمیتونم.بغض میکنم.کلمات یادم میره...نمیخوام توام یاد عزیزت بندازم...فقط ی چیزی بهت میگم حتما انجام بده ****باهاش حرف بزن.براش از خودت بگو .بگو از وقی رفته چه اتفاقایی افتاده.بگو تو چه کارایی کردی.بهش عشق بورز.حرف بزن تا آروم شی.همینطوری که حرف میزنی براش, بغضت میترکه.بعدش ی حالو هوا و ی حس خیلی خوبی داری.سبک میشی.انگار بهش نزدیکتر شدی***
 
آخرین ویرایش:

jentle man

عضو جدید
خیلی دوسدارم در اینمورد صحبت کنم .حرف بزنم که چه روزایی رو داشتم...ولی نمیتونم.بغض میکنم.کلمات یادم میره...نمیخوام توام یاد عزیزت بندازم...فقط ی چیزی بهت میگم حتما انجام بده ****باهاش حرف بزن.براش از خودت بگو .بگو از وقی رفته چه اتفاقایی افتاده.بگو تو چه کارایی کردی.بهش عشق بورز.حرف بزن تا آروم شی.همینطوری که حرف میزنی براش, بغضت میترکه.بعدش ی حالو هوا و ی حس خیلی خوبی داری.سبک میشی.انگار بهش نزدیکتر شدی***

24سال باهم بودیم باهم همسایه همجا باهم تفریح شادی همه چیز:cry:
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
پریروز تصادف تو اتاق عمل از دنیا زفته
زوده که بخوای الان آرو م بگیری.گریه کن.خودتو خالی کن.احساسی که بهش داری درونت پنهونش نکن .همشو بریز بیرون...ی آهنگ ملایم گوش کن تا راحتتر خودتو تخلیه کنی.الان تموم احساسی که به دوستت داری و داشتی ,همش جم شده تو وجودت ...الان باید بریزی بیرون تا سبک بشی
 

عشقولانه

کاربر بیش فعال
سلام به همگی.....
پستاتونو خوندم عزیزان بخاطر اتفاقای که افتاده براتون متاسفم.......
ولی عنوان تاپیک با این چیزایی که شما میگید فرق میکنه......از روزای خوشتون بگید......
ازینکه باکی کجا وچرا خوش بودین.....که حال هممون جا بیاد......
دیگه ازین حرفا نزنید کهیادتون نیاد.....
باشه مهربونا.........
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزای خوشم دوران راهنماییم بود
هر روز مهمون مدیر بودم:w12:
کلاس نمیرفتم که... هر زنگ 5 دقیقه سر کلاس بودم بعدش حنانه برو دفتر مدیر کارت داره:D
سال سوم راهنمایی خیلی خوب بود...
مدیر قسم خورد انضباطمو میده 10:D ولی20 شدم..
بچه خوبی بودما.. اصنم شیطون نبودم فقط یروز مهتابیو شکستم ک کلاس تشکیل نشه
یروز تو زمستون کپسول خالی کردم رو بخاری:w07:
هر روز با معلما کل کل میکردم و حرصشون میدادم:w07:
یبار تخته سیاهو با روغن پاک کردم ک ریاضی تشکیل نشه:w07:
در کل خیلی خوب بود...
مخصوصا اینکه معلما حرص میخوردن...
و درآخر هم خیلی خوب بود که بخاطر اینکه بابام آشنای مودیر بود بیچاره ها روشون نشد انضباطمو کم بدن
:w07:
.
.
.
.
.
.
پ.ن:اینا 1 هزارمه کارام بود...
مهمترین بخشش حرص دادن معلمای عزیز بود..
البته همشون منو دوس میداشتن بعله!:cool:
 
آخرین ویرایش:

عشقولانه

کاربر بیش فعال
روزای خوشم دوران راهنماییم بود
هر روز مهمون مدیر بودم:w12:
کلاس نمیرفتم که... هر زنگ 5 دقیقه سر کلاس بودم بعدش حنانه برو دفتر مدیر کارت داره:D
سال سوم راهنمایی خیلی خوب بود...
مدیر قسم خورد انضباطمو میده 10:D ولی20 شدم..
بچه خوبی بودما.. اصنم شیطون نبودم فقط یروز مهتابیو شکستم ک کلاس تشکیل نشه
یروز تو زمستون کپسول خالی کردم رو بخاری:w07:
هر روز با معلما کل کل میکردم و حرصشون میدادم:w07:
یبار تخته سیاهو با روغن پاک کردم ک ریاضی تشکیل نشه:w07:
در کل خیلی خوب بود...
مخصوصا اینکه معلما حرص میخوردن...
و درآخر هم خیلی خوب بود که بخاطر اینکه بابام آشنای مودیر بود بیچاره ها روشون نشد انضباطمو کم بدن
:w07:
.
.
.
.
.
.
پ.ن:اینا 1 هزارمه کارام بود...
مهمترین بخشش حرص دادن معلمای عزیز بود..
البته همشون منو دوس میداشتن بعله!:cool:
هر کسی به یه چیز خوشه.....
ماهم به وجود شما.....
 

2276417

کاربر فعال
سلام به همه دوستا خوبم.....
بیاید برگردیم به روزای خوب زندگیمون......
مختصری از خاطرات خوبمون که باعث میشه برای چند دقیقه هم دل خودمون هم دل دوستامون شاد بشه.....

منتظر پستای زیباتون هستم.....
روز خوش بابا بیخیال روز خوش کجا بود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشکال ما آدما اینه خوشی های زندگیمون هر چه قدرم با سختی ها برابر باشن اصلا به چشممون نمیان ...همش میگیم کدوم خوشی کدوم خنده ....
سختی ها چون قراره یه تجربه سنگین بشه سنگینیش روحمون رو انقد خسته میکنه ک به خوشی ها نمیتونیم فکر کنیم ...
بار ها با خودم فکر کردم اگه بخوام شاد باشم از همین لحظه میشه بود کافیه دل بخواد ..اون وقته ک مغزم فرمان میبره ...
میشه باور کنید میشه ..هر روز خدا خوبه ..اتفاقات هم باید باشه تا بفهمیم زنده ایم .آدمیم واحساس وعقل داریم .

خوب بریم سراغ خاطره ..
روز های خوب ...
یه روزی تو زندگیم بود ..دوران مدرسه هنوزم یادش میوفتم خندم میگیره ..
قرار گزاشتیم با بچه ها مدرسه رو بپیچونیم ..
توی راه یکی از معلم ها ک باهاش تاریخ معاصر بود فک کنم سوم هنرستان ...تاریخی هاش بگن درسته یا نه ..تو سرویس ما بود منو از اون ور خیابون دید..داد میزد تو خیابون فلانی پس سرویست کو من میخواستم با شما بیام ..
خودمو زدم به کر بودن ..دیدم فایده نداره ..رومو کردم اون ور ..دیدم داره میزنه رو شونم ..صمیمی شده بود همچین .. .میخندید..میخواستم لحش کنم اون لحظه ..
یهو برگشتم گفتم ااا شمایی خانم فک کردم اشتباه میشنوم ...
بعد گفتم خانم امروز مدرسه تعطیله ..
سرویسم نداشتیم منم الان فهمیدم ..شما هم فک کنم باید برید خونه ..
گفت اااا جدا ....باور نکرد چون به من کلا اعتماد نداشت
داشت میچرخید دنبال سرویس ..یواش مث موش از کنارش دور شدم ...

سوار تاکسی شدم دیدم داره دنبالم میگرده ...
 

Similar threads

بالا