رد پای احساس ...

گلابتون

مدیر بازنشسته
در آغوشم بگير ... بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پايت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره کن
تنها تو را مي خواهم
بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم
 

گل احساس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست


لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگیست که


مبادا دیدار شیرین امروز خبر تلخ فردا باشد.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر می شد ،دلش را با دلم ، همزاد می کردم
سکوت بی حدودم را ، پر از فریاد ، می کردم

در آن هنگامه از ، شوق حضور گرم و پر مهرش
دل ویرانه را ، باری دگر ، آباد ، می کردم

و یا ،با یک غزل ، یا بیتی از ، احساس پاک و ناب
دل سنگی و سختش را ، کمی ، ارشاد می کردم

برای ، درک معنای محبت ، دست شیرین را
به کوه بیستون ، چون تیشه ی ، فرهاد می کردم

من و ، این آرزوهای محال و دور و ، بی حاصل
اگر می شد ،، جهان را ، خالی از ، بیداد می کردم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته

تو را به برگهای خزان، به دشتهای تهی و باغهای نسترن،
تو را به ساقه های شکسته وبادهای گریزان،
تو را به آه فرو خورده،

وتو را به وداع آخرین که پر از ابرهای تیره و پنجره های فرو بسته بود

سوگند می دهم،مرا به آغازگاهم، آن ییلاق شبنم خیز نگاهت،بازگردان...
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز


گاه دلتنگ مي شومدلتنگتر از همه دلتنگي هاگوشه اي مي نشينمو حسرت ها را مي شمارمو باختن ها را،و صداي شکستن ها را...

نمي دانم من کدام اميد را نااميد کرده امو کدام خواهش را نشنيدمو به کدام دلتنگي خنديدمکه اين چنين دلتنگم.

دلتنگم، دلتنگ...!
 

گل احساس

عضو جدید
کاربر ممتاز
به هنگام جدایی هر کسی اندیشه ای دارد
جدایی دست بی رحمی است در تاراج دلتنگی
یکی شاد است از راهی شدن تا شهر رویاها
یکی هنگام رفتن هیچ نشناسد سر از پایش
یکی دیگر دلش خون است و در دل خنجری دارد
یکی مشتاق رفتن بهر دیدار عزیزانش
یکی از شوق میخندد‌‌‌‌، یکی پیوسته می بارد
یکی خرسند از دل کندن است و تشنه رفتن
یکی حیران و سرگردان خیال دیگری دارد
یکی با چهره ی آرام می گوید : خداحافظ !!
یکی دیگر سکوتش ارزش والاتری دارد !
یکی وقت جدایی طاقتش کم می شود اما
یکی بر شانه های خسته اش کوه غمی دارد....
خداوندا!! ....... خداوندا جدایی را ز راه عاشقان بر دار
تو میدانی جدا گشتن چه درد مبهمی دارد..
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از عالم تـو را تنها گزینـــــــم
روا داری که من غمگیــن نشینم
دل من چون قلــم انـدر کف توست
ز توست ار شادمان و گر حزینــم

بجز آنچه تو خواهی من چه باشـم
بجز آنچه نمایی من چه بینـــــــم
گه از من خار رویانی گهی گـــــل
گهی گل بویم و گه خــار چینـــــم

مرا تو چون چنان داری چنانـــــم
مرا تو چون چنین خواهی چنینــم
در آن خمی که دل را رنگ بخشی
چه باشم من چه باشد مهر و کینم

تو بودی اول و آخر تو باشــــــی
تو بـــــــه کن آخرم از اولیــنــــم
چو تو پنهان شوی از اهل کفــرم
چو تو پیدا شوی از اهل دینــــــم

بجز چیزی که دادی من چـه دارم
چه می جویی ز جیب و آستینــــم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شدم موضوع نقاشی
که شاید یاد من باشی
شوی شاگرد نقاشی
و....
به روی بوم عمر من
زدی نقشی
ز بی نقشی
گهی بر غم کشیدی
من شدم خوشحال
که شاید تو درختی
تا فرود آیم به دستانت
ولی دیدم که خورشیدی
ز گرمایت شدم بی حال و بعد از مدتی اندک
شدم بی تاب
مرا دریاب
ورق را پاره کردم دور ریختم

به روی صفحه ای دیگر
شدی کوهی
شدم کاهی
که من اندر تو ناپیدا و شاید هیچ
شدم غمگین
کمی پر رنگترم کردی
شدم چوبی
تو هم کوهی
چنانچه پیش از آن بودی
شدم خوشحال
مرا برد ناگهان سیلی
شدم مجنون بی لیلی
و شاید هم شدم فرهاد
زدم فریاد
زدم فریاد و همراهش زدم تیشه
به روی بوم نقاشی
ورق را پاره کردم دور ریختم

به روی صفحه ای دیگر
شدم قلبی
تو هم تیری
میان سینه ام رفتی
مرا کردی دو تکه
ز عشقت خرد کردی
ورق را پاره کردم دور ریختم

به روی صفحه آخر
شدم شبنم
که من آهسته و نم نم
چکیدم من ز برگ تو
که لایقتر ز این جمله
برایت نیست تصویری
 

گل احساس

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی که به احترام دل باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او را بوسیدم
گفتی که ستاره شو دلی روشن کن
من همچو گل ستاره ها تابیدم
گفتی که برای باغ دل پیچک باش
بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و ترا به ساحل دیدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و زدوریت نالیدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل داده و با ترنمت روییدم
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو این روزا که تن پوشم شده ته مونده ی اشکام

تموم دلخوشیم اینه بگی بازم تورو می خوام

تو این روزا که بی میلی شده حرف شب و روزت

تموم دلخوشیم اینه بمیرم من تو آغوشت

تو این روزا که تنهایی گره خورده به احساسم

تموم دلخوشیم اینه هنوزم رو تو حساسم

هنوزم رو تو حساسم به این حالی که من دارم

حسودی میکنه هر کی میبینه دل به تو دادم

هنوزم رو تو حساسم عجب حال خوشی دارم

من این احساس زیبا رو به آغوشت بدهکارم


 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم

گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم

بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم

اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)]زندگی گریه ی مختصریست...
مثل یک فنجان چای...
و کنارش عشق است...
مثل یک حبه قند...
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
[/FONT][/FONT][/FONT]
 

raha

مدیر بازنشسته
همدمی تا دل ما را دهد آرام کجاست؟
محرمی تا ز من آرد به تو پیغام کجاست؟


 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دونی که تو حسرت داشتن همیشگیت ،

چه طور دارم میمیرم ،


کاش باور می کردی که با تمام وجود از خدا می خوام


تو رو ازم نگیره.....


!!!!دوستت دارم معبود من!!!!
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بعضی خاطره‏ها هست که هرگز پاک نمیشه، شاید گاهی کم‏رنگ بشه
و امان از روزی که خاطره‏ای حتی کم‏رنگ هم نشه
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست
اشکم که به دنبال تو آواره ی شوقم
یارای سفر با تو و رای وطنم نیست
این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ
صد گونه سخن هست و مجال سخنم نیست
بدرود تورا انجمنی دور تو جمع اند
بیرون ز خودم درآن انجمنم نیست
دل می تپد باز در این لحظه دیدار
دیدار،چه دیدار؟که جان در بدنم نیست
بدرور و سفر خوش به تو آنجا که رهایی ست
من بسته ی دامم ره بیرون شدنم نیست
در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا
راهی جز سوختن و ساختنم نیست
تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روز
روزی که نشانی زمن الا سخنم نیست
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هیچ‌چیز به اندازه‌ی غم مشترک آدم‌ها را به این سرعت و سهولت (گرچه اغلب به گونه‌ای کاذب و فریبنده) به هم نزدیک نمی‌کند. جوّ همدردی بی‌توقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین می‌برد، فرزانه و عامی، دانشمند و بی‌سواد به آسانی آن را درک می‌کنند و در حالی که ساده‌ترین وسیله‌ی نزدیک شدن آدم‌ها به یکدیگر است، فوق‌العاده کمیاب هم هست.
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته است



به ايوان مي روم و انگشتانم را




بر پوست كشيده شب مي كشم




چراغهاي رابطه تاريكند




چراغهاي رابطه تاريكند




كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد




كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد




پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است

فرخزاد

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
انچنان پای این عشق
صبر خواهم کرد
تا زمستان نیز بگذرد!
بهار که بیاید...
یخ های قلبت اب خواهند شد.
یعنی امیدوارم که اینگونه باشد!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مهربان
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است
عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است
عاشقی ؛ مظهر نوبودن دل ، در حیات ازلیست
ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم
بعد از امشب شاید ،
نقش اعجاز تو را طرح زنم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هنگامی که

دست هایم را

به وسعت

همه ات

باز می کنم

...

آنگاه

هیچ را بغل می کنم

...

و

این است همه ی

سهم من از تو...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
یاد من باشد اگر باز نگاری دیدم
نکنم هیچ نگاه
نکنم باز خطا
دور دل نیز حصاری بکشم
نغمه ی عشق فراموش کنم
همه را از دل خود می رانم
از همه می گذرم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دوست دارم پرواز کنم تا که از ميان ابرها بگذرم و به وسعت عشق دست یابم
دوست دارم که تنها در گوشه ای خلوت گزینم تا که شاید ذره ای از تنهائی را حس ﮐﻨﻢ
دوست دارم در نگاه عاشقت غرق شوم تا که شاید گرمی اشکهایت را لمس ﮐﻨم
دوست دارم زیر دوش آب سرد ساعتی بی اختيار بایستم تا که شاید تلخی آن لحظه را زندگی کنم
دستم را در زیر خاکستر خاموش عشقت فرو بردم اما ﺳﻮﺧﺘﻢ
سوختم از آتش روشن زیر خاکسترت
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
بی تو،بی تو،سترونم بی تو
لکه ی ننگ دامنم بی تو
بی تو دیگر نشانی از من نیست
خانه ی بی نشیمنم بی تو
صفحه ای نقطه چین معدودی
باورت نیست؟این منم بی تو
دست رد می زند به سینه ی من
هر چه زنجیر می زنم بی تو
گرچه چشمی علم نکرد مرا
یک حسینیه شیونم بی تو
با کسی دوست نیستم اینجا
می گریزم ز همگنم بی تو
رشته ی صحبتم دراز شده
تار هایی ست می تنم بی تو
:gol::gol::gol::gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا