شبی که رفتی و شد بی تو در به در چشمم
هزار کوچه تمنا نشست در چشمم
تو در نگاه افق گم شدی و فهمیدم
نمی رسد به تماشای تو دگر چشمم
نمی شود به تو احساس خشک و خالی داشت
سرود نام تو را با صدای تر چشمم
به یاد گوشه ی چشمت پرید و پرپر زد
به گوشه ی قفس ٫ ای گوشه ی جگر چشمم
و سیب سرخ دلت فسمت رقیبان شد
نچید میوه از این اشک بی ثمر چشمم
بیا و بر لب چشمان خویش مستم کن
که ساغری به سلامت کشد به سر چشمم
خبر از آمدنت آمد و ترانه شدم
خدا کند نزند باز بدنظر چشمم
چرا به ناله ببندم غزل غزل خود را
منی که بالب فریاد چشم در چشمم