امیرحسین دولتی
عضو جدید
عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
*** دیدار حضوری 5 - نمایشگاه کتاب تهران ***
- شروع کننده موضوع zeinab68
- تاریخ شروع
عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ها؟
زینب خوبی؟ راحت رسیدی؟
سلام
من کیم ؟
اینجا کجاست ؟
منوو دزدیدن
نه ....
اره خوب اومدم
بابام اومد دنبالم
ممنون به خاطر خلاص کردنم از دردسر مترو
حالا تو این عمر چندین ساله ات به یکی یه خیر رسوندی ها!
امیر میگم خوب شد همه چیز دست به دست هم داد ما استفاده نکردیم ها!
امیرحسین دولتی
عضو جدید
نه منظورم این بود که تو چطوری حساب کردی که ما 7 تومن سود کردیم؟
امیرحسین دولتی
عضو جدید
حالا تو این عمر چندین ساله ات به یکی یه خیر رسوندی ها!
امیر میگم خوب شد همه چیز دست به دست هم داد ما استفاده نکردیم ها!
آره خداییش وگرنه ببین چه معرکه ای به پا میشد
حالا تو این عمر چندین ساله ات به یکی یه خیر رسوندی ها!
امیر میگم خوب شد همه چیز دست به دست هم داد ما استفاده نکردیم ها!
اره شانس آوردی
آآآآا راس میگیا
دست شما هم درد نکنه .. بنده خدا مصطفی
امیرحسین دولتی
عضو جدید
امیرحسین دولتی
عضو جدید
رفقا من برم بخوابم که دارم پشت کامپیوتر چرت می زنم.
شب همگی بخیر
شب همگی بخیر
سلااااااام
چرا بگید چه خبر بوده من مشتاقم بدونم پشت پردهها رو هم که بعدا از آقا حسام میپرسم.
چه خبر بود؟
حالا از جنبه های خیلی خوبشم زیاد نگید که اون وقت من دلم کلی میسوزه که نیومدم.
زینب جونم زود بگو چه خبر بود اونجا.
دیگه التماس هم کنن تعریف نمی کنیم.
نه ترو خدا بگید آقا مصطفی
بعد من همش فکرم تو نمایشگاه هست امتحان پدیده رو خراب میکنما
بگید دیگه
hesam02
عضو جدید
سلااااام... صیح همگی بخیر باشه
حسام هستم ، دارنده گواهینامه ISO9001 در زمینه جاسوسی و تبادل اطلاعات ، برنده 20 جایزه بین المللی در زمینه جاسوسی ، دریافت 7 دیپلم افتخار از CIA
سلام
وای یعنی میخوایید بگید همه ی این استرس ها ظاهر سازی بود واسه ی جمع کردن اطلاعات و فروختنشون؟
بابا شما دیگه کی هستید
hesam02
عضو جدید
ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiing
ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiing
دست شما درد نکنه دیگه یه دفعه تو عمرمون خواستیم شوخی کنیماا خودتون نمی ذارید
ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiing
سلام
وای یعنی میخوایید بگید همه ی این استرس ها ظاهر سازی بود واسه ی جمع کردن اطلاعات و فروختنشون؟
بابا شما دیگه کی هستید
دست شما درد نکنه دیگه
یه دفعه تو عمرمون خواستیم شوخی کنیماا خودتون نمی ذارید
دست شما درد نکنه دیگه
خب منم شوخی کردم که این شوخی ادامه دار بشه و شما بخندید
اول از همه بگم که ما تو جمعمون یه مهمون عزیز هم داشتیم
JUJU کاربر فعال تالار شیمی هم تو جمع ما بود
من توی مترو ایشونو دیدم و به اتفاق از خروجی مصلی به محل قرار رفتیم
از دور تا مصطفی رو دیدم گفتم به بچه ها اونجان .. جوجو گفت ایول همه ی بچه های تونو میشناسی .. گفتم مصطفی از 2 کیلومتری تابلوئه
....
خلاصه رسیدم دیدم مصطفی و امیر حسین و احسان و حسام اومدن ... مصطفی یه دور بچه ها رو معرفی کردو من رفتم انتشارات جنگل کتاب بگیرم تا حسین آقا بیاد ( حسین یعقوبی )
..
ادامه دارد ...
JUJU کاربر فعال تالار شیمی هم تو جمع ما بود
من توی مترو ایشونو دیدم و به اتفاق از خروجی مصلی به محل قرار رفتیم
از دور تا مصطفی رو دیدم گفتم به بچه ها اونجان .. جوجو گفت ایول همه ی بچه های تونو میشناسی .. گفتم مصطفی از 2 کیلومتری تابلوئه
....
خلاصه رسیدم دیدم مصطفی و امیر حسین و احسان و حسام اومدن ... مصطفی یه دور بچه ها رو معرفی کردو من رفتم انتشارات جنگل کتاب بگیرم تا حسین آقا بیاد ( حسین یعقوبی )
..
ادامه دارد ...
ممنوناول از همه بگم که ما تو جمعمون یه مهمون عزیز هم داشتیم
JUJU کاربر فعال تالار شیمی هم تو جمع ما بود
من توی مترو ایشونو دیدم و به اتفاق از خروجی مصلی به محل قرار رفتیم
از دور تا مصطفی رو دیدم گفتم به بچه ها اونجان .. جوجو گفت ایول همه ی بچه های تونو میشناسی .. گفتم مصطفی از 2 کیلومتری تابلوئه
....
خلاصه رسیدم دیدم مصطفی و امیر حسین و احسان و حسام اومدن ... مصطفی یه دور بچه ها رو معرفی کردو من رفتم انتشارات جنگل کتاب بگیرم تا حسین آقا بیاد ( حسین یعقوبی )
..
ادامه دارد ...
منتظر قسمت های بعدی این داستان میمانیم
امیرحسین دولتی
عضو جدید
سلام من دیشب تهدید به مرگ شدم بنابراین حرفی نمی زنم!!!!!!!
بقیش رو خودم میگم
من هم آخرین نفر ملحق شده به گروه بودم.رفتیم زیر یه سایه ناهار خوردیم
حسام بیسکوییت ساقه طلایی خورد
زینب خانم همبرگر خورد
بقیه هم ژامبون خوردیم
زیرمون هم مقوا اندختیم
از اونجا که من و آقا مصطفی و آقا امیرحسین هم دانشگاه بودیم شروع کردیم به صحبت راجب اساتید و خنده و از این حرفها
آقا حسام ساکت ترین فرد جنع بود و آقا مصطفی شلوغ ترین فرد جمع یعنی جمع رو داشت اداره میکرد.من هم که متهم شدم به ایجاد تشنج.آخه نزدیک بود دوباره یه جنگ حضوری بین سرامیک و متالورژی راه بیندازم
بعدش از هم جدا شدیم هر کی جدا
من در هنگام گشت زنی در غرفه های دانشگاهی به طور اتفقی یک مرتبه حسین آقا و یک مرتبه هم آقا حسام رو دیدم
اگه چیزی مونده بچه ها بگید
hesam02
عضو جدید
مرسی آقا مهدیبقیش رو خودم میگم
من هم آخرین نفر ملحق شده به گروه بودم.رفتیم زیر یه سایه ناهار خوردیم
حسام بیسکوییت ساقه طلایی خورد
زینب خانم همبرگر خورد
بقیه هم ژامبون خوردیم
زیرمون هم مقوا اندختیم
از اونجا که من و آقا مصطفی و آقا امیرحسین هم دانشگاه بودیم شروع کردیم به صحبت راجب اساتید و خنده و از این حرفها
آقا حسام ساکت ترین فرد جنع بود و آقا مصطفی شلوغ ترین فرد جمع یعنی جمع رو داشت اداره میکرد.من هم که متهم شدم به ایجاد تشنج.آخه نزدیک بود دوباره یه جنگ حضوری بین سرامیک و متالورژی راه بیندازم
بعدش از هم جدا شدیم هر کی جدا
من در هنگام گشت زنی در غرفه های دانشگاهی به طور اتفقی یک مرتبه حسین آقا و یک مرتبه هم آقا حسام رو دیدم
اگه چیزی مونده بچه ها بگید
من هم پشت پرده ها رو تو دفترچه ام یادداشت کردم که به زودی رو خواهم کرد
ادامه ی دیدار :
خلاصه رفتم کتاب خریدمو اومدم .. چند دقیقه بعد هم حسین آقا اومد
از ویژگی ظاهری بچه ها نمی گم دوست داشتید بگید پسرا خودشون بیان تعریف کنن
اما از برخورد ها بگم که اول از همه مهمن عزیزمون یه پسر اقا مودب و مهربون بودن
مصطفی هم که همه میشناسن ته معرفته
امیرحسین هم خیلی بچه ی مثبت و درس خونی میزد .. قیافه غلط انداز بود خیلی آقا و مودب
احسان اقا هم که سرامیستی اصلا هر چی صفت خوبه تو سرامیست هاست نیاز به تعریف نداره .. همه چیز بهترینش در ایشون بود ( شکلکه باد کردن )
وااای حسام یعنی خیلی سوژه بود .. همش می خواستیم اذیتش کنیم .. خیلی آروم بود .. والبته خیلی هم بچه درس خونو پر از اطلاعات و با سواد
حسین اقا هم میدیدمش یاد isi میفتادم
آقا مرتضی ( د ا ن ش گ ا ه ) هم که استاد بزرگ یودن
ادامه دارد
خلاصه رفتم کتاب خریدمو اومدم .. چند دقیقه بعد هم حسین آقا اومد
از ویژگی ظاهری بچه ها نمی گم دوست داشتید بگید پسرا خودشون بیان تعریف کنن
اما از برخورد ها بگم که اول از همه مهمن عزیزمون یه پسر اقا مودب و مهربون بودن
مصطفی هم که همه میشناسن ته معرفته
امیرحسین هم خیلی بچه ی مثبت و درس خونی میزد .. قیافه غلط انداز بود
خیلی آقا و مودب احسان اقا هم که سرامیستی اصلا هر چی صفت خوبه تو سرامیست هاست نیاز به تعریف نداره .. همه چیز بهترینش در ایشون بود ( شکلکه باد کردن )
وااای حسام یعنی خیلی سوژه بود .. همش می خواستیم اذیتش کنیم .. خیلی آروم بود .. والبته خیلی هم بچه درس خونو پر از اطلاعات و با سواد
حسین اقا هم میدیدمش یاد isi میفتادم
آقا مرتضی ( د ا ن ش گ ا ه ) هم که استاد بزرگ یودن
ادامه دارد
بقیش رو خودم میگم
من هم آخرین نفر ملحق شده به گروه بودم.رفتیم زیر یه سایه ناهار خوردیم
حسام بیسکوییت ساقه طلایی خورد
زینب خانم همبرگر خورد
بقیه هم ژامبون خوردیم
زیرمون هم مقوا اندختیم
از اونجا که من و آقا مصطفی و آقا امیرحسین هم دانشگاه بودیم شروع کردیم به صحبت راجب اساتید و خنده و از این حرفها
آقا حسام ساکت ترین فرد جنع بود و آقا مصطفی شلوغ ترین فرد جمع یعنی جمع رو داشت اداره میکرد.من هم که متهم شدم به ایجاد تشنج.آخه نزدیک بود دوباره یه جنگ حضوری بین سرامیک و متالورژی راه بیندازم
بعدش از هم جدا شدیم هر کی جدا
من در هنگام گشت زنی در غرفه های دانشگاهی به طور اتفقی یک مرتبه حسین آقا و یک مرتبه هم آقا حسام رو دیدم
اگه چیزی مونده بچه ها بگید
چقدر خلاصه گفتی
Similar threads
Similar threads
-
......... *** دیدار حضوری 3 - نمایشگاه نانو *** ...........- شروع شده توسط zeinab68
- پاسخ ها: 165
-
دیدار حضوری اعضای تالار مواد در نمایشگاه کتاب- شروع شده توسط فرهنگ
- پاسخ ها: 181
-
****دیدار حضوری 5 -دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف اباد*****- شروع شده توسط reza_1364
- پاسخ ها: 152
-
********دیدار حضوری 4 - دانشگاه علم و صنعت *************
- شروع شده توسط reza_1364
- پاسخ ها: 160
-