تمام زندگیم حضور توست
ان لحظه که
هر روز برای با تو بودن تلاش میکنم
و به هر انکه غیر توست
بی توجه میشوم
لذت بخش هست
اخر کسی جز خودم و خدا نمیداند
چه حسی به تو دارم
یک سال نقش فاصله هامان سکوت بود شاید برای حرف زدن از عشق زود بود ای کاش قفل سخت سکوت تو میشکست یا در نگاه سرد تو خورشید می نشست من موج خسته بودم و تو ساحلم شدی با یک نگاه ساکن شهر دلم شدی اکنون ولی به ساحل باور رسیده ام دیگر گذشت فصل و به آخر رسیده ام آری کویر تشنه به باران نمی رسد این قصه تا ابد به پایان نمی رسد
رفتن گاهی به معنی ِ پشت ِ پا زدن به همه چیز نیست
رفتن گاهی یعنی پشت ِ سر ِ من بیا؛
از همین راهی که دارم می روم
هم پای من شو
رفتن گاهی یعنی
بــــــیــــــــــآ..
وقتی وجودت را در کنارم حس میکنم خدا را سپاس گذارترم.خدایا کوتاهی هایم را ببخش میدانم کمیت از آن من است و کیفیت از ان تو .بی همتای من پروردگار عزیزم دوستت دارم بخاطر همه نعماتی که به من عطا کردی بخصوص عشق عزیزم رو ...