دل نوشته های دلتنگی

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
به پوچی رسیده ام
به نیستی
به .....
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست......
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


دردم این نیست که او عاشق نیست دردم این نیست که معشوق من از عشق تهی ست.... دردم این است که بادیدن این سردی ها من چرا دل بستم...؟؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دچــــار فــرســایش شــده ام ؛

اشــــک هــــــایـــم روز بـه روز ؛

عـــمــــقــــم را بــیـــشـــتــر مـــیـــکــند . . .
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به بعضی ها باید گفت:
پر و بال رو که خودم بهت دادم
دم از کجا در آوردی؟
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
از هرزمان دیگری خسته ترم
دیگر حتی نمی دانم راهی که میرفتم کدام بود
من گم شده ام....
در باور انتظاری بی فرجام!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
درد یعنی
زخمی بشی
به دست کسایی که
حتی
لحظه ای
فکر نمیکردی
این زخم به قلبت
بزنند
اما درمانش فقط
زمان هست که
ادم پیر میکنه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قــول مــی دهــی هوایم را داشتــه باشــی ؟
خنــده دار است نــه ؟؟؟
تو مـن را هم نــداری چــه برســد به هوایم !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی
تا انجا که
بتوانم
هوایت را خواهم داشت
با اینکه
تو را ندارم
اما
تو چه میدانی
در درون
قلب من
چه خبر هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی تنهایی
دوست نداری که شب بشه
که شب بشه و باز نتونی بخوابی
که بازم چشمت به گوشی کنار بالشت باشه و بی صبرانه منتظر روشن شدن چراغش باشی
و اما
بازم نمیشه ی!!!
 

maryam**n

عضو جدید
رفیق بی کلک مادر هم نیست!!!!!!!!!
فهمیدم که در شیشه شیرم آب می ریخت...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاي دنياي تو موندم،مثل عاشقاي عالم
تا منو ببخشي آخر،تا دلت بسوزه كم كم
مثل آينه روبرومه،حس با تو بودنِ من
دارم از دست تو ميرم،عاشقي كن
منو نشكن...منو نشكن...
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه موقع ها دوس داری یه نفر باشه که دردت رو از چشات ..از حرفات بفهمه ..
اصن دوس داری خودش دردت رو بگه ..
....
درد که فهم نداره ..
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم…
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند …..
.هم نمازش را، هم دلم را …
و می رود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا تماشای تو راهی نمانده بود پنجره کم آوردم !

کاش این همه دیوار نچیده بودی ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
درد یک کلمه نیست
یک حس تلخ هست
در درون قلبم
کسی چه میداند
در سرزمین من
تنهایی انقدر عمیق هست
که دیگر صدایم
را کسی نمیشود
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دردم را کسی
نخواهد فهمید
تنها
خوب فهمیده ام
نه صدایم را کسی میشنود
و نه کسی
مرا به یاد خواهد اورد
اه
بانوی تاریکی هستم
و این
بانو
در تاریکی خویش
تماشا خواهد کرد
فراموش شدنش را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بدترین اعترافی که میتونی بکنی
اینه که
اون یکی رو جز من داشت .....!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت

در همین حوالی کسانی هستند که تا دیروز میگفتند بدون تو حتی نفس هم نمیتوانم بکشم و امروز.............
در اغوش دیگری نفس نفس میزنند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


نقطه



سر خط زندگی




این خط لعنتی را می خواهی چکار؟




وقتی دست تو دست کودکی است




که تنها




کلمات اول خط را زیبا می نویسد




و برای کلمات بعدی دست کوچکش خسته می شود
...


و

دیگر خودش هم نمی تواند بخواند
برو

بی آنکه حتی بنویسی

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
- یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش - تو را دوست میداشت
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]رویا(فروغ فرخزاد)[/h]

باز من ماندم و خلوتی سرد
خاطراتی ز بگذشته ای دور
یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
.
.
.


ناله کردم که ای وای این اوست
در دلم از نگاهش هراسی
خنده ای بر لبانش گذر کرد
کای هوسران مرا میشناسی
قلبم از فرط اندوه لرزید
وای بر من که دیوانه بودم
وای بر من که من کشتم او را
وه که با او چه بیگانه بودم
او به من دل سپرد و به جز رنج
کی شد از عشق من حاصل او
با غروری که چشم مرا بست
پا نهادم به روی دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاک سیاهش نشاندم
وای بر من خدایا خدایا
من به آغوش گورش کشاندم
در سکوت لبم ناله پیچید
شعله شمع مستانه لرزید
چشم من از دل تیرگیها
قطره اشکی در آن چشمها دید
همچو طفلی پشیمان دویدم
تا که در پایش افتم به خواری
تا بگویم که دیوانه بودم
می توانی به من رحمت آری
دامنم شمع را سرنگون کرد
چشم ها در سیاهی فرو رفت
ناله کردم مرو ‚ صبر کن ‚ صبر
لیکن او رفت بی گفتگو رفت
وای برمن که دیوانه بودم
من به خاک سیاهش نشاندم
وای بر من که من کشتم او را
من به آغوش گورش کشاند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دست بر دلم نگذار!

میسوزی...

داغ خیلی چیز ها بر دلم مانده...
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دردناک ترین درد ک خیلی سنگینه،اما دیده نمیشه
حماقته
و بدتر از اون تکرارشه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگــــه یه رابطــــــه رو..​


به وقتش تــــــموم نکنی و​

هی دندون رو جگر بذاری و​

همـــــش یک طرفه ... !!​
اشتباه ها و کم محلی های
طرفت رو تحــــــــمل کنی ...

بزرگتــــــــرین خــــــیانت رو
به خــــــودت و عــــمرت کردی !!

همیشه که جوون نیستی
وقتی چیـــــزایی که
ناراحتــــــــت میکنه رو
چنــــد بار تذکر دادی
و باز طـــــرفت
کار خـــودش رو کــــــرد ..

یعنی
اون رابـــــطه بایـــد تموم شه !!
یعنی
تــــــو براش ارزش نــداری
که بخواد بهت بــــها بـــده !!

هر چی صبر کنـــــی ..
هیچی درست که نمیـــــشه هیــــــچ
این اعصــــاب و غـــرورتـــــــه
که هر روز خــــــــرد تر میشه .. !!

اگه کسی یکی رو دوســـــت داشته باشه
همه کـــــــاری براش میکنه ..
نشــــــد و نمیشـــــه و ..
دستم بند بود و بعدا ... و
این حــــــــــرف ها هــــــــمش ..
بـــــــــــهونه است !!

باور نکـــــــــــــــن .. !​
 

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
باز امشب دستانم دستانت را میخواند ...
دلم با تو بودن را بهانه میگیرد ...
پوچی را به آغوش میکشم ...
در خود میپیچم ...
تنها باران کنارم من است ...
با او سخن میگویم ...
از راز دلم ...
از دردی درون سنه ...
از تنهایی ...
از هوای خفه کننده ی این اتاق ...
و باران لالای خود راسر میدهد ...
مرا در آغوش گرم خود میگیرد ...
تا شاید بتواند مرحمی بر غربتم باشد ...


mahtab n
 

*LOGAN*

عضو جدید
این روزها از میان تمام آلات موسیقی ... دلم فقط شور میزند .

 

Similar threads

بالا