رباعی و دو بیتی

Keivan Keihanipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
از صاحب این تاپیک یه سوال داشتم!
این‌جا فقط می‌شه دوبیتی‌های شاعر‌ها رو گذاشت یا دو بیتی‌های خودمون رو هم می‌تونیم بذاریم؟؟؟
 

russell

مدیر بازنشسته
از صاحب این تاپیک یه سوال داشتم!
این‌جا فقط می‌شه دوبیتی‌های شاعر‌ها رو گذاشت یا دو بیتی‌های خودمون رو هم می‌تونیم بذاریم؟؟؟
شما شعراتون حرف نداره
پیش از اینها باید تو تالار میومدین
;)
البته از مدیر تالار معذرت می خوام که بدون شعر پست دادم
 

russell

مدیر بازنشسته
گر آمدنم بخود بدی نامدمی
ور نیز ، شدن بمن بدی کی شدمی

به زان بندی که اندرین دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی

حکیم خیام
 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون دست نمی رسد به سودای امید
در دامن غم کشیده به پای امید
درعشق نماند عقل را جای امید
تا آخراگر چنین بود وای امید

در آرزوی یافتن کام ازتو
عمری بشدو ندیدیم آرام از تو
بی وصل شدم بخیره بد نام از تو
آه ار نکشد دادمن ایام از تو
باسلام
هدف از این شعر ها آشنایی بیشتر با شاعران کم آوازه است
فلکی(نجم الدین ابوالنظام محمد)وفات :587 هجری 1191 میلادی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بی آنکه به کس رسید زوری از ما
یا گشت پریشان دل موری ازما
نا گاه برآورد بدین رسوایی
شوریده سر زلف تو شوری از ما

غم کشت مرا غمگسار آگه نیست
دل خون شدو دلدار زکار آگه نیست
این باکه توان گفت که عمر بگذشت
در حسرت روی یار و یار آگه نیست
ظهیر(ظهیرالدین ابوالفضل طاهر بن محمد فاریابی)وفات:598 هجری1201 میلادی
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیایش:gol:

مبادا آسمان بی بال و بی پر
مبادا در زمین دیوار بی در
مبادا هیچ سقفی بی پرستو
مبادا هیچ بامی بی کبوتر

_________________________
سبز:gol:

خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه سهمی از نور
لب هر پنجره گلدانی از سبز


_________________________

قیصر امین پور:gol:
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمان سخنگو

از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سینه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد

__________________________________
به یاران نیمه راه

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم

نه تنها از تو نالم کز خدا هم
_______________________________

فریدون مشیری
 

arnold vern

عضو جدید
بچه ها جون!از توجهی که به این تاپیک نشون دادین،خیلی خیلی ممنونم!:gol:

دوش از سر لطف،یار در من نگریست
گفتا:بی ما چگونه بتوانی زیست؟
گفتم:به خدا چنان که ماهی،بی آب
گفتا که:گناه توست و بر من بگریست (سعدی)


با هستی و نیستی م بیگانگی است
وز هر دو بریدیم که مردانگی است
گر من ز عجایبی که در دل دارم
دیوانه نمی شوم ز دیوانگی است! (مولانا)
:gol:
سلام میشه یک بیت شعر در وصف ایران بگید.
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای دوست غم تو سر بسر سوخت مرا
چون شمع ببرم درد افروخت مرا
من گریه وسوز دل نمی دانستم
استاد تغافل تو آمو خت مرا

امشب شب آن نیست که در خانه روند
وز یاریگانه سوی بیگانه روند
امشب شب آنست که جانهای عزیز
درآتش اشتیاق مستانه روند
خا قانی(افضل الدین بدیل بن علی)وفات595 هجری1198 میلادی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جانا بجهان مصطبه رندی نیست
کانجا بجمالت آرزومندی نیست
عالم همه پر زلاف سودای تو هست
اینست که کس را بتو پیوندی نیست

دل بسته آن زلف ستمکار توشد
جان خسته آن نرگس عیار توشد
ننشست زپای این دل برخاسته
تا آخر کار در سر کار توشد
شرف الدین شفروه اصفهانی وفات 600 هجری 1203 میلادی
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن روز که چشمان تو در من نگریست
خلقی به هزار دیده در من بگریست
هر روز هزار بار در عشق توام،
می باید مرد و باز می باید زیست
:gol:
"ابو سعید ابوالخیر"
(دوست عزیز محسن ز!بسیار ممنون از شما که از شاعران کم آوازه و کمتر شناخته شده ای_مثل ظهیر و مجیر و فلکی و ..،شعر نقل می کنید.)
:gol::)
 
آخرین ویرایش:

massom11111

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من ... وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو ... چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

***

از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ ... وز تار وجود عمر ما پودی کو؟
در چنبر چرخ جان چندین پاکان ... می سوزد و خاک می شود دودی کو؟

خیام
 

mmg11

عضو جدید
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمانده روشنایی

گرفتارم بدام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی

باباطاهر

روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفته‌ی خود هیچ نیامد یادت؟


سعدی
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دل دردی ست از تو پنهان که مپرس!
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس!
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس!
:gol:
"ابو سعید ابو الخیر"
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما جمله مسافر و زمانه سفر است
عمر است که چون آب روان در گذر است
شاد آن که از امروز بَرَد بهره ی خویش
دیروز قضا شده ست و فردا قدَر است
:gol:
از:؟
 

Similar threads

بالا