رد پای احساس ...

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعری از نادر احمدی شاعر افغان

شعری از نادر احمدی شاعر افغان

لازم نیست گلوله باشی
یا انگشتی
که روی ماشه ای نشئه می شود
و سینه ای که در میان جمعیت
ثانیه ای انفجار را پنهان می کند
این جا
زمین هم راه می افتد
و آنقدر ما را در عصاری خود می چرخاند
که فقط صدای مان از خاک بیرون می ماند


در این خاک
برف هم
از دنده ی چپ اش بلند می شود
انگار زمستانی است که دود کش داغی را می بلعد


یا اتوبوس
که ناگهان خود را چپ غلط می زند
و سی و یک جفت چشم هلالی را
با آن صورت های استخوانی و گرد
به سمتی می برد
که هیچ بادی از آنجا بر نگشته است
این جغرافیا را چگونه تغییر بدهیم
که وقتی لاک پشتی وارونه شود
احساس کنیم
آفتاب هم از ما رویگردان خواهد شد
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها حس بدی با دوستان دارم

این روزها حس بدی با دوستان دارم

این روزها حس بدی با دوستان دارم
با دوستانم حالتی"دامن کِشان" دارم


آنقدر مردادم که حتی در یخِ بهمن
انگار طــرح جامـــع خرماپزان دارم


در من کسی افتاده مثل "من نمی فهمم"
یا حرف های مبهمــی تــــوی دهان دارم


یک جنگ اغلب نامقدس یا مقدس تر
با دشمنان فرضی ایـن داستان دارم


این داستان چیزی ندارد جز همین شاعر
یک شاعـــر دلـواپس نامهــــــــربان دارم


یک چند وقتی می شود با فحش می خوابم
حتــی مرتب میلِ بــه زخــــم زبان دارم



تا ظهر می خوابم که شب بیدار بنشینم
چون تـــوی دنیــــای مجــــازی میهمـــان دارم


یک مشت آدم که نمی بینم همین خوب است
گاهی خودم مهمانـــم و یک میـزبان دارم



فردای شبهـــای سگــــی از روی بیکاری
توی خیابان گوشه ی چشمی به نان دارم



گاهی دقیقا گوشه ی چشمم به بعضی هاست
گاهــی شدیدا مشکل جا و مکــان دارم



اصلا سیاسی نیستم، اهل دموکراسی
نه مشکلی با شرق تا غرب جهان دارم



من حزب بادم دست کم حزب سر و سینه
بنده اصولن اشتیـــاقِ گفتمـــان دارم



با الکل بالای صد در صد نمی مستم
گاهی فقط هنگام خوابیدن تکان دارم



ایــن روزها قلبا ارادتمند خیـامــــم
اما به جای کوزه، رسما استکان دارم



چیز زیادی در بساطم نیست،غیر از این

باور کنی یا نه؟! فقط یک ذره"جان" دارم

ناصر ندیمی

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من نامه های عاشقانه دیگران را نمیخواهم که بخوانم
تو چه حرفی بامن داری؟
از خودت بگو
از دلی که رنجاندی اما بیخیالشی
از معشوقی که نمیخواهی بدانی حال و روزش چگونه است
خاطره ها و حرفای زیبای عاشقانه ات با او چه میکند!!
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـم گرفـته از آدمـای کـه میـگن دوسـت دارم
ولـی معنــیش رو نمـیــدونن...
از آدمــای کـه میــخوان مــال اونــا باشــی
ولــی خودشــون مــاله تـو نیســتن...
از آدمـای کــه زیــر بــارون بـرات میــمیرن
ولـی وقتــی آفتــاب بــشه همــه چیـز یــادشون میــره....

 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی قرار توام

بی قرار توام

روی دیوارا می نویسم تک تک خاطراتو
از گذشته با تو بدیاتو می سوزونم
می کشم خوبی هاتو تا بدونی با تو
زندمو زندگی می کنم من


بی قرار توام چشم انتظار توام
گفتی مال منی من تکیه گاه توام
اما احساس تو به دل عاشقم دل نبست
قلب سنگی تو شیشه ی عشقمونو شکست


هر طرف عکس تو رو به روی منه
چشمای آسمون واسه دیدن کمه
از توام بگذرم چی واسم باقی میمونه
لااقل با کسی بمون که قدرتو بدونه
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـمان میـکردم قـانع بـاشی
و بـه شـکستـن دلـم اکتـفا کـنی
نه ایـنکه فستـیـوالـی از دروغ به راه بـینـدازی
و در آخـر بـگویـی:
“میـروم تا اذیـت نـشوی بـهتـرین مـن!”
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواب ستاره

خواب ستاره


نشسته ام باز کنار تو آومدی سراغم
نگاه تو روشن شبای بی چراغم
صدای من وقتی قصه داره
که رنگ چشم تو غصه داره
شب من و تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره


لبای من گرم و بی قراره
سکوت شب یه آسمون و یک ستاره
بارون گل شاد خواب ستاره
به انتظاره بغض ابر پاره پاره
تا قلب آسمون میبارم با تو تنها
فصل من و تو باز رسیده روی ابرا


کنار تو آروم میام پا میزارم
چراغی تو دست شبا جا میزارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمات میبندم
دوباره به این عشق به این دل میخندم
قصه ی عشق بازی چرخ روزگاره





http://s5.picofile.com/d/d60c18fa-7c31-4f93-9fbd-7017593ffd5e/_KHAB_SETAREH.MP3
 

marya1

عضو جدید
نـه آبــي دريــــــا در چـشـمـانـش نشــســتـه
...
نـه سـيـاهـي شــــــب ...
مـعـشـــــــوق مـــن
يـك آدم مـعـمولـيـسـت
بـا يـك جـفــت چــــشـــم مـعــمــولــي
و مـــن دوســــتــــش دارم ...
 
ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ .. ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
کودک باید بودکودکانه باید گریست باید عاشق شد باید به خدا رسید کودک باید بودمن یقین دارم کودک باید بود تا زندگی را بدون دروغ لمس کرد!
 
ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ .. ؟ !
ﭼﻪ ﺩﻭﺣﺮﻓﯿﻪ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺍﻧﮕﯿﺰﯾﺴﺖ …..
ﺍﯾﻦ ﻣﻦ! ﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻢ ، ﻧﻪ ﻣﻬـﺮﺑﺎﻧﻢ …. ﻭ ﻧﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻧﮕﺎﻫﯽ …!
ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺁﻫﻦ ﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﭘﺮﺳﺖ ….
ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ … ﺧﻮﺩﻩ ﺧﻮﺩﻡ ! ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ !
ﺻﺒﻮﺭﻡ ﻭ ﻋﺠﻮﻝ !!
ﺳﻨﮕﯿﻦ … ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ … ﻣﻐﺮﻭﺭ … ﻗـﺎﻧﻊ …. ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﯿﭽﯿﺪﮔﯽ ﺳﺎﺩﻩ
ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯿﻪ ﺯﯾﺎﺩ !!!
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻧﻪ
ﺳﯿﺮﺕ ﺁﺩﻣﯽ ؛ ﻫﯿﭻ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﯿــﺮ ﻭ ﺑـــــــﺮﻭ
ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﺎ ﺗﻮﻗﻒ ﻣﻤﻨــــﻮﻉ ﺍﺳﺖ
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻗﺮﺹ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﻮب ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ...
ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﻗﺮﺹ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ...
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برف

برف




هر چقدر هم که برف ببارد
این شهر​
رخت عزا را
در نمی آورد

شهر ٬ بیوه ای ست
که از سر اجبار
لباس عروس پوشیده
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتاق پرو

اتاق پرو

هر بار
عکسی از تو را
در رودخانه غرق می کنم
کمی پایین تر
جنازه ی عکاسی را از آب بیرون می کشند

حالا این مرد
غرق شده است
در میز و صندلی اداره اش

آن زن
غرق شده است
در آینه ی توی کیف

و آن ها که در خیابان فریاد می کشند
در مشت های گره کرده ی شان

تو
دست های زیادی داری
دست داری در قتل ناتالی وود
دست داری در غرق شدن کشتی های پرتغالی
دست گذاشته ای روی روزنامه ها
دستبرد زده ای به بانک ها
دست برده ای در فکر مردان
نگاه کن
آن مرد هنوز دارد به تو فکر می کند
این را از سایه اش فهمیدم
سایه ی زنی زیبا
که بر زمین افتاده است


مهدی اشراقی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دستانم را بگیر
بگذار کام بگیرم از مهربانیت
ازز ان تن پوش سفیدت که لبانم را به اسارت میگیرد
چه روان میگذرد زندگیم وقتی
تو مرا بوسه میزنی
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرف هایی از جنس سکوت جا خوش کرده اند
و زمزمه ها همچنان در نفس گم می شوند
وقتی بادبادک آرزو به آسمان سعادت نرسیدو سنگ نگاه ، باور آینه را شکست...
من در جیب هایم شعر دارم
هنگامی که چمدانی پر از خاطره ی دوستی به رودخانه می افتدو آواز چکاوک بی جواب می ماند
جاده ها به یک خیال وصل می شوندو گنجشک هایی که پرواز را از یاد برده بودندبه صعود پروانه ها ایمان می آورند
هنوز هم قلم
شب های دلتنگی
بهانه می گیرد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنک شدى ؟
اما من هنوز داغم از رفتنت در این سرماى بى رحم
درنگ
عجب دنیای عجیبیست
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی برو
چقدر عاشقانه می شد اگر نقطه اش بالا بود
...
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه شبی است!
چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.
می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.
هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.
چه می‌دانم؟
خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛
غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.
هر قطره‌ی این باران،
کلمه‌ای از آن سرودهاست.
دکتر شریعتی

 
مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن،
آدم های زیادی دور و برم دارم !
آن چیزی که ندارم کسی برای ” بـا هــــــــــــــــم بـودن ” است !
 
از کـِــنــارِ مــَטּ ڪہ گـُـذشــتـے
نـــگــاهــے بــیــنـداز…
بــه مـَـטּ ، بــه حـُـرم همــه بــوנכּ هــا…
فــاتـــحه اے بــفرستــ بــراے اســتخــوانهایـے
ڪہ چـــوכּ خــاکــستــرِ سـ ـ ـیــگـار
ســـالـهاستــ بـے مـَـصـرفـــ
زیــرِ خــروارهــا خــاطره خــاکـــ میــخـورند…!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا