ذهن زیبا

m_farasatpoor

عضو جدید
زندگي با همه وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست حاصلش تن به قضا دادن و پس مردن نيست اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست زندگي جنبش جاري شدن است از تماشاگه آغاز حيات تا بدانجا كه خدا مي داند.....
 

m_farasatpoor

عضو جدید
من گمان می کردم، دوستی همچون سروی سرسبز، چار فصلش همه آراستگی است من چه می دانستم، دلِ هر کس دل نیست قلبها ، ز آهن و سنگ قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند
 

sarooneh

عضو جدید
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
الاهی کسی را که من دوست دارم
به دوران عمرم مسافر نباشد

 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران میآید

و امشب درست همان شبی است که
انتظار میکشم
ساده و آرام دل خوش میکنم به نم نم باران
و سیگار انتظار را پک میزنم
بی آنکه بدانم آسمان ابری نیست!!!!!
از سکوت باد می ترسم
و سیگار را به زمین هدیه می کنم
قبل از اینکه به خط تعارف رسیده باشد!!!
چشمها را پاک کردم و
باران تمام شد!!!
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] ...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مـکـتــوب ِ یــار ؛[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نـیـاورده ســت ؟
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif].....
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] ...[/FONT]
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
واي بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري
در دهان گود گلدانها
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
انديشيدن....

انديشيدن....

انديشيدن
در سکوت.


آن که مي‌انديشد
به‌ناچار دَم فرومي‌بندد

اما آن‌گاه که زمانه
زخم‌خورده و معصوم
به شهادت‌اش طلبد

به هزار زبان سخن خواهد گفت.
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدا به حال شاه گدايان
بدا به حال اميران
بدا به حال شمايان
هميشه تنهايان

هميشگي ويران هميشه بي ايران
هميشه در نهايت مرگ و هميشه در پايان

بدا به حال شمايان
بدا به حال شمايان


خوشا به حال رفيقان هميشه با ايمان
هميشه در شکفتگي شعر و لختي باران
خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان

بدا به حال شمايان - هميشه رسوايان
رفيق قافله اما هم بند گردنه بندان
بدا به حال رهزنان و خانه فروشان و شبدلان و آينه دزدان
بدا به حال کلاغان......
بدا به حال کلاغان......

خوشا به حال عزيزان عزيز عزالدين

خوشا به حال عزيزان - ترانه باران (*)

تمام رفيقان - يگانه مرهم ايران
خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان که شانه به شانه پيروز مي شوند
در سربي ي سپيده ي شب سوز
جاودانه ترين عاشقانه ترين روز مي شوند

خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان


بدا به حال مرگ فروشان
بدا به حال کلاغان

خوشا به حال عزيزان
خوشا به حال عزيزان..................
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا لب وا کنیم هم غصه ی من
بیا بیدار کنیم خوابیده ها رو
بیا آشتی بدیم با قصه هامون
تمام دستای از هم جدا رو
بیا گلخونه کن ویرونه ها رو
که قمری جای زاغا رو بگیره
نمی خوام گلدون مادربزرگم
رو طاقچه از بوی غربت بمیره
قفلای خونی صندوقچه ی ما
هزارون ساله گم کرده کلیده
بیا با قلبامون رستم بسازیم
که اون که دشمنه ، دیو سفیده
بیا قفل و کلید رو مهربون کن
که سخته سوت و کور خونه هامون
بیا با دستای هم پل ببندیم
که رد شه قاصد از رودخونه هامون
اگه شب مثل زندون تنگ و تاره
کلید صبحمون تو دستای ماست
اگه امشب ، شب مرگ ستاره ست
چراغ راهمون خورشید فرداست
 

linux_0011

عضو جدید
خوش به حال پرنده ها
خوشحال که باشن پراشونو باز میکنن و یه چرخی میون آسمون میزنن
دلشون هم که بگیره باز اونا هستن و آبی آسمون
اوج میگیرن و از همون بلندی سینه هاشونو غصه تکونی میکنن
وقتی هم که بترسن باز هم پناهگاهشون پروازه و اون بالاها
ولی...

شادی و ترس و غصه ای هم که تو کار نباشه پرنده ها باز هم اهل پرواز کردن و پرواز کردنن
وقتی هم بپرسی چرا؟
میگن اسمشون روشونه
پرنده
پرنده اگه نپره که دیگه پرنده نیست
هست؟
تازه پرواز که بهونه نمیخواد
خوش به حال پرنده ها که اهل بی بهونه پریدنن
خوش به حالشون
سند پرواز به اسمشون خورده و اسمشون شده پرنده
اسم منم انسانه
بعضیا میگن یعنی اهل انس
ولی یه عده زیر بار نمیرن
میگن نه!

یعنی اهل نسیان
اهل فراموشی
 

ویدا

عضو جدید
من برایت
تو باشم
کجا
و « تو »
کجا.
نوشته شده در وبلاگ "زنانه ترین اعترافات حوا"
 

ویدا

عضو جدید
فضای خانه که از خنده های ما گرم است چه عاشقانه نفس می کشم!
هوا گرم است.
دوباره "دیده امت". زل بزن به چشمانی که از حرارت "من تو را دیده ام" گرم است.
بگو دو مرتبه این را که:"دوستت دارم"
دلم هنوز به این جمله ی شما گرم است
 

linux_0011

عضو جدید
عشق

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است كه :
عشق زاییده تنهایی است.... و تنهایی نیز زاییده عشق است...
تنهایی بدین معنا نیست كه یك فرد بیكس باشد .... كسی در پیرامونش نباشد!
اگر كسی پیوندی ، كششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعكس كسی كه چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میكند...
و بعد احساس میكند كه از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ....

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
از سنگ ها و فلز ها فاصله می گيرم و به عشق نزديک می شوم . کمی به درختان فکر می کنم و به شاخه هايی که با نام تو پرنده ميشوند و به پرنده هايی که بالهايشان گاهی بالاتر از آسمان می رود.
وقتی همه گياهان خوابيده اند، خودم را در شادترين شبنم تماشا می کنم و به ياد تو می افتم که يک روز آينه ای به من دادی و گفتی دلت را با اين آينه آشتی بده!...
باور کن دلم می خواهد تا صبح قيامت روبه رويت بنشينم و با تو حرف بزنم، حرف هايی تازه تر از بهار، حرف هايی از جنس دل های بيقرار. حرف هايی که هيچ پنجره ای نه ديده و نه شنيده باشد.
از کوچه های بن بست و دره های پست فاصله ميگيرم و به تو نزديک می شوم . کمی به ابر ها فکر ميکنم که هميشه دستهايشان پر از باران است .
آيا کسی در آسمان ها مرا می شناسد؟ آيا می توانم همراه تو در باغهای فرشتگان قدم بزنم؟ آيا کسی در آنجا به من سيب تعارف خواهد کرد؟ آيا اجازه خواهم داشت هر وقت که دلم بخواهد در وصف تو شعر بگويم؟
ای زلالی ترين آيه هستی! اگر تو بهترين نباشی پس چيستی؟ من ايمان دارم اگه چشم ستاره ها به تو بيفتد تا ابد ساکن زمين خواهند شد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

اگر به دنبال عشق واقعی هستم، نخست باید از رفتن به دنبال عشقهای بی ارزش
احساس خستگی کنم.
پائولو کوئیلو
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خستگی
از کشکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند.
***
فریادهای عاصی آذرخش -
هنگامی که تگرگ
در بطن بی قرار ابر
نطفه می بندد.
و درد خاموش وار تک -
هنگامی که غوره خرد
در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند.
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا که من، در وحشت انگیز ترین شبها، آفتاب را به دعائی
نومیدوار طلب می کرده ام.
***
تو از خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از اینه ها و ابریشم ها آمده ای.
***
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی -
[ نگاه و اعتماد تو، بدینگونه است!]
***
شادی تو بی رحم است و بزرگوار،
نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است

من برمی خیزم!

چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم.

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام ثانيه هايم را آموختم كه :
دوست بدارم
كه مهربان باشم ... كه عشق بورزم .
تمام ثانيه هايم را آموختم كه :
تمام ثروت ها ، تمام شادي ها ، تمام نعمتهاي دنيا ، بي دوست ، به پشيزي نمي ارزد
تمام ثانيه ها يم را آموختم كه :
بزرگترين موهيت الهي ، اين است كه :
كسي را دوست داشته باشي و كسي ، دوستت داشته باشد
آري
دوست داشته باشي و دوستت بدارند

و معبود مهربانم را سپاس بي حد و منتها كه مرا از اين شيرين ترين ، موهبتش محروم نساخت ...
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
دخترم! بند دلم غمگینم!
شیشه عمر غبار آگینم!
جوجه گم شده در توفانم!
شاخه خم شده از بارانم!
ای جگر پاره ام! ای نیمه من !
میوه عشق سراسیمه من!
گل پیوند دو غربت! غزلم!
حاصل ضرب دو حسرت!غزلم!
ارث عصیان معمایی من!
امتدادخط تنهایی من!
ساقه سرزده از نخل تنم!
جویی از سیل خروشان که منم!
کوکب بخت شبالوده من!
غزل طبع تبالوده من!
غزلم! آینه اندوهم!
بانک افکنده طنین در کوهم!

پدرت خرد و خراب و خسته
خسته ای بر همگان در بسته
خانه جن زده متروک است
که پر از همهمه مشکوک است
روح ها-خاطره ها-اینجایند
می روند از دلم و می آیند
یادها خیل کفن پوشانند
جز من از هر که فراموشانند
کدرم پنجره بازم نیست
کسلم رخصت آوازم نیست

در پی همقدمی همنفسی
ایستادم که تو از ره برسی
آمدی ؟ باز کن این پنجره را
پر از آواز کن این حنجره را...
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذرد ازسرم ، پریشانی من
نقش کف دست ! محو شد ، ریخت به هم
شد چین و شکن ، به روی پیشانی من

 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای گامهای سبز باران است
اینجا می‌رسند از راه، اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده، گرد آلود
نفسهاشان سراب آغشته، سوزان
کامها خشک و غبار اندود
اینجا می‌رسند از راه، اینک
دخترانی درد پرور، پیکر آزرده
نشاط از چهره‌ها شان رخت بسته
قلبها پیر و ترکخورده
نه در قاموس لبهاشان تبسم نقش می‌بندد
نه حتی قطره اشکی می‌زند از خشکرود چشمشان بیرون
خداوندا!
ندانم می‌رسد فریاد بی آوای شان تا ابر
تا گردون؟
صدای گامهای سبز باران است!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرچه بوده ست
همچنان است و همان است .
لیک
بازهم زال خرافاتی امید
به گمان است :
به گمانی که وزد روزی بادی :
و بجنبد آبی از آبی ،
و نماید اخمی پیشانی مردابی ،
وکند نجوابرگی با برگی ،
و برآید گردی از خاکی ،
وبلغزد به سوی خاری خاشاکی ،
و ...
دریغا ، دردا :
کو ، کجا : سینه ناساخته بادردی ؟
کو ، کجا : مردی ؟ ...
 

linux_0011

عضو جدید
برگ در اِنتهای زوال می اُفتد و میوه در اِنتهای کمال
بنگر که چگونه می اُفتی؟؟؟؟
چون برگی زرد یا سیبی سرخ !!
 

linux_0011

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه جا می گویند : با همه باید ساخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امّا......[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ذهن من معتقد است ، همه را باید ساخت.[/FONT]​
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]یک کاغذ سفید را ،[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر چقدر هم که سفید و تمیز باشد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کسی قاب نمی گیرد ،[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برای ماندگاری باید ؛[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حرفی برای گفتن داشت.[/FONT]​
 

Similar threads

بالا