دل نوشته های دلتنگی

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
كنت قرمز

هم صحبت تنهایی اش دیوان حافظ بود


چون از بیان دردهای خویش عاجز بود


ترسو نبود اما نه مثل شیر پر جرات

میباخت گاهی لیک تا آخر مبارز بود


او نقطه ای در انتهای جمله ای ساده

در سطر اول عشق اما در پرانتز بود


از زندگی مسخــــره دلسرد اگر می شد

دلگرمی اش این شعر های بی مجوز بود


پا در رکاب شعر کرد و رفت و راهی شد

آذوقه اش چای و کتاب و کنت قرمز بود

ایمان صابر


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

succulent

عضو جدید
غزل چشم

غزل چشم



دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم

صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد به امید دوا بنویسم

قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم

بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم

بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم

با تو از حرکت دستم برکت می بارد
فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم

از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای
تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم

عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد
گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم​
 
آخرین ویرایش:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ایــن روزهآ....

نَــبضَـم کُــند می زَنـَـد...

قَــلـبَم تیــر می کِــشَـد...

دارَم صِــدآی خُــرد شُـدَنِــ اِحــسـآسـم رآ

لـآ بِـ لـآی چَــرخ دَنــدِه هـآی زِنــدِگـی می شِـنَــوَم...


 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز





شب شکست ، پیمان شکست ، عهدی شکست ، قلبی شکست
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست . . .
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کافه چی ...

کافه چی ...

در کافه
کنج دیوار
رو به روی هم
خوب شد قهوه مان را نخوردیم !
حرفهایمان به اندازه کافی تلخ بود …






 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
این روزها یاد گرفتم جای نوشتن گریه کنم
بهتر خالی میشم اینجوری چشمای پف کرده دارم
ولی اونجوری همه فقط میگن آخی طفلکی
اما هیچ کس نمیفهمه
دنبال یه رفیق تا ته خط گشتن یعنی چی
یکی که بمونه نه همش از رفتنش بترسی
و هی به خودت بگی امروز میگه خداحافظ فردا میگه خداحافظ
و بمونی تو برزخ نه لذت بردن از دوستی
اگر دست رفقات به من میدی
تایم تا کی موندنتم بده
حوصله ندارم بعدش زیادی آبغوره بگیرم
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
راز من...

راز من...

معشوق من


بگذار تا بگویم بزرگترین راز خود را
عزیز من
قلب تو را در قلبم جای داده ام
عشق تو به سان درختی درونم رشد می کند

عشق تو آنچنان مقدس است
که روحم از پرستشش عاجز است
فکر میکردم توانش را دارم
اما عشقت وجودم را به آتش کشیده
میدانم که عاشقم
دوست دارم که عاشق باشم
چون با عشق تو زندگی را حس میکنم
با تو هستم
شبها را در خواب هایم
چشمانت را باور دارم
مهربانیشان را نثارم میکنند
پس دور نشو
کنارم بمان
اینجا نزدیک من بنشین
به قلب من ایمان داشته باش
چون تنها قدمگاه عشق تو میباشد:gol:
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این است زندگی!

این است زندگی!

یک رود و صد مسیر , همین است زندگی
با مرگ خو بگیر ! همین است زندگی

با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه
ای رود سر به زیر ! همین است زندگی

تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار
دریاست یا کویر؟همین است زندگی !

بر گِرد خویش پیله تنیدن به صد امید
این "رنج" دلپذیر همین است زندگی

پرواز در حصار فروبسته ی حیات
آزاد یا اسیر , همین است زندگی

چون زخم , لب گشودن و چون شمع سوختن
"لبخند" ناگزیر, همین است زندگی

دلخوش به جمع کردن یک مشت "آرزو"
این "شادی" حقیر همین است زندگی

با "اشک" سر به خانه ی دلگیر"غم" زدن
گاهی اگرچه دیر , همین است زندگی

لبخند و اشک , شادی و غم , رنج و آرزو
از ما به دل مگیر , همین است زندگی:cry:
"فاضل نظری"
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
واهمه...

واهمه...




[FONT=courier new,courier,monospace]تمام واهمه ام این است که تو از کنار لحظه هایت بی من عبور کنی[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace] و تمام بادبادکهای احساس مرا باد ببرد...:([/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به آغوش تو بر مي گردم ...(روشنک آرامش)

به آغوش تو بر مي گردم ...(روشنک آرامش)


به آغوش تو بر مي گردم
چرا كه رجعت انسان
به اصل خويشتن است
در من بنشين
من به
راجعون
معتقدم!

روشنک آرامش:gol:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تکیه داده ای به دیوار و...

می خندی!

انگار نه انگار که تو

توی عکسی...

و من ،

آویزان ِ این زندگی بی تو!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می*شود از فکرِ من
چند ساعتی بیرون رَوی ؟
درس دارم به خدا
این ترم مشروط می*شوم !!

| شاهین_شیخ_الاسلامی |
 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت
سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت
تو مرا ذوق بیان دادی و گفتی که بگوی
هست در سینه من آنچه به کس نتوان گفت
از نهانخانه دل خوش غزلی می خیزد
سر شاخی همه گویم به قفس نتوان گفت
شوق اگر زنده ی جاوید نباشد عجب است
که حدیث تو در این یک دو نفس نتوان گفت
[/FONT]​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دردهایم را خون بالا آوردم اما هنوز دردها تمام نمیشوند
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفته بودم :
بی تو سخت می گذرد !
حرفم را پس می گیرم ؛
بی تـــــــــو انگار اصلاً نمی گذرد ... !!!
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من و دل بریدن از تو ؟!

چه
محـــــــال خنده ِداری !!
:gol:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم که میگیره داد نمیزنم
فقط زبونم مهر و موم میکنم
مبادا اسمت صدا بزنم
 

SCSI

عضو جدید
کسی چه میداند
شاید همزمان که بلند بلند میخندیم و
از گوشهٔ چشم هامان
یکی دو قطره اشک
که جاری نشده خشک می شود
یکی از درونمان دارد
بیصدا گریه می کند
من به اشک شوق آدم ها
مشکوکم !!!

 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اگر نام مرا با الماس بنویسند یا ننویسند چه تفاوت ؟

تو مرا بشناس ، تو مرا بخوان ، تو مرا دریاب ‎!‎:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذر
تابستان
بگذر ...
حال من با تو خوب نمی شود
پاییز
حال مرا خوب میشناسد ...

((محمود دولت آبادی)
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خیالی نیست دیگر دردهایم را نمی گویم


به روی
دردهای کهنه ام تشدید بگذارید ./:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزها پر و خالی میشوند مثل فنجان های چای در کافه های بعد از ظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تـــــــــو ، ناگهان در آنسوی میز نشسته باشی !
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
این کیست گشوده خوشتر از صبح
پیشانی بی کرانه در من
وین چیست که می زند پر و بال
همراه غم شبانه در من
از شوق کدام گل شکفته ست
این باغ پر از جوانه در من
وز شور کدام باده افتد
این گریه بی بهانه در من
جادوی کدام نغمه ساز است
افروخته این ترانه در من
فریاد هزار بلبل مست
پیوسته کشد زبانه در من
ای همره جاودانه بیدار
چون جوش شرابخانه در من
تنها تو بخواه تا بماند
این آتش جاودانه در من
فریدون مشیری
 

Similar threads

بالا