به گواه تقویم، ۲۹خرداد ماه سالروز شهادت اندیشمندی مسلمان و ایرانی به نام دکتر"علی شریعتی" است که بهحق سهم بسزایی در روشنگری در عرصهایران قبل از انقلاب بر عهده داشت.
در توصیف جایگاه و ارزش علمی شریعتی همان بس که تاکنون کمترکسی رامیتوان یافت که مانند او در فضای گفتمانی و روشنگری قبل از انقلاب در دو حوزه دین و سیاست صراحت بیان و تاثیر کلام داشتهباشد.
شناخت اندیشه شریعتی نیازمند تاملی ژرف در تفکرات و مطالعاتی است که وی در طول سالهای کسب کرد.
شاید به همین دلیل و با توجه بهتغییرات چشمگیری که به خصوص پس از انقلاب در حوزه اندیشه سیاسی شکل گرفته به سختی بتوان ماهیت و شاکله اصلی اندیشه شریعتی را شناخت و این به دلیل گسستی است که (خواسته یا ناخواسته) میان فضای انقلاب با گفتمان قبل از انقلاب افتاده است.
اندیشه روشنفکری دینی نزد شریعتی دارای ابعادی عمیق و متاثر از تعالیم دینی و آکادمیک وی است که با شخصیت درونی وی در هم آمیخته و هارمونی سحرانگیزی را در فضای سیاسی و به خصوص در افکار روشنفکران ایجاد کرد.
تاثیر اندیشه شریعتی بر جریان روشنفکری سالهای ۱۳۴۵تا ۱۳۵۷از چنان قوام و دوامی برخوردار است که با گذشت بیش از ربع قرن، هنوز در حوزههای مختلف میتوان نشانههای محکمی از اندیشه وی را یافت.
تاثیر این اندیشه در جریان یادشده تاجایی است که جز در پارهای از موارد نمی توان به جز سخنان شریعتی را (البته با بیانی دیگر) از زبان شخصیتهای برجسته حوزههای اندیشه دینی و سیاسی شنید و ملاحظه کرد.
به عبارت دیگر،افکار،نوشتهها، سخنان و اندیشهشریعتی از چنان بازتابی در حوزه اندیشه نوین دینی و سیاسی برخوردار است که با اندکی تسامح میتوان بسیاری از یافتههای جریان روشنگری در سالهای اخیر را ناشی از (و یا برداشتی) "اندیشه و تفکر" وی دانست.
برخی از مخالفان اندیشه شریعتی کوشیدند تا در نوشتهها و تفسیرهای خود وی را متهم به "التقاط گرایی " کرده و یا به نوعی او را به "بنیادگرایی سلفی " تشبیه کنند که به نظر میرسد نهدر آثار و نه در اندیشه شریعتی سنخیتی با این موضوعات وجود ندارد و اساسا شریعتی با ارایه اندیشهای نو در حوزه "معرفت شناسی" دین و از منظر جامعه شناختی رویهای مخالف و نقیض سلفی گری و دگماتیسم را ارایه داد.
بدون تردید اندیشه شریعتی مبتنی بر اسلام اصیل و بر پایه آموزههای مکتب تشیع و با توجه به گفتمان حاکم بر فضای زمان خود، پارادایمی خلاق و نوآور محسوب میشود.
شریعتی با الهام از روح مکتب تشیع به نقد "ایدئولوژی متحجر و متصلب" پرداخت و با ارایه گفتمانی جدید توانست بسیاری از جوانان را به خود جلب کند و ضرورت گفتمان ایدئولوژیک مبتنی بر مکتب ناب اسلام را نزد آنان احیا گرداند.
این دریافت به همراه احساس خطری که وی از ترویج و گسترش فرهنگ ابتذال و مصرف گرائی که با تبلیغات شدید وسایل ارتباط جمعی همراه بود و بیم آن می رفت که گرایشات به غرب به بالاترین حد خود برسد، منجر به پایهگذاری روشی نوین و جذاب برای معرفی هر چه بهتر دین و سیاست توسط وی شد که به حق باید وی را در تبیین این روش موفق دانست هر چند که همین موضوع نیز در نهایت موجب شهادتش شد.
زمانگویای آن است که چگونه نامش جاودان و اندیشهاش در"بازگشت بهخویشتن" پایدار ماند.
علی در سال ۱۳۱۲در خراسان متولد شد و سرانجام پس سالها مبارزه و تلاش در ۲۹خرداد سال ۱۳۵۶در شرایطی مشکوکی در "ساتمپتون انگلستان" توسط عامل رژیم شاه به شهادت رسید و در سوریه به خاک سپرده شد.
خدایا همواره تو را سپاس میگزارم که هرچه در راه تو و پیمان تو پیشتر میروم، بیشتر رنگ میبرم، آنها که باید مرا بنوازند میزنند، آنها که باید همگامم شوند ساده راهم میشوند، آنها که باید امیدوارم کنند و تبرئهام کنند، سرزنشم میکنند نومیدم میکنند......تا چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، در حسابی که با تو دارم شریکی نباشد
تاتکلیفم با تو رشن شود.تا تکلیفم با خودم معلوم گردد!!
نمی نویسم , چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم , چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی!
نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
صدایت نمی زنم , زیرا اشک های من برای تو بی فایده است!
فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من
دیوانه ام...
مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند گدایی عشق میکنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند.
مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند گدایی عشق میکنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند.
هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟
چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند.
اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟
اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟
اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟
اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟
اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟
اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟
و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟
و من در شگفتم که آنها که می خواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟
از انسانها غمی به دل نگیر
زیرا خود نیز غمگینند! با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند!
زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.
پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند!
شما : ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید !
پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.
و شما : ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید !
پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.
و شما : ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم…
پس از این مرا کمتر خواهید دید !!
متن زیر قسمتی از نامه دکتر علی شریعتی است که در کتاب آری این چنین بود برادر آورده است.مخاطب نامه بردگانی هستند که دکتر شریعتی (به هنگام بازدید از اهرام مصر و مشاهده شکوه و عظمت آنها و همچنین نقل قول راهنما توریست ها که از رنج هایی که بردگان در آن زمان متحمل می شدند) بر آن شد تا نامه ای به آن بردگان بنویسند:
ما اکنون، به ظاهر برای کسی بیگاری نمی کنیم، آزاد شده ایم، بردگی برافتاده است.اما به بردگی یی بدتر از سرنوشت تو محکوم شده ایم. اندیشه ما را برده کرده اند. دلمان را به بند کشیده اند و اراده مان را تسلیم کرده اند، و ما را به عبودیتی آزادگونه پرورده اند و با قدرت علم، جامعه شناسی، فرهنگ، هنر، آزادیهای جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فرد پرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده اند. و اکنون برادر، ما در برابر این نظام های حاکم، کوزه های خالی زیبایی شده ایم که هر چه می سازند، می بلعیم.
سفسطه ای که گمراهم کرد سفسطه اغلب مردم است، مردمی که هنگامی که دیگر برای به کار بردن قدرت بسیار دیر شده است ،از نداشتن آن شکوه دارند. پرهیزکاری تنها بر اثر خطا کار بودن خود ما به نظرمان دشوار می آید.اگر بر آن بودیم که همواره عاقلانه و سنجیده رفتار کنیم ، به ندرت نیازی به پرهیزکاری داشتیم. اما تمایلاتی که چیره شدن بر آنها آسان است ما را بدون مقاومت به دنبال خود می کشاند. تسلیم وسوسه های ساده ای می شویم که خطرش را کوچک می شماریم. رفته رفته در دام موقعیت های مخاطره آمیزی می افتیم که می توانستیم خود را به آسانی از آنها در امان نگه داریم اما دیگر جز با تلاش و کوشش دلیرانه ای که به وحشتمان می اندازد،نمی توانیم خود را بیرون بکشیم ، و سرانجام در پرتگاه سقوط می کنیم. در حالی که شکوه کنان به درگاه خداوند می گوییم: “برای چه مرا اینقدر ناتوان آفریده ای؟ “اما پاسخ او را بی آنکه بخواهیم، از وجدانمان میشنویم:” اگر این قدر ناتوانت آفریده ام برای این اس که نتوانی از مهلکه بیرون بیایی زیرا بدان اندازه توانایت آفریده ام که در آن فرو نیفتی .
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم .
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزادباش .
گر چه تو تنها تر از ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی .
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی بر خوردهای سرد را .
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد … باعث ریختن اشک های تو نمی شود
این شعر از سهرابه دیدم قشنگه گذاشتم شما ها هم بخونین
خواهم آمد سر هر ديواري ، ميخكي خواهم كاشت.
پاي هر پنجره اي ، شعري خواهم خواند.
هر كلاغي را ، كاجي خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شكوهي دارد غوك !
آشتي خواهم داد .
آشنا خواهم كرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
دوست خواهم داشت (سهراب)
شیعه امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمانها را به علی دارد ، به علی عشق می ورزد. حتی بر خلاف اسلام ، بر خلاف رضایت شخص علی او را بر مقام الهی می رسانند و علی اللهی و .... می شوند. باز علی را تنها در یک چهره می بیند ، یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بُعدی را نادیده می انگارد. با آنها آشنا نیست و علی بیش از آنچه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد به این نیاز دارد که او را و تمام او را شیعه پاک اعتقادش بشناسد. بی شک از عوام شیعه چنین انتظاری ندارد اما از خواصِ شیعه ، از آدم روشنفکر شیعه چنین توقعی دارد. کسی که شیعه علی است باید او را در همه چهره هایش بشناسد....
هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت ... دیگر چه می خواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند.